چند ماه بعد که فصل برداشت گندم رسید، آنیکی اهالی پاچهخار، سر خرمن مسئول که حالا کاملا محترم شده بود رفت. مسئول کاملا محترم لبخندی زد و گفت تو آن روز حرفی زدی که من خوشم بیاید، من هم یک حرفی زدم که تو خوشت بیاید و گندمی در کار نیست.
از آن روز به بعد هرکس وعدهای بدهد که به آن عمل نکند یا اعضای لیستش موافق این کار نباشند و اگر بفهمند دمار از روزگارش درمیآورند، میگویند فلانی وعده سر خرمن داده است.