مهدی ذهن و ذکاوت عجیبی داشت و در هر کاری وارد میشد دیگران را به تحسین وا میداشت. در منطقه حماه سوریه به خاطر تسلطش بر زبان، مسئول مخابرات منطقه شده بود. این پست برای یک نیروی تازه وارد، یک پست مهم بود. اما مهدی برای دفاع آمده بود و این پست برایش کار خیلی راحتی بود، به همین خاطر از فرماندهاش درخواست کرده بود وارد یگان رزم شود. آنجا هم خیلی زود همه چیز را یاد گرفت. با داشتن استعداد و ذکاوت بالا وارد نیروی مخصوص و مشاور فرماندهشان شد. تا جایی که جلسههای بررسی نقشه، حتماً باید با حضور مهدی تشکیل میشد. مهدی با وجود افسران با سابقه، فرمانده گروهان شد و به خاطر این استعداد و ذکاوت و تلاش بالا هیچ کس اعتراض نکرد که چرا یک جوان فرمانده ما شده است.
رزمنده با کلاس
اخلاق خوب مهدی همه رزمندهها و فرماندهان را تحت تأثیر قرار داده بود. در چهار ماهی که در منطقه بود واقعاً دل بچهها را تسخیر کرده بود. این اخلاق عجیب مهدی فقط برای رزمندهها نبود. وقتی از عملیات بر میگشتند، هرجا مردم آواره را میدید با اینکه اهل سنت بودند، ماشین را کنار میزد و با هدایایی که از قبل تهیه کرده بود به سمتشان میرفت، با آنها گرم میگرفت و سلام و علیک میکرد. دیگر در منطقه زینبیه همه او را شناخته بودند. در منطقه، مهدی به «رزمنده با کلاس!» معروف شده بود؛ زیرا همیشه سعی میکرد از لباسهای مرتب و معطر استفاده کند.
پای کار هیئت
با اینکه در منطقه به خاطر مسئولیتهایش درگیر شده بود، اما باز هم از توسل و کسب معارف اهل بیت (ع) غافل نمیشد. به اصطلاح بچهها، مهدی پای کار هیئت بود. خودش میرفت برادر روحانیای که به منطقه اعزام شده بود را میآورد، مداح هماهنگ میکرد، دستگاههای صوتی را تنظیم میکرد تا مجلس اهل بیت (ع) برای رزمندگان برگزار شود.
علی اکبر لیلا!
مهدی در زندگی دو الگو داشت، یکی شهید حسن باقری، که زندگینامه و کتابهایش را با علاقه مطالعه میکرد و دیگری حضرت علی اکبر (ع) بود که مهدی ارادت خاصی به ایشان داشت. از نوجوانی عضو هیئت علی اکبر در قم بود. وقتی فرمانده گروهان شد و قرار بود اسمیبرای گروهانش انتخاب کند، بلافاصله گفت: نام گروهان ما علی اکبر (ع) است.
امضای شهادت
پس از اعزام اول، وقتی برای مرخصی برگشت دو روز بیشتر در قم نماند و به مادرش گفت باید به مشهد برویم. پس از زیارت در صحن طلا لبخند زده بود و به مادرش گفته بود من امضای شهادتم را از امام رضا (ع) گرفتم. به من گفت: «بابا من دفعه اول برای دلم رفتم، اما حالا فکر میکنم وظیفه باشد؛ چون نیروهای فاطمیون از همه لحاظ در آنجا نقش دارند».
شهادت در فاطمیه
دفعه دوم گفت به عنوان وظیفه میروم و در ایام فاطمیه برمیگردم، چون ما به همراه مادرش دهه فاطمیه را روضه میگیریم، گفت برمیگردم تا هم به شما کمک کنم و هم کارهایم را انجام دهم، همان روز شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) برگشت اما نه خودش. خبر شهادتش را برایمان آوردند.
منابع:
خبرگزاری رسا/ ۲۹ تیر ۱۴۰۲
موزه ملی انقلاب اسلامی/مصاحبه با پدر شهید صابری 27/10/1402 شماره 324