بزرگترین اقتخارم این است که فرزندم را فدایی حضرت زینب (س) و امام حسین (ع) کردم. حضرت علی اکبر هم جوان بود که فدایی امام حسین (ع) شد. دو سال بود که فرزندم را ندیدم و تلفنی با علی صحبت و درد دل میکردم و برای رفع دلتنگیهایم عکس او را میبوسیدم. بعد از دو سال خداوند خواست من و علی این طور همدیگر را ملاقات کنیم و من افتخار میکنم فرزندم، فدایی حضرت زینب(س) شد.
فرمانده 20 ساله فاطمیون
ما نمیدانستیم فرزندم با اینکه 20 سال بیشتر نداشت فرمانده گردان در لشکر فاطمیون شده است. یک بار گفتم: «مادر آن جلوها نرو». گفت: «مادر من فرمانده هستم». این اواخر متوجه شدیم که فرمانده گردان است.
لبخند بی پایان
علی نمازش همیشه سروقت بود. علی من نماز قضا نداشت. او همیشه خندان و شوخ طبع بود.
آمنه نظری از علی میخواست که شفاعتش کند و در حالی که قطرات اشک بر روی قاب عکس علی میریخت. میگفت: مادر خوشا به سعادتت. روز محشر دست ما را هم بگیر و شفاعتمان کن.
آخرین مکالمه تلفنی فاطمه سلطانی با همسرش
«فاطمه سلطانی» همسر شهید «علیزاده حسینی» نیز در گفتگو با دفاع پرس گفت: آخرین مکالمه تلفنی که با هم داشتیم حالش خیلی بد بود و گفت من حالم زیاد خوب نیست. اگر قسمت شد دوباره با هم صحبت میکنیم. خداحافظی کرد و تلفن قطع شد. تا شب صبر کردم. دیدم خبری از علی نیست. فردا برادرش خبر داد علی شهید شده است. علی همیشه هر وقت میخواست اعزام شود، میگفت: «زود برمیگردم». اما این دفعه آخر به من گفت: «اگر زنده ماندم برمیگردم». این جمله را هیچ وقت نمیگفت، تا زمانی که خود احساس کرد که رفتنی است.