خبرنگار
«ملک آسیاب» آخرین کتابی است که 20 سال بعد از خودکشی غزاله علیزاده از او چاپ شده است؛ در نشر رشدیه که همه حقوقش متعلق به سلمی الهی دختر علیزاده است؛ دختری که پس از اتمام رابطهاش با آوینی و نتیجه ازدواجش با بیژن الهی شاعر است.
علیزاده در ملک آسیاب، راوی دو داستان همزمان و موازی است. یکی ملک آسیاب که در رفتوبرگشت بین صاحبان و دولت است و دیگری ماجرای عاطفی بین سارا و فرزین. سارا، دختر خانم نجمی بیوه است و با دایی هدی و فرزین، چهار مالک اصلی ملک آسیاب هستند. در این میان، مباشران و کارچاقکنانی هستند که به دنبال بافتن کلاهی از نمد ملک آسیاب برای خودشان هستند.
فرزین که از همسر اول خود و دو فرزندش جدا شده، در پی اثبات عشق دوران نوجوانی خود با سارا است؛ سارایی که دختر یک خانواده متمول و دستنیافتنی بوده و رسیدن به او برای فرزین یک آرزوی نشدنی، اما حالا که روزگار گذشته و هر دو تجربههای عاطفی شکستخوردهای را پشتسر گذاشتهاند، زمان مناسبی برای ابراز این عشق از سوی فرزین است، اما سارا (که گویی نماینده تامالاختیار افکار حقیقی نویسنده در داستان است)، مردد است. مردد بین رفتن و به تعبیر خودش فرار از ایران و ماندن در ایران. مردد بین پذیرفتن عشق فرزین یا محافظت از محبت مادر کهنسال یا علاقه به دایی هدی که خودش هم در یک باتلاق عاشقانه دستوپا میزند.
ملک آسیاب یک طرح داستان ساده دارد، خالی از هر تعلیق، گره و پیچیدگی. اگر هم پیچیدگیای وجود دارد، پیچیدگی در توصیفهای علیزاده از حالات و رفتار شخصیتها و موقعیتهای مختلف است؛ توصیفاتی که با حوصله و بدون هیچ عجله و با نثری پاکیزه بیان شده است. شاید تنها نقطه قوت ملک آسیاب همین بیان جزئیات دقیق و غیرتکراری باشد. استفاده از واژگان درست و بجا که میتواند سرمشق خوبی برای تازهنویسندهها باشد.
به غیر از سارا که گویی آینه علیزاده در داستان است، باقی شخصیتها خام و در حد تیپ باقی ماندهاند. شخصیتهایی که اجازه نزدیک شدن مخاطب به خودشان را نمیدهند و تا اندازهای متعدد هستند که مخاطب مجبور میشود چند ورق برگردد عقب تا دوباره حساب کند که فتاحی که بود و فرقش با جوادی چیست و وکیل جدید چه میگوید!
ملک آسیاب یک داستان بیمکان و بیزمان است و این بیمکانی و بیزمانی، عامدانه یا غیرعامدانه نشان از بیهویتی شخصیتها است.
ملک آسیاب فقط از جهت نزدیکتر شدن به شناخت شخصیت علیزاده و چشیدن طعم توصیفاتش ارزش خواندن دارد و متأسفانه بیش از این چیزی در چنتهاش نیست.