نویسندگان: حمید حسام
مسعود امیرخانی
زندگی پرماجرای «کونیکو یامامورا» (سبا بابایی) فرازونشیبهای عجیبی به خود دیده است. در دوران کودکی و نوجوانی کونیکو، پدر و مادرش هیچگاه فکر نمیکردند سرنوشت فرزندشان به ایران گره بخورد. پدر خانواده هیچوقت به خارجیها روی خوش نشان نمیداد و وصلت با خارجیها برایشان یک خط قرمز پررنگ بود، اما امان از دست تقدیر که کونیکو را از شرق آسیا با جوانی ایرانی به نام اسدالله بابایی از غرب این قاره آشنا کرد و بههم رساند.
البته این ازدواج به سادگی صورت نپذیرفت و خانواده دختر بشدت مخالف این وصلت بودند. او باید بین خانواده، کشور و عشقی که تمام وجودش را گرفته بود یکی را انتخاب میکرد. همه اعضای خانوادهاش تصمیم او مبنی بر ازدواج با یک فرد خارجی را نوعی بدعت و طغیان علیه فرهنگ و سنتهای ریشهدار ژاپنی میدانستند.سرانجام پس از کشوقوسهای فراوان کونیکو و اسدالله بابایی سال ۱۳۳۷ به عقد یکدیگر درآمدند. کونیکو شهادتین را در مسجدی در شهر کوبه ژاپن خواند و به دین اسلام متشرف شد. محمد سومین فرزند خانواده بود که سال 1342 به دنیا آمد. پس از شروع جنگ تحمیلی در سال 1359، محمد خودش را به جبهه رساند. او پس از گرفتن دیپلم به جبهه غرب رفت و از همان زمان به شوخی مادرش را تنها مادر شهید ژاپنی خطاب میکرد. در نهایت این اتفاق سال 1362 افتاد و محمد با شهادتش، مادرش را تنها مادر شهید ژاپنی تاریخ دفاع مقدس کرد. داستان زندگی این مادر سراسر عشق و دلدادگی است. او روزهای عجیب و سختی را پشتسر گذاشت و خواندن سرگذشتش نکات خواندنی و جذاب زیادی دارد. فرازونشیبهای زندگی سبا بابایی موقعیتهای دراماتیکی دارد و هر خوانندهای را به وجد میآورد.
نورالدین پسر ایران
نویسنده: معصومه سپهری
سیدنورالدین عافی، نوجوانی 16 ساله برای دفاع از کشور راهی جبهه میشود. 80 ماه را در جبهه میگذراند و جانباز 70 درصد میشود. او در بیشتر عملیاتهای دفاع مقدس حضور داشت و گلوله و ترکشها جای سالمی در بدنش نگذاشتند. نورالدین تجربه حضور در جبهههای کردستان و جنوب را داشت و با هر بار مجروحیت، عقب نمینشست و دوباره راهی میشد. صورتش نیز طی جنگ زخمهای عمیقی برمیدارد و خواننده از میانههای کتاب با نورالدینی همراه میشود که چهرهاش تا حد زیادی تغییر کرده است. نورالدین به واقع پسر ایران است. او در طول جنگ به مردی بزرگ تبدیل میشود و از هر عملیات و اتفاقاتش، یک عالمه خاطره و حرف دارد. خاطرات عافی به نوعی تاریخچه جنگ به شمار میآید و ما را با وقایع مهم و تأثیرگذار زیادی آشنا میکند. اگر در میان کتابها به دنبال یک قهرمان بگردیم، نورالدین یکی از بهترین نمونههایش است. او شجاعت، ایثار و فداکاری را معنایی دوباره کرد و با دلاوریاش چهرهای ماندگار در رزمندگان در دفاع مقدس خلق نمود. حضور نورالدین در جبههها به قدری گفتنی دارد که برای هر بخش آن میتوان یک فیلم سینمایی ساخت.
دختر شینا
نویسنده: بهناز ضرابیزاده
«دختر شینا» همچون «روزهای بیآینه» جنگ را از زاویه دید یکه زن روایت میکند. همسری که در اوج جوانی، مادر پنج بچه است و پس از شهادت شوهرش باید به تنهایی و یکتنه فرزندانش را به دندان بکشد و بزرگ کند. این کتاب حاصل خاطرات «قدمخیر محمدیکنعان» همسر سردار شهید حاج «ستار ابراهیمیهژیر» است و خواننده را با مقاومت، صبوری و ایثار زن ایرانی آشنا میکند. حاج ستار و قدمخیر سال 1357 با یکدیگر ازدواج میکنند و دو سال بعد با شروع جنگ زندگیشان دستخوش تغییر و تحول میشود. حاج ستار سال 1365 و در جریان عملیات کربلای5 به شهادت میرسد و پس از آن همسرش با پنج فرزند روزهای سختی را تجربه میکند.همسر شهید ابراهیمی روزهای نبود حاج ستار را در قاب کلمات به تصویر میکشد و شرایط زندگیاش را در روزهای سخت نبودن شوهر به خوانندگان بیان میکند. ضرابیزاده در مقدمه کتاب هنگامی که متوجه میشود خانم محمدیکنعان در بیمارستان بستری است این جملات را از قول او مینویسد: «وقتی با شما از حاجی میگویم، تازه یادم میآید چقدر دلم برایش تنگ شده است. هشت سال با او زندگی کردم، اما یک دل سیر ندیدمش. هیچوقت مثل زن و شوهرهای دیگر پیش هم نبودیم. عاشق هم بودیم اما همیشه دور از هم. باور کنید توی این هشت سال، چند ماه بیشتر پیش هم نبودیم. حاجی شوهر من بود و مال من نبود. بچههایم همیشه بهانهاش را میگرفتند، چه آن وقتهایی که زنده بود، چه بعد از شهادتش. میگفتند مامان، همه باباهایشان میآید مدرسه دنبالشان، ما چرا بابا نداریم؟» خانم محمدیکنعان در دیماه سال 88 از دنیا میرود ولی «دختر شینا» زبان گویای خاطرات و روزهای خوب و بد او برای همیشه است.