احمد موسوی
پیش از عملیات والفجر 8 لشکر امام حســـــین در منـطقــه کردســتان مستـقر بود. ماموریـــــت ما انجـــــام عملیاتی در ارتفاعات هزارقله بود. مدتی بعد از انجام عملیات، به ما خبر دادند که لشکر را به جنوب منتقل کنید. خیلی سریع لشکر را به راه انداخته و خودمان را به جنوب رساندیم.
ماموریت لشکر ما، این بود که پس از شکسته شدن خط، از اروند رود بگذریم و عملیات را ادامه بدهیم. اگر اشتباه نکنم، اولینبار بود که لشکر امام حسین را در یک عملیات، به عنوان لشکر خط شکن در نظر نگرفته بودند. به همین دلیل نیز دیرتر از بقیه، به ما و چند لشکر دیگر خبر دادند. زمانی که ما وارد منطقه شدیم، فهمیدیم بعضی از لشکرها، یکی دوماهی هست که در منطقه حضور دارند و حتی کارهای شناساییشان را هم انجام دادهاند. این مسئله که ما خط شکن نیستیم، خیلی برایمان گران تمام شد. چون همیشه جزو لشکرهای خط شکن بودیم. فرماندهان گردانها به حاج حسین ابراز ناراحتی میکردند و حتی یادم هست یکی از بچهها به ایشان گفت: «یادتان هست زمانی که دست شما قطع شد و در بیمارستان بستری بودی، آغاز پیام فرمانده سپاه به شما این بود که: خطاب به فرمانده لشکر خط شکن امام حسین! لشکر ما همیشه خط شکن بوده است. حالا چطور شده که ما در این عملیات نباید خط بشکنیم؟» حاج حسین گفت: «من هم مثل شما ناراحتم. بیایید باهم برویم پیش فرمانده سپاه و همین مسئله را مطرح کنیم.» ایشان با قرارگاه تماس گرفت و اعلام نیاز به جلسه کرد. قرار شد برویم قرارگاه کربلا، پیش آقا محسن و آقا رحیم. رفتیم آبادان و وارد قرارگاه شدیم. ابتدا لشکرهای دیگر طرحهای مانورشان را گفتند و بعد نوبت به بچههای ما رسید. گفتند: «ما به این طرح اعتراض داریم و میخواهیم محوری که قرار است آنجا عملیات کنیم را خودمان خط شکنی کنیم.» به تعبیر فرمانده سپاه، آقای رضایی، چون آن قسمت پیشبرد عملیات و درگیری اصلی اهمیت بیشتری داشت و عراقیها نیروهای اصلیشان را آن موقع برای پاتک وارد میکردند، به این دلیل میخواستند که نیروی لشکر ما در آن زمان صرف بشود. ایشان راجع به حاج حسین گفت: «حاج حسین خرازی و حاج احمد کاظمی به عنوان دو بازوی من هستند. من میخواهم جایی که نیاز هست از آنها استفاده کنم و این تصور درست نیست که من نمیخواهم از آنها استفاده کنم.» اما با همه این حرفها، بچهها همچنان از این قضیه ناراحت بودند. در همان جلسه متوجه شدیم میان محور لشکر نصر و لشکر عاشورا، محوری وجود دارد که زیاد روی آن کار نشده. همانجا این محور را به لشکر امام حسین واگذار کردند و گفتند شما خودتان این محور را باز کنید و از همین محور هم عملیات را ادامه بدهید. ما در عرض سه چهار روز، هم کارهای شناسایی را انجام دادیم و هم جاده را آماده کردیم. شب عملیات هم به لطف خدا،جزو اولین نیروهایی بودیم که خط را شکستیم و به جاده رسیدیم.