فوکو همۀ اینها هست و همۀ اینها فوکو نیست. این جملات بخش قبل، مثال خوبی است برای فهم یکی از آراء فوکو که قصد دارد آن را در کتابهایی مثل نظم و اشیاء، اراده به دانستن و دیرینهشناسی دانش و همچنین در مقالات و سخنرانیهایش تبیین کند. مسألهای که به تفصیل در کتاب میشل فوکو فراسوی ساختارگرایی و هرمنوتیک نوشتۀ هیوبرت و رابینو بیان شده است.آیا این کلماتی که خواندید، فوکوی مدنظر من هست. آیا من به شما دروغ گفتم؟ خیر. اما من بهعنوان نویسنده با انتخاب کلمات و چیدن آنها کنار هم معنایی ساختم که برآمده از گفتمان و طبقۀ من است. زبان و ساختار کلامی من بهعنوان نویسنده در حال اعمال قدرت، بر «شما»ی خواننده است. قطعاً اگر شما همین سرگذشت فوکو را بازگو کنید، چیزی متفاوت از فوکوی تعریفی من ساختهاید؛ فوکویی که در حقیقت و در عالم معنا وجود ندارد. فوکوی مثالی ما در تعاریف ما از او ساخته میشود. فوکو در اصل میگوید: ... که زبان، حقیقت جهان را بیان نمیکند بلکه بازتابی از تجربۀ شخصی فرد است. میان استفاده از زبان و اعمال قدرت، نوعی همبستگی وجود دارد؛ به گونهای که زبان برای قدرتمندان و صاحبان امتیاز جنبۀ ابزاری دارد و در حفظ و حمایت از پایگاه سیاسی-اجتماعی سخنران عمل میکند.
در حقیقت فوکو اعتقادی به تاریخنگاری و ثبت رخدادها و وقایع به شیوۀ وحی منزل و حقیقت تام ندارد؛ او تاریخ را تحریف شده و درک ما از افراد و وقایع را بازتابی از ذهن نویسندگان میداند. از دید او رخداد تاریخیای که ما ثبت میکنیم، چیزهایی است که با میل و اعتقادات ما تناسب دارند.
ما خیال میکنیم که فوکو چه در سر دارد؟
جهان زیستۀ فوکو و درک شرایط جهان، شاید جواب تیتر این بخش باشد. شاید بد نباشد که مثل تبارشناسی و دیرینهشناسی مدنظر خود فوکو، جهان فوکو یا به تعبیر خودش، گفتمان او را واکاوی کنیم. دانش و قدرت، مفاهیم پرکاربرد دیگر اوست. فوکویی که بعد از جنگ جهانی اول متولد شده. دوران جوانی و نوجوانی او زمانی است که انسان مدرن، بادکنک غرورش از ساخت و اختراع ماشینآلات و ابزارهای آهنی با جنگ ترکیده. دانشپرستی مطلق اوایل قرن بیستم با جنگ جهانی اول از بین رفته و قدرت با تلفیق دانش چهرهای دیگر از خود نشان داده. از منظر نگارنده، حتی زمان دکتری گرفتن فوکو، هم در نگاه او شاید بیتأثیر نباشد. 1948. سه سال بعد از انفجار بمب اتم در هیروشیما و پایان جنگ جهانی دوم؛ انفجاری که متأثر از علوم پیشرفتۀ بشری بود و جهان را متحیر و حتی متوقف کرد. داغی این بمب نه فقط ژاپنیها که علوم مختلفی را دگرگون کرد. اساساً نگاه فوکو به دانش و دانشی که قدرت بیاورد مؤید این حرف است که توحش و نوع اعمال قدرت از گذشته هم همین بوده. فقط نوع بمبهای مختلف در دوران مختلف تاریخ فرق میکرده. خشونت و توحشی که با دانش همراه است، از دوران باستان و ماقبل تاریخ همراه انسان بوده. نقطۀ تام و تمام این درک فوکو از رابطۀ دانش و قدرت و حتی اراده معطوف به قدرتی که در نظریات نیچه هم آمده، میتواند همین بمب اتم باشد. علمی که توسط سیاست (قدرت) و برای اعمال قدرت، ساختارش عوض شده. جدای از علم کوانتوم و هستهای، تأثیر جنگ جهانی دوم و انقلابها روی روان و ذهن انسان عصر پسامدرن را نمیتوان کتمان کرد. فروید دارد یکهتازی میکند و کیست که وجود آزمایشگاههای مخوف روانشناسی و تأثیر مواد شیمیایی روی ذهن را چه در آلمان نازی و چه امریکا و حتی ژاپن و شوروی کتمان کند. همه سربازهای از جنگ برگشته و بالارفتن جرم و جنایت در همه ابعاد را به یاد دارند. علم مدرن روانشناسی در حال حل مسأله است. همان سال 1948 رسالۀ دکترای فوکو در مورد تاریخ جنون است. اگر فرویدی بخواهیم موشکافی کنیم، مطمئناً میتوان گفت در ناخودآگاه فوکو تصاویر سربازهای از جنگ برگشته و ترومایشان، دیوانگی سیاستمداران و حتی نخبههای علمی، توحش نظامیهای هر دو طرف درگیر جنگ، بر عنوان و موضوع رسالۀ دکترایاش تأثیر گذاشته است. کتاب تاریخ جنون و بعدها کتاب پیدایش کلینیک و بعدتر کار روی همان مفاهیم دانش و قدرت و معنازدایی از زبان و سوژه، شاید منجر بهدلیل مرگ دراماتیک و اتهامات اثبات شدۀ آخر عمرش باشد. قطعاً با این جملۀ من مخالف خواهید بود اما تأییدش را به عهدۀ استادی که بر فوکو تأثیر گذاشت، یعنی فروید میگذارم. ناخودآگاه و کودکی فوکو و زیست در اروپای ما بین دو جنگ و ترومای بعد از انفجار بمب اتم، شاخههایی هستند که خود فوکو از روی آنها پریده.