«از سرزمین بی‌پرنده تا قلعه»؛ دو اثر نایاب در یک کتاب

فرهنگ

102340
«از سرزمین بی‌پرنده تا قلعه»؛ دو اثر نایاب در یک کتاب

«سرزمین بی‌پرنده» و «قلعه» دو کتاب از پژوهش‌های محمود زندمقدم مربوط به بلوچستان و تن‌فروشانِ تهران است که سال‌ها نایاب بود، این دو اثر در یک کتاب توسط انتشارات وزن دنیا منتشر شد.

ایران آنلاین: مخاطب کتاب «از سرزمین بی‌پرنده تا قلعه» با دو متن مواجه خواهد بود. سرزمین بی‌پرنده درباره نخستین سفر محمود زندمقدم به بلوچستان است. آن روزها ۲۱ ساله و کارشناس امور اجتماعی مرکز آمار بود. در پروژه مشترک بانک مرکزی و مرکز آمار درباره بودجه و هزینه خانوارها به سیستان و بلوچستان رفت. در این سفر همه چیزِ درآمد و هزینه خانوارها را حساب کرد. حتی حساب خاری را که از روز زمینِ خشک بلوچستان جمع می‌کردند.
 
به گزارش ایرنا، این نویسنده نخستین نوشته‌اش درباره بلوچستان را با الهام از همین سفر نوشت و اسمش را «سرزمین بی‌پرنده» گذاشت. می‌خواست جایی منتشرش کند، پس با جلال آل‌احمد تماس گرفت و نسخه‌ای به او داد. آل‌احمد خواند و نظر و پیشنهادش را نوشت و به احمد شاملو که سردبیر خوشه بود، سفارش کرد در مجله چاپش کند. عاقبت در همان سال‌ها در اندیشه و هنر چاپ شد. سال‌ها بعد، سالی مانده به انقلاب ۵۷، کتاب شد. نایاب شد و دیگر چاپ نشد تا امروز که با اندکی ویرایش دوباره با همان اسم «سرزمین بی‌پرنده» و همراه با یادداشت‌های آل‌احمد به خط خودش منتشر شد.
 
بخش دیگر کتاب با عنوان «قلعه» حکایتی دگر است، پژوهشی است از تن فروشی و تن‌فروشانِ تهران که به سفارش ستاره فرمانفرماییان پیش از انقلاب و در قالب پژوهشی بزرگ‌تر انجام شد. این پژوهش در آن سال‌ها به کتابی با عنوان «قلعه» تبدیل شد و محمود زند مقدم بر آن شرحی نوشت. آن درآمد در این کتاب نوشته شده است که چگونه تماشای یک نمایش در شهرنو، باعث شد تا روزها و شب‌ها در شهر نو بماند و همه چیز را با جزئیات ثبت کند این کتاب هم سرنوشتی بهتر از کتاب اول نداشت و دیگر چاپ نشد.
 
هر دو متن این کتاب شمه‌ از کارستان محمود زند مقدم است. چراکه ۵۰ سال گشت و گذار او در بلوچستان به کتاب هفت جلدی حکایت بلوچ و پژوهش دومش از شهرنو -پس از جنگ ایران و عراق و به سفارش سازمان بهزیستی- به کتابی دیگر منجر شد.
 

قسمتی از متن کتاب

 
شاه ما را به تهران احضار کرد و گفت: آبروی من در خطر است. کارل مهمان من بود. ناجوانمردانه مهمان مرا کشت. حالا هم تفنگ برداشته و به کوه زده است و هر روز آشوبی به پا می‌کند، از شما می‌خواهم هرطور صلاح می‌دانید سروته قضیه را به‌هم بیاورید و کار دادشاه را بسازید. ما قول دادیم و برگشتیم بلوچستان. هنوز یک ماه سپری نشده بود که خودمان دادشاه را کشتیم و فتنه دادشاه که می‌رفت سرتاسر بلوچستان را فراگیرد، برای همیشه خاموش کردیم.
 
ایوب‌خان باز هم سخن گفت. از سیل بلوچستان یا درد و ویرانی و خسارتی که سیل به بار آورد، قصه‌ی بی‌حاصلی ماموران ترویج کشاورزی را نقل کرد، که برمی‌خیزند از تهران می‌آیند بلوچستان با دست خالی، حتی یک قیچی چمن‌بری هم با خود می‌آوردند، مثل اینکه انواع وسایل جدید کشاورزی ریخته است روی کویر، فقط ماموری باید از تهران بیاید و آن‌ها را از روی زمین بردارد و به دست‌ِبلوچ دهد.
 
با خودم گفتم وقتی دل خان چنین خون باشد، ببین به بلوچ بی‌پناه و گرسنه چه می‌گذرد؟ روزگاری که خان عاصی می‌شود، حال بلوچ ستم‌دیده چیست؟
 
به همراه کدخدا به تماشای روستا رفتم؛ کلبه‌های حصیری، تک و توکی گلی، زن‌های بلوچ جلوِ در لانه‌ها نشسته بودند؛ چهره‌های سیاه و چرکین، دست‌های لاغر، چشم‌های تراخمی، نگاه‌ها بی‌فروغ و تار، حلقه‌های بزرگ فلزی به گوش داشتند، پیراهن‌های رنگی به تن کرده بودند که ژنده بود و پاره‌پاره، جلو پیراهن‌ها نقش‌های رنگین زیبایی بافته بودند.
 
بیش‌ترشان کودک شیرخواری روی زانوان خود نهاده بودند؛ چه موجوداتی، درست مثل این‌که چند تکه چوب نیم‌سوخته را سرهم بند کرده باشند، با گل‌ولای به جای چشم دوتا حفره، ته حفره‌ها مردمک‌ها مانند مگس‌های مردنی وزوز می‌کردند. (صفحه ۱۰۴)
 
کتاب «از سرزمین بی‌پرنده تا قلعه» نوشته محمود زندمقدم در قطع رقعی، جلد شومیز، کاغذ بالکی، در ۱۲۸ صفحه، با شمارگان ۵۰۰ نسخه در سال ۱۴۰۴ توسط نشر وزن دنیا منتشر شد.

انتهای پیام/
دیدگاه ها
آخرین اخبار فرهنگ