تحلیل جامعهشناختی آزمون تاریخی پیوند دانش و قدرت در وزارت اقتصاد
مدنیزاده؛ از آکادمی تا تکنوکراسی
بازار
103081

مهراب عالی، دکترای جامعهشناسی اقتصاد و توسعه در یادداشتی نوشت: ورود دکتر سیدعلی مدنیزاده به رأس وزارت امور اقتصادی و دارایی، می تواند نقطه عطفی در پیوند دانشگاه و دولت در ایران به شمار آید. اما پرسش اساسی این است: آیا این انتقال صرفاً یک جابهجایی موقعیت است یا آغاز یک دگردیسی در نقش و کارکرد؟ آیا مدنیزاده میتواند از مرزهای ذهنی یک استاد آکادمیک فراتر رود و در قامت یک تکنوکرات مؤثر ظاهر شود؟ جامعهشناسی این گذار، دربردارنده چالشهایی چندلایه است که در ادامه به اختصار بررسی میشود:
۱. دگردیسی کنشگری: از تفسیر جهان به تغییر آن
برخلاف فضای دانشگاه که تأمل، انتقاد و تئوریسازی در آن محور است، دستگاه بوروکراتیک به عملگرایی، تصمیمسازی و نتیجهمحوری نیاز دارد. جامعهشناس و اقصاددان در جهان مفاهیم زندگی میکنند اما تکنوکرات در جهان نتایج. مدنیزاده برای ایفای نقش مؤثر در وزارت اقتصاد باید از «تحلیلگر اقتصاد» به «معمار اقتصاد» گذار کند؛ کاری که مستلزم نوعی «تحول هستیشناختی کنش» است: عبور از فهمیدن واقعیت به ساختن واقعیت.
۲. چالش سرمایه اجتماعی: فاصله مدیران با بدنه کارشناسی
یکی از بحرانهای ساختاری در مجموعه وزارت اقتصاد، شکاف میان مدیران تصمیمگیر با کارشناسان میانی و بدنه اجرایی است. مدنیزاده اگرچه در میان دانشگاهیان و بخشی از نخبگان سیاستپژوه از سرمایه نمادین بالایی برخوردار است، اما برای موفقیت در وزارت اقتصاد باید سرمایه اجتماعی جدیدی در دل سیستم بوروکراتیک بسازد؛ از اعتماد کارشناسان وزارتخانه تا همراهی مدیران میانی، بدون این اعتماد، هر ایدهای در سطح کاغذ باقی خواهد ماند.
۳. تناقضهای نهادی: ساختارهای مقاوم در برابر اصلاح
وزارت اقتصاد نهفقط یک دستگاه اقتصادی، بلکه یک نهاد متکثر با لایههای متعدد تعارض منافع، الزامات سیاسی، و چسبندگی بوروکراتیک است. بسیاری از سیاستهایی که مدنیزاده ممکن است بر اساس تحلیلهای دانشگاهیاش مطلوب بداند، در بستر نهادی موجود یا از کارایی میافتند یا با مقاومت مواجه میشوند. گذار از آکادمی به تکنوکراسی، مستلزم شناخت این تضادهای نهادی و هنر "اصلاح درون وضعیت" است.
۴. تراز افکار عمومی: از گفتار نخبگانی به روایت عمومی
مدنیزاده به روایتسازی اجتماعی از سیاست اقتصادی نیاز دارد. در عصر شبکهای و شکگرایی اجتماعی، سیاستهایی که برای نخبگان روشن است، ممکن است در چشم مردم مبهم یا حتی تهدیدزا باشد. هنر یک تکنوکرات موفق، ساختن روایتی فراگیر، ساده، اقناعی و مشارکتبرانگیز از برنامههای اقتصادیاش است. یک جامعهشناس یا یک اقتصاددان میدانند روایتها چگونه عمل میکنند؛ اما تکنوکرات باید آنها را در میدان افکار عمومی به اجرا درآورد.
۵. پیوست عدالت و اعتماد: بازسازی رابطه دولت و جامعه
در نهایت، مدنیزاده به عنوان اقتصاددانی که می خواهد وزیر شود، بهتر از هر کسی میداند که ریشه بحران اقتصادی ایران صرفاً در عددها و شاخصها نیست، بلکه در فرسایش اعتماد عمومی، احساس نابرابری و بیعدالتی، و غیاب افق مشترک میان دولت و ملت است. او اگر بتواند وزارت اقتصاد را از یک «سازمان حسابداری حکومت» به «نهاد بازسازی اعتماد اجتماعی» ارتقا دهد، نهتنها در کارکرد اقتصادی، بلکه در معنابخشی به دولت نقش تاریخی ایفا کرده است.
و در پایان باید گفت، گذار از مدنیزاده آکادمیک به مدنیزاده تکنوکرات، تنها یک تغییر شغلی نیست؛ یک آزمون تاریخی است برای اینکه آیا دانش در ایران میتواند از حاشیه به متن سیاستگذاری بیاید، و آیا دولت میتواند چهرهای عقلانی، منصفانه و قابل اعتماد به خود بگیرد. این گذار، چنانکه جامعهشناسان میگویند، نه صرفاً مسألهای فردی، بلکه نمودی از یک کشاکش ساختاری در جامعه ایرانی است: کشاکش میان آرزوی اصلاح و واقعیات مقاومت.
ماکس وبر جامعه شناس آلمانی در سخنرانی مشهورش با عنوان «سیاست بهمثابه حرفه» در سال 1919 میگوید:
سیاست، سوراخکردن سخت و آرام تختههای محکم است؛ و نیازمند هم شور است و هم دوراندیشی.
انتهای پیام/