روایت همدلی؛
وقتی مردم ایران خانه و دلشان را گشودند
جامعه
106185

در روزهایی که صدای انفجار ناشی از تجاوز رژیم صهیونیستی در برخی شهرهای کشور به گوش رسیده و آسمان ایران زخمی است، نه فقط خاک ایران زمین که دلهای ایرانیان هم به هم پیوسته، تا در کنار سختی و آلام تجاوز آشکار رژیم صهیونیستی به خاک ایران و در پس آن، بار دیگر همبستگی ملی، با تمام جلوههای انسانیاش، از دل کوچهها و خانهها سر برآرد.
ایران آنلاین: روایت این روزها، روایتیست از مردم، از آغوشهایی که بیدریغ گشوده و سفرههایی که بیمنت گسترده شدند. روایتی از پیوند شمال با جنوب و شرق با غرب. همصدایی مردمی با گویش و آوایی رنگارنگ که در طول تاریخ و در پس هر تجاوزی به یک فریاد واحد تبدیل شده است.
به گزارش ایرنا، همه میدانند که شرایط عادی نیست. اما تصمیم گرفتهاند «عادیترین» رفتار را در غیرعادیترین وضعیتها نشان دهند. گویی جامعه ایران یکباره به یک بدن زنده و متحد بدل شده بود. مغازهدار، پزشک، معلم، دانشجو، زن خانهدار، همه نقششان را پیدا کرده و هیچکس تماشاچی نیست.
در شرایطی که دشمن چشم به تفرقه و ترس دوخته، مردم با رفتارشان خط مقدم را از جبههٔ نظامی به میدان انسانیت کشاندند. نه با شعار، بلکه با عمل. با نان تقسیمشده، درهای باز خانهها و دلهایی مملو از عشق، امید و همدلی که بیمرز کنار هم ایستادند.
شکستن مرزها با درهای باز از یک سقف مشترک
از اولین روزهای تجاوز، در مناطق شمال ایران به ویژه در گیلان و مازندران، باغداران و کشاورزان سرعت عمل به خرج دادند.
پیرمردی در روستای رمنت از توابع شهرستان بابل گفت که «خانه من امروز خانه همه مردم ایران است و فقط مال من نیست.»
در مازندران، طبق گزارش های رسمی، حدود ۲۰ اقامتگاه بومگردی بدون هیچ چشمداشتی آماده اسکان هموطنان شدند.
به گفته صاحبان این مراکز اقامتی «ما همیشه گردشگر داشتیم، حالا هموطنِ نیاز داریم و تا جان داریم، در خانه باز است.»
علاوه بر این در روستاهای سرسبز مازندران و گیلان، خانههای روستایی با حیاطهای بزرگ، تبدیل به محل اسکان اضطراری شدند. خانوادههایی که مسافران درمانده یا آوارگان مناطق حساس را میدیدند، درنگ نکردند؛ کلید خانههایشان را دادند دست غریبههایی که حالا دیگر برایشان آشنا بودند.
در رشت، ساری، گرگان و آمل، باغداران در را باز کردند، زمینشان را فرش انداختند و خانهشان را سهم کردند. در شهرهای مرکزی ایران، از یزد گرفته تا اراک و اصفهان، اقامتگاههای بومگردی که در روزهای عادی میزبان گردشگران بودند، یکشبه تبدیل به محل اسکان هممیهنانی شدند که از جنوب یا غرب کشور آمده بودند تا از مهلکه تجاوز فاصله بگیرند و جان فرزندان و زنانشان را به سایه امن ببرند.
پیوند نیت و عمل – نقش نهادهای مردمی
هلالاحمر، بسیج و انجمنهای محلی نیز بهسرعت وارد میدان شدند. در برخی شهرهای کوچک، داوطلبان اقلامی چون آب آشامیدنی، کنسرو و اقلام بهداشتی را جمعآوری و مستقیماً بین اسکانیافتگان توزیع کردند.
در بسیاری از این محلات، گروههایی محلی با همکاری نهادهای خیریه و مردمی، فرمهایی میان اهالی تقسیم کردند تا ظرفیتهای اسکان به سرعت شناسایی و به نیازمندان معرفی شود.
در برخی نقاط، شوراهای محلی با ابتکار عمل، فرمهایی میان خانوادهها توزیع کردند تا خانوادههایی که ظرفیت اسکان دارند و کسانی که نیاز به پناه دارند، بهسرعت به هم متصل شوند. حتی در تهران، با همه پیچیدگیاش، پلتفرمهایی در فضای مجازی به راه افتاد که مردم از طریق آن آدرس خانهها و ظرفیت پذیرششان را اعلام میکردند.
خرید یک نفر، سهم همه
اما همبستگی فقط در اسکان نبود. در فروشگاهها، سوپرمارکتها و نانواییها، مردم با دقت خرید میکردند. همه فهمیده بودند که زیادهخواهی یعنی قفسههای خالی برای دیگری.
در تبریز، فروشندهای روی ویترین نوشت: «لطفاً بیش از دو عدد برندارید، شاید مشتری بعدی یک مادر تنها باشد». در شیراز، داوطلبان با وانتهای شخصی، اقلام ضروری را به محلههای حاشیهای میبردند تا هیچ خانهای بینان نماند.
در شیراز، گروههایی با وانتهای شخصی به محلههای حاشیهای رفتند و کالاهای اساسی را تحویل دادند. هدف آنها مشخص بود: «هیچ خانهای بینان نماند.» در این رفتارها، عقلانیت جمعی خود را نمایان کرد؛ خرید بهاندازه، همراه با حس عدالت اجتماعی.
دورهمی و همصحبتی با قلب تپنده امید
دورهمیها نیز معنایی تازه یافتند. دورهمیها وقایعی ساده اما قدرتمند بودند. در شهرهایی مثل مشهد و قم، برخی مردم خانههایشان را به جلسات گفتوگو و شنیدن خبر اختصاص دادند که حال با حضور مهمانانی از شهرهای دیگر رنگ و بویی متفاوت دارد.
نان داغ و چای دمکشیده، صمیمیتی را ایجاد کرده بود که حتی بمب هم نتوانست آن را فروبپاشد. در شبهایی که صدای پروازها گوشها را پر کرده بود، زمزمهٔ دعا، صدای قرآن و شعرخوانی کودکانه، فضا را آرام میکرد.
این جلسات نهتنها از نظر روانی برای پذیرندگان آرامشبخش بودند، بلکه فضایی برای همحسی اجتماعی فراهم ساختند: نسلها، قشرها، شهرها، همه کنار هم نشستند تا از «خشم و دلواپسی» فاصله بگیرند و به سوی «امید و همپیوندی» گام بردارند.
انسانیت در میدان مواجهه
در این شرایط بحرانی، رفتارهای مردم شبیه عملی گسترده و هماهنگ است؛ بدون منت، بدون انتظار پاداش؛ فقط با نیت سادهی کمک به «هموطن». آیا شهرها از نظر شناسایی باید منتظر دولت باشند؟ پاسخ مردمی که باغهایشان را گشودند، روشن بود: «نه.» آنها خود نشان دادند که دست انسان و دل انسانیت از هر اقدام رسمی بالاتر است.
این گزارش توصیفی، تصویر روشنی از یک جامعهی زنده را نشان میدهد که در خطای احتمالیهای سیاسی، سوای هر تفاوت، به هم میپیوندد؛ به امید فردایی آرامتر که با چنین روحیهای ساخته میشود.
انتهای پیام/