اخضریان: انسجام ملی پس از جنگ بدون تغییرات جدی پایدار نمیماند
سیاست
109090

عضو هیأت علمی دانشگاه تهران شکلگیری انسجام ملی پس از حمله رژیم صهیونیستی به ایران را نه همبستگی پایدار، بلکه «همگرایی ملی» مقطعی میداند و هشدار میدهد که اگر این سرمایه اجتماعی تازه متولد شده با تغییرات جدی در حکمرانی، بازتعریف امر ملی و پاسخگویی نهادها همراه نشود، نهتنها حفظ نمیشود، بلکه به سرعت فرو خواهد پاشید.
ایران آنلاین: با حمله رژیم صهیونیستی به نقاط مختلف کشور، برخلاف برخی برآوردها و پیشبینیها، آنچه رخ داد نه کنشگری مردم علیه حکومت، بلکه شکلگیری نوعی انسجام و اتحاد ملی در برابر دشمن خارجی بود؛ انسجامی که حول محور «ایران» شکل گرفت و طیف گستردهای از جامعه، از حامیان نظام و اقشار مختلف مردم گرفته تا منتقدان داخلی، هنرمندان و حتی برخی فعالان اپوزیسیون خارج از کشور، در آن مشارکت داشتند. این وحدت و همدلی به نقطه اتکایی برای دفاع از کشور تبدیل شد.
به گزارش ایرنا، این در حالی است که پیش از وقوع جنگ، بسیاری از جامعهشناسان با تکیه بر دادههای میدانی، از کاهش سرمایه اجتماعی، شکافهای عمیق و دوپارگی فزاینده در جامعه ایران خبر میدادند. رخدادی با این سطح از همبستگی ملی در تاریخ معاصر کمسابقه است و پرسشهای مهمی را پیش روی ما قرار میدهد: آیا آنچه در میانه بحران شکل گرفت، همبستگی واقعی بود یا صرفاً همگرایی موقت ناشی از احساس خطر مشترک؟ آیا میتوان از این فرصت برای بازسازی و تقویت سرمایه اجتماعی پایدار بهره برد؟ و از همه مهمتر، اگر تهدیدهای خارجی تداوم یابد، آیا این انسجام ادامه خواهد یافت؟ همچنین، وضعیت این همبستگی پس از پایان جنگ چگونه خواهد بود؟
در همین راستا، پژوهش ایرنا در قالب سلسلهگزارشهایی قصد دارد دیدگاههای اساتید و صاحبنظران حوزههای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی را در ارتباط با این مسئله بررسی کند. در نخستین گزارش، در گفتوگویی تفصیلی با «محمدرضا اخضریان کاشانی» عضو هیأت علمی گروه اندیشه سیاسی اسلام دانشگاه تهران، به بررسی واقعگرایانهی این انسجام، عوامل شکلگیری آن، الزامات تداوم آن و تهدیدهایی که میتوانند در آینده این وحدت را به چالش بکشند، پرداخته شده است.
در حمله رژیم صهیونیستی گویی یک زخم مشترک، همه را به هم متصل کرد
پس از حمله اسرائیل به ایران، برخی انتظار انشقاق در جامعه داشتند اما عملاً نوعی همبستگی و انسجام شکل گرفت. تحلیل شما از این وضعیت چیست؟
حمله جنایتکارانه رژیم صهیونیستی به ایران، وضعیتی را رقم زد که منجر به شکلگیری همگرایی ملی شد؛ گرچه در ظاهر ممکن است عنوان همبستگی به آن داده شود اما به نظر من، واژه «همگرایی ملی» دقیقتر و واقعگرایانهتر است. میدانیم که «همبستگی» یعنی پیوند عمیق و درهمتنیده گروههای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی حول افقهای مشترک، در حالی که «همگرایی» به معنای تجمع موقت بر سر یک هدف مشخص و قابل نمایش است؛ هدفی که در اینجا، دفاع از سرزمین و امنیت ملی در برابر دشمن خارجی بود. در واقع، یک دشمن مشترک پدید آمد که باعث شد گروههای مختلف با وجود اختلافات در یک مقطع مشخص در کنار هم قرار بگیرند.
شما به تفاوت همبستگی و همگرایی اشاره کردید. این همگرایی چه عواملی داشت؟ چرا جامعه در چنین وضعیتی واکنش همدلانه نشان داد؟
به نظر من چند عامل مهم در شکلگیری این وضعیت مؤثر بود. نخست عامل زیستی: همه مردم از فرماندهان نظامی تا دانشمندان و افراد عادی در معرض تهدید مستقیم بودند. وقتی جان انسانها به خطر میافتد، اختلافات بهطور طبیعی به حاشیه میرود و افراد در افقهای مشترک به هم نزدیک میشوند.
دوم نیازهای روانشناختی جامعه بود. جامعه ما به دلایل مختلفی از جمله ترس، نگرانی، ناامیدی یا کمبود عاطفه نیازمند همدلی بود. این حمله خارجی فرصت ایجاد کرد که مردم احساس کنند تنها نیستند، به یکدیگر پناه آورند و همدیگر را درک کنند. گویی یک زخم مشترک، همه را به هم متصل کرد.
سوم نقش رهبری و مدیریت بحران بسیار حیاتی بود. در روزهای ابتدایی، مردم، مسئولان و حتی فرماندهان نظامی غافلگیر شده بودند اما بهسرعت، پیام رهبری منتشر شد که جامعه سوگوار را به یک جامعه حماسی تبدیل کرد. اتفاقی که امام خمینی (ره) در اوایل انقلاب درباره حمله صدام گفت که «دیوانهای سنگ انداخت و رفت»، اینجا هم تکرار شد. رهبر انقلاب با صدور احکام فوری و مدیریت درست، احساس آرامش و انسجام را به جامعه بازگرداند.
اگر ساختارها خود را بازسازی نکنند، سرمایه اجتماعی بهسرعت افت میکند
آیا این انسجام را میتوان پایدار دانست؟ یا همگرایی موقت است و احتمال بازگشت شکافها وجود دارد؟
این همگرایی به شکل مقطعی و در واکنش به یک تهدید مشخص شکل گرفت. گرچه ارزشمند است، اما بهتنهایی به معنای عبور جامعه از دوپارگی نیست. من امیدوارم که جامعه به وضعیت پیشین بازنگردد اما اگر تغییرات جدی در فرآیندهای حکمرانی، رسانهای و فرهنگی رخ ندهد، بازگشت به گذشته اجتنابناپذیر خواهد بود. یکی از نگرانیهای من، سوءاستفاده از فضای همگرایی برای افزایش نگاههای رادیکال درون ساختار قدرت است. برای نمونه برخی ممکن است بگویند حالا که با اسرائیل میجنگیم، هر کسی که قبلاً منتقد بوده، پس لابد «عنصر وابسته» بوده و باید با او برخورد شود! این خطر جدی است و میتواند روند همگرایی را معکوس کند.
آیا پس از جنگ، نشانههایی از بازگشت به دران قبل از جنگ دیده میشود؟
بله، ما شاهدیم که برخی نهادها و جریانها تمایل دارند همهچیز را به روال گذشته بازگردانند. حتی ممکن است بخشی از سیستم، از این فضای همگرایی بهجای «اصلاح و ترمیم» برای حذف دلسوزان و منتقدان استفاده کند اما اگر بخواهیم این انسجام موقت را به یک سرمایه اجتماعی پایدار تبدیل کنیم، نیاز به اقدامات جدی در کوتاهمدت و بلندمدت داریم. در کوتاهمدت نشانههای همگرایی میان مردم و حتی میان مردم و دولت دیده شد. در دل بحران، سرمایه اجتماعی «عمودی» یعنی اعتماد به دولت و نهادها افزایش پیدا کرد، در حالیکه پیشتر معمولاً در چنین بحرانهایی این نوع اعتماد کاهش مییافت اما این وضع پایدار نیست؛ اگر ساختارها خود را بازسازی نکنند، سرمایه اجتماعی بهسرعت افت میکند.
چه شاخصهایی برای تبدیل همگرایی به همبستگی واقعی باید تقویت شود؟
یکی از کلیدیترین شاخصها، احساس امنیت روانی و ملی در جامعه است. مردم باید باور کنند که نهادهای امنیتی، نظامی، سیاسی و حتی اقتصادی توان و اراده دارند که از آنها دفاع کنند، صدایشان را بشنوند و در مسیر عدالت حرکت کنند. بخش مهم دیگر، کارآمدی حکمرانی است. اگر مردم ببینند دولت توان تأمین معاش و امنیت شغلی و روزمرهشان را ندارد، احساس انسجام فرو میریزد. عدهای از مردم ما مشاغل روزمزدی یا امنیتی دارند که بهشدت از شرایط جنگی آسیب دیدهاند؛ اگر دولت ناتوان در جبران این ضربه باشد، شکافهای اجتماعی بازمیگردد.
در سالهای اخیر، فهم ما از امر ملی تضعیف شده است
پس تقویت انسجام ملی فقط با احساسات و نمادها محقق نمیشود؟
دقیقاً. ما برای تثبیت انسجام ملی نیاز به بازسازی مفاهیم کلیدی داریم؛ از جمله تعریف دقیق از «امر ملی». متأسفانه در سالهای اخیر، فهم ما از امر ملی تضعیف شده است. گاه آن را با امر قومی، حزبی یا حتی مذهبی اشتباه گرفتهایم. امر ملی باید حلقه پیوند ۹۰ میلیون ایرانی باشد نه برآمده از نگاه ۲۰ یا ۵۰ یا حتی ۷۰ درصد جمعیت. آنچه ما را در این جنگ گرد هم آورد، مجموعهای از مفاهیم فرهنگی، تاریخی، جغرافیایی، زبانی، اعتقادی و عاطفی بود که باید دوباره تدوین، بازخوانی و نهادینه شود.
با توجه به تجربه اخیر، تابآوری ملی در جنگهای احتمالی آینده چگونه ارزیابی میشود؟ آیا جامعه توان استمرار این وضعیت را دارد؟
ما در ادبیات رسمی، ۲ کلیشه داریم: اول اینکه مردم ایران بهدلیل تجربه دفاع مقدس، تابآوری بالایی در بحران دارند. دوم اینکه رژیم صهیونیستی توان جنگ بلندمدت را ندارد اما واقعیت این است که هر 2 کلیشه امروز با چالش روبهرو شدهاند. دشمن متفاوت شده و جامعه ما نیز به نظر میرسد زیرساختهای اقتصادی، روانی، سیاسی و فرهنگی لازم برای دوام در یک جنگ فرسایشی چندماهه را ندارد. اگر دوباره جنگی رخ دهد، ممکن است بخشهایی از سرمایه اجتماعی ما از دست برود.
احساس اقتدار یک مفهوم ذهنی است که از اعتماد، انسجام و امنیت روانی سرچشمه میگیرد
در بخش پیشین، از «اقتدار» بهعنوان عنصر معنوی انسجام یاد کردید. این مفهوم را بیشتر توضیح میدهید؟
اقتدار فقط به تجهیزات نظامی و توان سختافزاری وابسته نیست. احساس اقتدار یک مفهوم ذهنی است که از اعتماد، انسجام و امنیت روانی سرچشمه میگیرد. وقتی مردم احساس میکنند به هم اعتماد دارند و نهادهای حاکمیتی برای دفاع از آنها ایستادهاند، حس قدرت و پشتوانه پیدا میکنند. در مقابل، اگر این حس از بین برود، تجهیزات نظامی هم نمیتوانند جامعه را در برابر فروپاشی از درون حفظ کنند. انسجام، هم در سطح افقی (بین مردم با یکدیگر) و هم در سطح عمودی (بین مردم و حاکمیت) باید حفظ شود. واگرایی در یکی از این سطوح، کل سیستم را دچار بحران میکند.
با توجه به این اهمیت، حفظ و تقویت انسجام ملی چه الزاماتی دارد؟ چه مسئولیتهایی بر عهده حاکمیت، نخبگان و رسانههاست؟
اینجا باید از مفهومی فراتر از «مدیریت جنگ» صحبت کنیم؛ باید از بازنگری بنیادین در حکمرانی حرف بزنیم. پس از جنگهای بزرگ، نظامهای سیاسی متحول میشوند. همانطور که آمریکا پس از ۱۱ سپتامبر و غزه پس از ۷ اکتبر تغییر کردند، جمهوری اسلامی نیز باید پس از جنگ ۱۲ روزه، خود را بازتعریف کند. ما نیاز به تعمیرات معرفتشناختی و روششناختی در حکمرانی داریم؛ یعنی نسبت خودمان را با منتقدان، معترضان، متحدان منطقهای و حتی با تعاریف «امر ملی» بازنگری کنیم. اگر فقط تاکتیکی عمل کنیم، همانطور که افراد امروز مصاحبه میکنند و فردا بازداشت میشوند، دوباره همان دور باطل گذشته را تکرار میکنیم.
جامعه ما همچون تار و پودی در هم تنیده است
لطفاً مفهوم «امر ملی» را هم دقیقتر تعریف کنید. به چه معناست؟
یکی از چالشهای ما در سالهای اخیر، این بوده که دقیقاً نمیدانیم چه چیزی را باید «ملی» بدانیم. گاهی موضوعات حزبی، مذهبی یا منطقهای را بهعنوان مسئله ملی مطرح کردهایم، در حالی که امر ملی باید برآیند مشترک همه اقوام، مذاهب، جریانات فکری و مردم ایران باشد.
ما نیاز داریم ۹۰ میلیون ایرانی را با یک مفهوم مرکزی گرد هم بیاوریم؛ مفهومی که همه بتوانند با آن ارتباط برقرار کنند و به آن اعتماد داشته باشند. وقتی «امر ملی» تبدیل به مفهومی جناحی یا گروهی شود، انسجام فرو میپاشد و سرمایه اجتماعی آسیب میبیند.
نقش نخبگان، رسانهها، مسئولان و نهادها در تحقق این امر ملی چیست؟ آیا وظایف مشخصی دارند؟
قطعاً. جامعه ما همچون تار و پودی در هم تنیده است؛ نمیتوان سیاست، فرهنگ، دین، رسانه و اقتصاد را از هم تفکیک کرد. هر کنشگر در هر سطحی، میتواند عامل تقویت یا تضعیف انسجام باشد. در سطح کلان، ساختار حکمرانی باید قواعد بازی را بازتعریف کند. در سطح میانی، رسانهها، جریانات سیاسی، نخبگان، دانشگاهیان نقش سازنده دارند.
در سطح خرد هم، حتی یک کارمند، معلم یا کارگزار ساده میتواند با یک رفتار درست یا نادرست کل فرایند انسجام را به چالش بکشد. ما بارها دیدهایم که یک اشتباه فردی در سطح پایین، دستاوردهای ساختاری در سطح بالا را نابود کرده است. این یعنی انسجام ملی، حاصل یک سازوکار پیچیده و شبکهای است نه صرفاً بیانیههای سیاسی یا تصمیمات ستادی.
در پایان، برای عبور از وضعیت فعلی، به چه مؤلفههایی نیاز داریم؟
ما به بازنویسی هویت ملی برای آینده نیاز داریم؛ هویتی که نه برای سال ۱۳۵۷ یا ۱۴۰۰، بلکه برای ۱۴۰۵ یا ۱۴۱۰ طراحی شود. باید مؤلفههای هویت ایرانی، اسلامی، فرهنگی و تاریخی را بهگونهای تدوین کنیم که بیشترین افراد را شامل شود و حتی الهامبخش ملتهای دیگر باشد.
همچنین، باید امید ملی را احیا کنیم. جامعهای که نمیداند سه سال بعد در کجا ایستاده، نمیتواند متحد باشد. مردم باید بتوانند افق ببینند، برنامهریزی کنند و حس کنند که آیندهای برایشان وجود دارد. جنگ اخیر با همه تلخیها میتواند یک فرصت تاریخی برای اصلاح ساختار حکمرانی جمهوری اسلامی باشد. ما فرصت داریم پیش از آنکه دیر شود، بازنگری کنیم، ترمیم کنیم و دوباره با مردم پیمان ببندیم.
انتهای پیام/