پرستاران از بحران تهران در شب پرحادثه ۲۸ خرداد در بیمارستان فوق‌تخصصی کودکان حکیم می‌گویند؛

شب ایستادگی

جامعه

109609
شب ایستادگی

آنچه در شب ۲۸ خردادماه در بیمارستان فوق‌تخصصی کودکان حکیم ثبت شد، بازتابی از عزم ملی برای حفظ سلامت و امید در دل روزهای دشوار است.

مرجان قندی - گروه گزارش: در شب پرحادثه ۲۸ خرداد، زمانی‌که آژیرهای حمله، سکوت تهران را در هم شکستند آن شب هم‌زمان با اعلام وضعیت تخلیه اضطراری در منطقه ۱۸ تهران، بنا بر دستور دکتر علی لباف، رئیس بیمارستان فوق‌تخصصی کودکان حکیم بیماران به‌طور کامل به پناهگاه امن این بیمارستان منتقل شدند. در این شرایط حساس، در حالی که همه بخش‌ها مطابق پروتکل‌های ایمنی تخلیه شدند، حسن صادقی و هادی قنبری دو نفر از پرسنل دلسوز و متعهد پرستاری این بیمارستان به‌دلیل شرایط خاص برخی بیماران بستری که امکان جابه‌جایی آنها وجود نداشت، ایثارگرانه در کنار بیماران ماندند تا کوچک‌ترین آسیبی متوجه فرزندان این سرزمین نشود. البته در همه آن ۱۲ روز جنگ تحمیلی رژیم صهیونیستی، کادر درمان در سراسر کشور به خصوص در تهران همچنان آرام، حرفه‌ای و پرتلاش به خدمت‌رسانی ادامه دادند.

شبی که ثانیه‌ها حیاتی شدند

آنچه در شب ۲۸ خردادماه در بیمارستان فوق‌تخصصی کودکان حکیم ثبت شد، بازتابی از عزم ملی برای حفظ سلامت و امید در دل روزهای دشوار است. «آن شب جدا از الزام، از سر وجدان، تعهد و عشقی که به بیماران کم‌سن‌وسال بخش آی‌سی‌یو داشتم، کنارشان ماندم.» این صحبت حسن صادقی پرستاری است که با ۹ سال سابقه در بخش آی‌سی‌یو اطفال، از آن شب چنین روایت می‌کند: «آن شب من مسئول شیفت بودم، در دو بخش آی‌سی‌یو اطفال ۱۲ بیمار داشتیم. دستور تخلیه که آمد، با پزشک بخش تریاژ کردیم. بیمارانی که امکان جابه‌جایی داشتند با اولویت‌بندی به نقطه امن بیمارستان منتقل شدند. اما آن‌هایی که به دستگاه تنفسی وصل بودند، نمی‌شد جابه‌جا کرد. تصمیم گرفتیم دو نفر کنارشان بمانیم. البته تعداد بیشتری از همکاران می‌خواستند بمانند، اما گفتم دو نفر کافی است هرچه تعدادمان در این طبقه کمتر باشد، بهتر است. ساعت ۳:۳۰ صبح بود که صدای انفجار آمد. یکی از بیماران با موج انفجار از دستگاه جدا شد. اگر آن لحظه آنجا نبودم، ممکن بود جانش را از دست بدهد. همان موقع صدای آلارم دستگاه بلند شد، سریع بالای سرش رفتم. هر ثانیه‌اش حیاتی بود.»

صادقی از چهره‌ کودکان بستری شده در آن شب فراموش نشدنی می‌گوید: «ماهلین برجی (تخت ۳)، یگانه قاسمی (تخت ۲)، فرهاد بهرامی (تخت ۸)، آیلین امرایی (تخت ۴) کودکانی بودند که ما کنارشان ماندیم. پدر آیلین در آخرین لحظه در ساعت ملاقات به من گفته بود: «آقای صادقی، مراقب دخترم باش!»

او می‌افزاید: «وقتی بچه‌های مظلوم را که تحت درمان هستند می‌بینیم؛ وقتی پدران و مادران‌شان با چشمانی اشکبار در آخرین لحظه ملاقات فرزندشان را به ما می‌سپارند و می‌روند، نمی‌توانیم فقط پرستار آنها باشیم؛ بلکه هرکدام از ما از اعضای خانواده‌شان محسوب می‌شویم. این تعهدی در حرفه پرستاری نیست بلکه خود زندگی ا‌ست.»

صادقی مجرد است اما به‌گفته خودش برادرزاده‌ای دارد که مثل فرزند خودش می‌ماند. می‌گوید: «یک برادر دوقلو دارم که او هم در مرکز درمانی دیگری پرستار است، وقتی خبر تخلیه منطقه ۱۸ را شنیده بود با من تماس گرفت تا از اوضاع باخبر شود. همزمان مادرم هم تماس گرفت و گفت که «حسن چطوری؟! تو خبرها شنیدم می‌خواهند به آن منطقه حمله کنند!» خیلی خونسرد گفتم نه هیچ خبری نیست! شرایط خیلی خوبه! برای اولین‌بار به مادرم دروغ گفتم. در آن ساعت‌ها و شلوغی خیلی از دوستانم زنگ می‌زدند و اولین چیزی که می‌گفتند این بود «کجایی؟» من حتی پیام یکی از دوستانم را دارم که برایم نوشت: «حسن اگر قرار بر حمله شد به‌هیچ عنوان اونجا نمونی!» او پرستار نیست و درباره شغل و وظیفه من درکی ندارد. حتی حسی که من به بیمارانم دارم هم ندارد، برای همین هم من فقط یک استیکر خنده برایش فرستادم. البته در آن لحظات هر کدام از این پیام و تماس‌ها برایم دلگرم کننده بود که در آن شرایط به فکرم بودند.»

نامهربانی دیدیم اما مهربان ماندیم

او صحبت‌هایش را با لحنی گلایه‌آمیز ادامه می‌دهد: «من نمی‌خواهم از آب گل‌آلود ماهی بگیرم اما من به‌عنوان کسی که سال‌ها در این حرفه مشغول به کار هستم این موضوع را می‌گویم؛ وعده‌هایی که در دوران کرونا داده شد، هنوز به سرانجام نرسیده‌اند. تعرفه‌ها پرداخت نشده و بسیاری از پرستاران جذب نشدند. با این حال، همه پای کار ایستادند. ما اگر احساسی برخورد می‌کردیم، شاید نمی‌ماندیم. اما پای مسئولیت‌مان ماندیم چون ایرانی هستیم و غیرتمان اجازه نمی‌دهد عقب بکشیم. اگر دوباره هم بحرانی پیش بیاید، پای کار می‌مانیم و شرایط را به کمک هم کنترل می‌کنیم. ما پرستاران اگر می‌خواستیم احساسی عمل کنیم قضیه متفاوت می‌شد. خیلی از ما جنگ را ندیده بودیم و نمی‌‍‌دانستیم کار کردن در بحران جنگ چطور است. البته که شرایط همراه نگرانی‌هایی بود، اما کادر درمان بخصوص جامعه پرستاران همچنان آرام، حرفه‌ای و پرتلاش به خدمت‌رسانی ادامه دادند. امیدوارم هیچ وقت نه در کشور خودم و نه در هیچ کجای جهان جنگی نباشد اما تأکید می‌کنم اگر بازهم در شرایط بحران قرار بگیریم همه مسئولیت خود را به بهترین نحو انجام می‌دهیم.»

مراقبتی فراتر از درمان

هادی قنبری، ۳۵ ساله، پرستار دیگر بخش آی‌سی‌یو کودکان بیمارستان فوق‌تخصصی کودکان حکیم درباره اتفاقات آن شب می‌گوید: «ساعت ۲ بامداد بود که خبر دادند منطقه ۱۸ هدف قرار خواهد گرفت. تخلیه فوری لازم بود. کودکانی را که امکان جابه‌جایی داشتند منتقل کردیم، اما چند بیمار،   جانشان وابسته به دستگاه بود. من به همراه سرپرست شیفت و پزشک بخش دکتر قهرمانلو قرار شد کنار این چند کودک بمانیم.»
او می‌افزاید: «طبقات که خالی شد، آرامش عجیبی بر من حاکم شد.  چند روز قبل از ۲۸ خرداد هم ما تجربه‌ای از حمله دشمن را در بیمارستان داشتیم؛ یک پهپاد به نرده‌های حیاط بیمارستان برخورد کرد و لاشه‌اش همان جا افتاد. اما خدا را شکر آن حمله هم هیچ تلفات و خسارتی در بیمارستان نداشت. اما از صدای بلند و وحشتناکش همه ترسیده بودند؛ بیشتر از همه بچه‌ها‌. آن شب برخی می‌گفتند شاید اسرائیل دوباره می‌خواهد بیمارستان را بزند. اما من که تصمیمم را گرفته بودم و می‌گفتم هر اتفاقی می‌خواهد بیفتد من اینجا کنار بیماران می‌مانم و هرچه خدا بخواهد همان می‌شود. وقتی به منطقه ۱۸ حمله شد، موج‌ انفجار به ساختمان بیمارستان هم خورد و ما آن را احساس کردیم اما به مشکل حادی برنخوردیم. آن شب دکتر لباف، رئیس بیمارستان هم کشیک بود. تیم بحران هم در بیمارستان حضور داشت و همه به هم دلگرم بودیم و خدا را شکر برای کسی مشکلی پیش نیامد.»

او از حس تعهدی می‌گوید که از همان روزهای اول بر شانه‌اش بوده؛ نه با قرارداد، بلکه از دل: «ما پرستاران، در همه شرایط می‌مانیم. نه به خاطر تعهد کاری، بلکه از سر عشق به بیماران. اما متأسفانه در هر بحرانی حمایت‌ها از پرستاران اندک بوده است. دوران کرونا را پشت‌سر گذاشتیم، در روزهایی که در دل جنگ بودیم هم محکم پای مسئولیت‌مان ماندیم، اما همچنان نادیده گرفته می‌شویم. در حال حاضر به صورت دو شیفت کار می‌کنم که زندگی‌ام را بگذرانم، نمی‌گویم که حقوق کمی دارم اما در قبال کارهایی که ما پرستاران انجام می‌دهیم خیلی کم توجهی می‌شود.»

قنبری با نگاهی امیدوار به آینده تأکید می‌کند: «امنیت روانی مردم، بویژه کودکان، از هر چیزی مهم‌تر است. ما باید نه‌تنها زخم جسمی، بلکه دل‌های کوچک آنها را هم آرام کنیم. کار کردن در بخش کودکان و اطفال با بخش بزرگسال در بیمارستان بسیار متفاوت است. بچه‌ها خیلی حساس‌تر از بزرگسالان هستند. ما خانواده‌هایی را داشتیم که بعد از ۱۵ سال خدا به آنها فرزندی داده و در شرایطی که خودشان نمی‌توانستند کنار فرزندشان باشند، او را به ما می‌سپردند. برای همین همه بچه‌هایی که به بیمارستان می‌‌آیند برای ما مثل فرزندان خودمان هستند. کادر درمان بخصوص پرستاران با جان و دل از آنها مراقبت می‌کنند تا در طی دوره درمان‌شان به محیط بیمارستان حس خوبی داشته باشند.» روایت شب ۲۸خرداد در بیمارستان فوق‌تخصصی کودکان حکیم فقط گزارشی از یک واقعه نیست؛ بلکه سندی است از انسان‌دوستی و وجدان بیدار پرستارانی است که جانشان را وقف فرزندان ایران می‌کنند. اگرچه حمله آن شب آسیب‌هایی جزئی برجای گذاشت، اما تیم درمانی با ایثار و اتحاد، بحران را پشت‌سر گذاشتند.

ایران آنلاین
انتهای پیام/
دیدگاه ها
آخرین اخبار جامعه