بررسی جهان فکری و شعری حافظ در گفتوگو با محمدکاظم کاظمی شاعر و پژوهشگر؛
شاعر معتدل
فرهنگ
124173
شاعر و پژوهشگر نامآشنای افغانستانی مقیم ایران در گفتوگویی به مناسبت روز بزرگداشت حافظ، از شاعری سخن میگوید که نه چون اسطورهای دور، بلکه همچون صدایی زنده در زمانهای پرغبار است.
مریم شهبازی - گروه کتاب: حافظ محبوبترین غزلسرا و عصاره فرهنگ ایرانی و اشعارش وِرد زبان تمام فارسیزبانان است. محمدکاظم کاظمی، شاعر و پژوهشگر نامآشنای افغانستانی مقیم ایران و عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی، در گفتوگویی به مناسبت روز بزرگداشت حافظ، از شاعری سخن میگوید که نه چون اسطورهای دور، بلکه همچون صدایی زنده در زمانهای پرغبار است.
به باور او، رمز ماندگاری حافظ در «تعادل» است؛ تعادلی نادر میان عشق و عرفان، دین و دنیا، رندی و اخلاق. کاظمی میگوید همین توازن است که موجب شده هم کلاسیکسرایان و هم نوپردازان دیروز و امروز، از شهریار و سایه تا شاملو، در جهان او ردی از خود بیابند. او حافظ را روشنفکری قرن هشتمی میداند؛ شاعری که در عصر تعصب، از مدارا و انسانگرایی سخن گفت. در روایت او، نفوذ حافظ از شیراز تا کابل و فرانکفورت امتداد دارد؛ از احمدشاه مسعود، فرمانده فقید افغانستانی تا گوته، ادیب و فیلسوف شهیر آلمانی. در پایان، کاظمی به یادمان میآورد که شعر حافظ نه فقط برای قرنها پیش، بلکه برای امروز نیزتوشه دارد؛ برای روزگاری که انسان دوباره به پناه واژه، عشق و خرد نیاز دارد.
شاعران معاصر - اعم از سنتگرایان و نوگرایان - چه نگاهی به حافظ و اشعارش دارند؟
حافظ از جمله شاعرانی است که جایگاهی رفیع در زبان و ادب فارسی و از سویی محبوبیت و مقبولیتی همیشگی میان اهالی شعر دارد. به همین دلیل هر دو گروه شاعران کلاسیکسرا و نوپرداز دوران معاصر، علاقه زیادی به حافظ دارند. چنین جایگاهی را نمیتوان برای همه شاعران دوران کهن قائل شد، آنچنان که درباره آثار بزرگانی نظیر مولانا نیز به اندازه حافظ اتفاق نظر وجود ندارد و اهالی شعر درباره آثار و جهان فکریاش اختلافنظرهایی دارند. برخی کلاسیکسرایان، سعدی و حافظ را در جایگاهی والاتر از مولانا میدانند، در عوض برخی نوپردازان به دلیل نوگراییها و ابتکاراتی که مولانا در اشعارش داشته به او علاقه بیشتری دارند. البته آثار حافظ و سعدی هم به شکلهای مختلفی با این دیدگاههای متفاوت روبهرو است، هرچند که به گمانم حافظ نزد منتقدانش نیز جایگاهی متفاوت دارد و میتوان گفت دیوان حافظ با بیشترین اقبال از سوی شاعران معاصر روبهرو شده است. در میان شاعران کلاسیکسرای معاصری که علاقهمند اشعار حافظ هستند، به افرادی نظیر زندهیاد شهریار میرسیم که یکی از جدیترین پیروان شعر او در دوره معاصر است. شاعر دیگری که تحتتأثیرش اشعاری سروده، هوشنگ ابتهاج (سایه) است که در حافظ پژوهی، چهره شناخته شدهای به شمار میآید و دیوان حافظی نیز به تصحیح ایشان به یادگار مانده است. احمد شاملو هم در جمع نوگرایان به روی دیوان حافظ کار کرده است. اینجا بحث اینکه کار کدام یک در تصحیح یا شرحنویسی بر دیوان حافظ اصولیتر بوده در میان نیست، بلکه صحبت از افرادی است که دوستدارش بودهاند و بر این اساس کارهایی از آنان به جای مانده است.
کسب این محبوبیت را نتیجه چه عواملی میدانید؟
به گمانم دو ویژگی مهم در این مسأله دخیل است، اول تعادلی است که در اشعار حافظ میبینیم. به این معنا که در هیچکدام از جنبههای شعری راه افراط نرفته است. همه عناصر شعری را بر مدار تعادل و در حد کمال استفاده کرده است، اشعاری که هم تخیلی قوی و هم زبانی نیرومند دارند. بهره خوبی از آرایههای ادبی برده و در بیان موضوعاتی چون عشق و عرفان نیز مسیر تعادل را در پیش گرفته است. در حالی که در غزلیات سعدی، جنبه عاشقانه غلبه دارد و در غزلیات مولانا و همچنین عطار، جنبه عارفانه پررنگتر است. در غزلیات حافظ همه اینها به شکلی از تعادل دست یافتهاند. طبیعتاً شاعری که به این صورت به همه مضامین و آرایهها توجه کرده است با استقبال همگانی بیشتری روبهرو میشود. دومین دلیلی که در پاسخ به این سؤال میتوان به آن اشاره کرد جامعیتی است که حافظ در پرداخت به موضوعات مختلف دارد. او هم شعر اجتماعی – سیاسی و هم شعر عاشقانه و عرفانی دارد، از طرفی اشعار انتقادی نیز سروده است. این در شرایطی است که اگر به سراغ اشعار شاعران دیگر برویم، هر یک از آنها در یک یا چند مورد اینها فعالیت کردهاند. توجه اینچنینی سبب شده همه شاعران، علایق خود را در دیوان حافظ بیابند. درباره مخاطبان اشعارش نیز اینچنین است و هیچکدام از ما دستخالی از دیوانش بازنمیگردیم.
جهان شعری حافظ چه تفاوتی با جهان شعری سعدی و مولانا دارد؟
به شکل کلی، تفاوت جهان حافظ با سعدی در انتقادهای اجتماعی و طنز تلخی است که نسبت به قشرهای مختلف اجتماعی دارد. حافظ به طور خاص به ریاکاران و ظالمان نقد کرده است، افرادی که مردم زمانهاش نیز به آنان نقد داشتهاند. به همین خاطر اشعارش در میان عامه مردم نیز جایگاه خوبی داشته است. حافظ در عین حال به مضامین معنوی و اخلاقی هم توجه زیادی نشان داده است. ولی در شعر سعدی، جنبه تعلیمی پررنگتر است تا مبارزه و مواجههاش با ظلم و سرکشیهای اجتماعی. شعر حافظ جلوه اجتماعی معترضانهتری در مقایسه با سعدی دارد. در حیطه به کارگیری مضامین عاشقانه و عارفانه نیز به نظر میرسد که جهان حافظ، میان عشق و عرفان تعادل بیشتری برقرار کرده است. جنبه عارفانهاش نه به پررنگی شعر عطار و مولاناست و نه به اندازه شعر سعدی جنبههای عاشقانه دارد.
با آنکه از نظر زمانی، حافظ پس از سعدی و مولانا قرار دارد اما از نظر مضمونی اشعارش را میتوان حد وسطی میان این دو دانست؟ اشعارش را میتوان جمعی از دین و دنیا دانست؟
بله، حافظ به مسائل دینی و عارفانه به شکلی متعادل توجه کرده است، از این لحاظ او را میتوان حد وسط جهان فکری و آثار سعدی و مولانا دانست.
در میان شاعران کلاسیک، کدامیک شباهت بیشتری به حافظ دارند؟
به گمانم خیام بیشترین شباهت را دارد. اگر در بحث مقایسه حافظ با دیگر شاعران، یک مثلث را در نظر بگیریم، در یک ضلع آن مولانا، در ضلع دیگر سعدی و در آخرین ضلع هم خیام قرار میگیرد، هم به لحاظ اعتقادات و آثار و هم زندگیاش. حافظ و خیام هر دو فرصت زندگی را مغتنم میشمارند؛ هرچند که در این باره نگاه حافظ قدری معنویتر و عرفانیتر است.
طی سالهای گذشته تعاریف تازهای درباره جهان شعری حافظ شنیده میشود، اینکه عدهای حافظ را روشنفکر میدانند و عدهای دیگر هم تأکید دارند روشنفکر، متعلق به جهان جدید است و نمیتوان آن را به قرن هشتم نسبت داد. دراین باره شما چه نگاهی به حافظ دارید؟
اگر قرار به بیان نظر شخصیام باشد من حافظ را یک روشنفکر در قرن هشتم میدانم. برخی از ویژگیهایی که امروز برای روشنفکری برمیشماریم در جهان فکری حافظ نیز پررنگ هستند. حافظ بر مدارا و ضرورت ارتباط روادارانه با دیگران تأکید دارد؛ آنچنان که میگوید: «آسایش دو گیتی، تفسیر این دو حرف است / با دوستان مروت، با دشمنان مدارا» یا جای دیگری که میگوید: «عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزهسرشت / که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت» اینجا نوعی تساهل مشرب، رواداری و دیگرپذیری را میبینیم که از وجوه روشنفکری هستند. چنین تفکری در جریانهای فکری رایج آن قرنها جایی ندارد و آن را میتوان مصداقی از وجوه روشنفکری دانست.
در میان شاعران معاصری که بر دیوان حافظ تصحیح انجام داده یا برآن شرح نوشتهاند، نگاه شاملو چه تفاوتی با دیگر افرادی که دراین زمینه کار کردهاند دارد؟
شاملو نگاهی انتقادی و اجتماعی به حافظ دارد و میکوشد تا تحلیلها و تأویلهایی از همین دریچه ارائه بدهد. طبیعت فکری و از سویی نگاه خود شاملو به شعر و ادبیات نیز با چنین رویکردی است که تأثیر آن را برمقدمهاش بر دیوان حافظ و همچنین شیوه تصحیحی که انجام داده است میبینیم. شاملو در مواردی معتقد است برخی بیتها برای هرچه بیشتر نمایان ساختن وجوه اجتماعیشان باید جابهجا شوند. درباره اینکه تصحیح شاملو از نظر نسخهشناسی چه وضعیتی دارد بهتر است صاحبنظران صحبت کنند. منتهی من براساس گفتههای حافظ پژوهان، دیوان خانلری و تصحیح علامه قزوینی را بیشتر قبول دارم. مبنای این تصحیحها عمدتاً بر نسخههای قدیمی دیوان حافظ بوده است، هر دو نفری که به تصحیحشان اشاره شد به فنون شعری نیز احاطه خوبی داشتهاند. بعضی از افرادی که شعر حافظ را تصحیح میکنند، گاهی نگاهی ذوقی است و براساس ترجیح و پسند خودشان کار میکنند.
ابتهاج نه تنها به تصحیح دیوان حافظ پرداخته است، بلکه در زمره پیروان او نیز به شمار میآید؛ مواجهه ابتهاج را با دیوان حافظ چگونه میبینید؟
به گمانم اغلب افرادی که به پیروی از سبک حافظ و بهرهمندی از حال و هوای کارهای او برآمدهاند؛ چندان موفق عمل نکردهاند. تقلید از صورت و بیان اشعار حافظ راه به جایی نمیبرد. شاید بهتر باشد که علاقهمندان به جای تقلید، تلاش کنند تا هنرمندیهای حافظ و نوع برخورد او با پدیدهها و همچنین آرایههایی که به کار برده است را به بیان امروزی دربیاورند. در کار شهریار و کارهای کلاسیک سایه، تا اندازه زیادی پیروی از صورت شعری او دیده میشود. راستش من به شخصه علاقهای به اشعاری که سایه به شیوه حافظ گفته است ندارم. البته در این رابطه سایه در مقایسه با شهریار نوگرایی بیشتری دارد. آن دسته از اشعار سایه که در آنها از مدار حافظ خارج شده است، بسیار نوگراتر هستند؛ نمونهاش آن غزلی که میگوید: «نشود فاش کسی آنچه میان من و توست/ تا اشارات نظر نامهرسان من توست» درباره تصحیح حافظ به سعی سایه، آنطور که اساتید صاحبنظر همچون استاد شفیعیکدکنی گفتهاند، تصحیح سایه به هرحال در زمره کارهای معتبر به شمار میآید.
حافظ در نگاه شاعرانفارسی زبان غیر ایرانی، از جمله شاعران معاصر افغانستان و تاجیکستان چه جایگاهی دارد؟
حافظ در میان شاعران افغانستان و تاجیکستان از گذشتههای دور تا امروز، جایگاهی مهم دارد. محمد نبی واصل، یکی از شاعران متأخر افغانستانی که حدود یکصد و پنجاه سال قبل زندگی میکرده، بسیار متأثر از حافظ بوده و شعرهای استادانهای در پیروی از سبکش سروده است. در میان شاعران امروز افغانستان و آنهایی که به نسلهای جدیدتر تعلق دارند، این تأثیرپذیری بیشتر از جهت بهرهمندیشان از هنرمندیهای حافظ است اما شاید نتوان گفت در مدار حافظ حرکت میکنند. درباره شاعران روز ایران هم اینچنین است. اغلب شاعران جغرافیای زبان فارسی علاقهمند حافظ و اشعارش هستند ولی شاید تأثیرپذیری مستقیمی از او نداشته باشند، این اشتیاق در میان مردم هم دیده میشود. اینطور نیست که اگر بهرهای از شعر حافظ میگیریم با فضاسازی آن خراباتی که حافظ در سرودههای خود دارد همراه شود. یکی از مواردی که من کوشیدهام از شعر حافظ یاد بگیرم، بیانهای متناقضنمایی است که در غزلهای او میبینیم؛ حافظ از تضادهای ظاهری زیاد، بهره خوبی گرفته است. آنجا که میگوید:«من که شبها رهِ تقوا زدهام با دف و چنگ/ این زمان سر به ره آرَم؟ چه حکایت باشد!» یا جای دیگری که: «کردهام توبه به دست صنم بادهفروش/ که دگر مینخورم بیرخ بزمآرایی» همین دو بیت مملو از مضامین متضاد هستند. این تضادها به گمانم از جذابیتهایی است که میتوانیم از شعر حافظ یاد بگیریم. اما اگر بخواهیم عناصر شعر حافظ را به شکلی مستقیم استفاده کنیم کارمان سر و شکلی قدیمی پیدا میکند. در نهایت آنکه من تقلید از شعر حافظ را کاری اصولی نمیدانم، آنچه باید از سنت بگیریم، الزاماً عناصر تصویری و نمادها نیستند.
از اثرگذاری حافظ بر چهرههای سیاسی افغانستان نظیر احمدشاه مسعود نیز بگویید؛ در مستندی که محمدحسین جعفریان درباره او ساخته است، راویان از علاقهمندی او به ادبیات و حافظ سخن میگویند. احمدشاه مسعود یک نقلقول معروف هم به این شرح دارد که «عملیات برای ادبیات است»
احمدشاه مسعود علاقه زیادی به ادبیات داشت و جایگاه بسیار خاصی نیز برای حافظ قائل بود. در میان فرماندهان نظامی و سیاسیون افغانستانی بیش از هر کسی با شعر عجین بود و حشر و نشر زیادی هم با حافظ داشت و اشعار زیادی را هم از حافظ حفظ بود. مارسلا گراد، یکی از پژوهشگران خارجی، کتابی درباره احمدشاه مسعود نوشته و پرترههایی از او را در برابر مخاطبان به تصویر کشیده است. در این کتاب که به تازگی ترجمه و منتشر شده، درباره علاقهمندی مسعود به حافظ هم مطالب متعددی به نقل از آنهایی که ارتباط نزدیکی با او داشتهاند آورده است. بنابر همین روایات، یکی از خبرنگاران ایرانی برای احمدشاه مسعود دیوان حافظی را از ایران میبرد که برای همه عمر آن را نگهداری کرده است. این دیوان هماکنون نزد خانوادهاش است.
فراتر از جغرافیای فارسیزبان، دلیل حضور حافظ و جهان فکریاش در جهان غرب و اثرگذاری بر اندیشمندانی نظیر گوته را در چه میدانید؟
چند نفر از شاعرانمان در سطح جهانی شهرتی به نسبت بیشتر از دیگران پیدا کردهاند که حافظ یکی از آنان است. چراییاش در دغدغههای انسانی و جهانی حافظ است. اشعار و آموزههای اخلاقیاش به زمانه یا سرزمین خاصی محدود نشدهاند و طبیعی است هر انسانی، در هرکجای جهان و در هر زمانی بتواند با آنها ارتباط بگیرد. وگرنه صنایع و آرایههای ادبی معمولاً در ترجمه منتقل نمیشوند، آنچه حافظ را در سطح جهانی به چنان جایگاه والایی رسانده بحث مضامین اشعارش است. حافظ شاعری است که از آرایههای معنوی نیز بهره زیادی برده و همین سبب شده که با وجود ترجمه هم اندیشمندان و ادبای خارجی به آثارش توجه کنند.
در شرایط امروز جهان، اشعار و نگاه حافظ به چهکارمان میآید؟
انسان امروز در مواجهه با تنگناها و لحظات دشوار زندگی به شعر نیاز دارد، به خصوص شعر حافظ که میتواند تسکیندهنده رنجهای روحیمان باشد؛ اشعاری که قادرند یاریگر باشند. این تسکین و آرامش بخشی روحی از مهمترین دلایلی است که بر اساس آن تأکید دارم شعر حافظ به کار زمانهمان میآید. وقتی نیازمند حال و هوایی عرفانی و از سویی درک مفاهیم عرفانی شاعران آن دوره باشیم باز دیوان این شاعر بزرگ کارگشا خواهد بود. از سوی دیگر از اشعارش میتوان در موقعیتها و کنشهای مختلف سیاسی و اجتماعی نیز بهره گرفت.
انتهای پیام/