پرونده باز است؛ تراژدی که به تلهفیلم تلویزیونی میماند!
هنر
125985
آخرین اثر سینمایی زندهیاد کیومرث پوراحمد، یعنی فیلم «پرونده باز است»، از همان ابتدا زیر سایهی سنگین میراث جاودانهی او، یعنی «قصههای مجید»، قرار میگیرد.
صفیه رجائی هرندی - ایران آنلاین: این فیلم تلاشی است برای بازگشت به جهان نوجوانانه و آسیبشناسی اجتماعی، اما نتیجه نهایی، نه یک بازگشت غرورآمیز، بلکه یک سقوط شگفتانگیز است. مقایسهی این فیلم با مجموعه خاطرهانگیز دههی شصت، نه از سر حسرت، که به دلیل شباهت در ژانر نوجوانمحور و تم آموزشی شکل میگیرد؛ با این تفاوت که تماشای «پرونده باز است» صرفاً حسرتِ آن شاهکار پیشین را در دل مخاطب زنده میکند.
اگر نام کارگردان بزرگ این فیلم را نمیدانستیم، به راحتی آن را به یک فیلمساز مبتدی میبخشیدیم که تازه مشق سینما را آغاز کرده است. ساختار اثر به قدری ضعیف و بیحوصله است که بیشتر یادآور یک تلهفیلم تلویزیونی بیرمق است. این بیحوصلگی نه تنها در روایت، بلکه در اجرای بازیگران نیز مشهود است؛ تا جایی که حتی بازیگر کهنهکاری چون حسین پاکدل نیز ناگزیر در این فضای سرد، نمایشی تصنعی ارائه میدهد.
قصهای کلیشهای با قلبِ از کار افتاده
داستان فیلم در مرکز، تکرار ملالآور یک تریلر قضایی-اجتماعی کلیشهای است: نزاع میان دو نوجوان هممحلهای، علیرضا و فرهاد، بر سر دختری به نام نرگس. این نزاع با قتل علیرضا به دست فرهاد به اوج میرسد و فیلم تمام زمان خود را صرف تلاشهای بیپایان برای جلب بخشش از اولیای دم میکند؛ تلاشهایی که با اصرار خواهر مقتول، نامزد او، و رئیس کانون اصلاح و تربیت (با بازی سیفی) دنبال میشود.
پوراحمد، با فاصلهای آشکار میان خود و سوژهاش، نتوانسته درک درستی از زیستجهان نوجوانان امروز داشته باشد. شخصیتها فاقد عمق هستند و به جای «شخصیت»، با مجموعهای از تیپهای از پیش تعریفشده مواجهیم: تیپ نوجوان قربانی، تیپ نوجوان شرور، و بزرگسالانی که صرفاً وظیفهی موعظهگری را بر عهده دارند.
به دلیل همین فقدان شخصیتپردازی، هیچگونه سمپاتیای میان مخاطب و قهرمان نوجوان فیلم برقرار نمیشود. در نتیجه، در لحظات تراژیک، کارگردان به جای برانگیختن عواطف واقعی، دست و پا میزند. او سعی میکند با تکیه افراطی بر دیالوگهای پرسوز و گداز و ارجاع به کلمات قصار، اشک مخاطب را بگیرد، اما این تلاشها هر بار ناکام میماند. تلاشی که به جای نفوذ عاطفی، منجر به خلق سانتیمانتالیسم جعلی میشود که مخاطب آن را باور نمیکند. گاهی این اصرار بر درام، به کمدی ناخواسته و ناخواسته تبدیل میشود.
نقد شعاری قصاص در خدمت کلیشه
دغدغهی اصلی فیلم که در پس این بستر نوجوانانه برجسته میشود، مسئله قصاص است؛ فیلم میخواهد با نگاهی انتقادی، این کنش مبتنی بر انتقامجویی و خشونت را نفی کند. اما مشکل اینجاست که این نقد با رویکردی دمدستی و شعارگونه ارائه میشود.
نکتهی فاجعهبار زمانی آشکار میشود که فیلم ناخواسته تبدیل به بازنماییِ ذهنیت از بالا به پایین به قشر آسیبپذیر جامعه میشود. این را میتوان در یکی از دیالوگهای عجیب فیلم جستجو کرد، جایی که قاضی دادسرا خطاب به مادر مقتول (که وضعیت مالی بهتری دارد) میگوید: «خانم، شما که دستتون به دهنتون میرسه چرا در این محل زندگی میکنید که این اتفاق بیفتد!»
این دیالوگ، نه تنها یک خطای روایی فاحش است، بلکه یک اتهام اجتماعی را نیز به دوش میکشد؛ گویی به شکلی فاشیستی، زاغهنشینی و فقر را عامل ذاتی خشونت قلمداد میکند و اعلام میکند که هر فرد متمول در محلات فقیرنشین، خود را در معرض قتل قرار داده است! این سطح از نگاه، نه نقد اجتماعی است و نه آسیبشناسی، بلکه نوعی سرزنش قربانی است که با نام کارگردان قصههای مجید در تضاد کامل قرار دارد.
در پایان، «پرونده باز است» نه تنها در هدف آموزشی خود ناکام است، بلکه با ارائه روایتی دستوپا شکسته و نگاهی از بالا به پایین به سوژهاش، به یکی از ناامیدکنندهترین آثار کارنامهی استاد تبدیل میشود؛ اثری که بهتر بود هرگز به مرحله نمایش عمومی نمیرسید.
انتهای پیام/