فقیه آستانهنشین
مروری بر آرا و ادوار فکری دکتر داود فیرحی
فرهنگ
129568
تغییر و تحول در احکام و فتواهای فقهی و شکلگیری ایدههای سیاسی در طول تاریخ، پدیدهای پیچیده و چند وجهی است که صرفاً ناشی از یک فرآیند درونفقهی نیست.
رضا تاران_ پژوهشگر پژوهشکده اندیشه دینی معاصر: به نظر میرسد این تحولات از سه الگوی اصلی تبعیت کردهاند که هرکدام با درجه تأثیر متفاوت، به پذیرش دیدگاههای جدید در فقه انجامیدهاند.
۱. الگوی درونفقهی(گفتوگوی ایجابی فقها)
این الگو به فرآیند تغییراتی اشاره دارد که از درون حوزه و از طریق اجتهاد نظری و بحثهای علمی میان فقها آغاز میشود. در این مسیر، فقها با تکیه بر ابزارهای اجتهادی، در گفتوگو با یکدیگر و بهصورت ایجابی و پیشروانه به نتایج و استنباطهای جدیدی میرسند و حکم یا فتوای نوینی را مطرح میکنند. این سازوکار، فرآیندی بسیار آرام و تدریجی است. به دلیل ماهیت محافظهکارانه و ساختار اجتهادی فقه که بر استناد به متون اولیه و روشهای سنتی تأکید دارد، تأثیرگذاری این الگو بر تحولات کلان فقهی، محدود بوده و نتایج شگرف و گستردهای به دنبال نداشته است.
۲. الگوی برونفقهی(فشارهای اجتماعی)
این الگو بیانگر تأثیر مستقیم تحولات و نیازهای جامعه و نظامهای سیاسی داخلی بر صدور احکام فقهی است. تجربه ایران معاصر بهویژه، نشان میدهد که بیشتر تحولات و بازنگریهای فقهی از این مسیر صورت گرفته است. در این حالت، فشارهای اجتماعی، تحولات سیاسی و ضرورتهای حکومتی باعث شده است تا فقها برای حل یک معضل عینی یا پاسخگویی به مطالبات عمومی، در احکام خود بازنگری کرده و فتوای جدیدی صادر کنند یا از حکم پیشین صرفنظر کنند. نیازهای دولت مدرن، قوانین شهری، مسائل اقتصادی کلان و مطالبات حقوقی در دورههای مختلف، مصادیق بارز این فشارها هستند. در این الگو، سیاست و اجتماع بهعنوان عوامل تسریعکننده عمل میکنند و فقها ناگزیر به تطبیق اجتهاد خود با واقعیتهای جدید میشوند.
دوره اول اندیشه داود فیرحی را میتوان ذیل این بخش تفسیر کرد. او در کتاب «دانش، قدرت و مشروعیت در اسلام» این پرسش را مطرح کرد که دولت اسلامی و نظریه حکمرانی در جهان اسلام چگونه شکل گرفته و دچار چه دگرگونیهایی شده است؟ پاسخش این بود که در نصوص اسلامی هم رگههای اقتدارگرا دارد و هم جنبههای دموکراتیک، و سنت موجود در دوره صدر اسلام و دوره میانه، جنبههای اقتدارگرای نص را برجسته کرده است. کتاب «تاریخ تحول دولت در اسلام» دو ایده اساسی دارد: دو سنت در زندگی سیاسی زمان پیامبر مطرح بود: یکی سنت اقتدارگرایانه که در مکه وجود داشت و دیگری یک نوع الگوی زندگی شورایی است که در مدینه شکل میگیرد. دولت پیامبر دولتی دموکراتیک مبتنی بر نوعی از قرارداد و درک خاصی از شوراست اما خلافت که بعد از پیامبر شکل میگیرد، نتیجه هژمونی مهاجران و نگرشی اقتدارگرا دارد. در کتاب «نظام سیاسی و دولت در اسلام» توضیح میدهد که نظریههای نظام سیاسی در اسلام یکدست نیستند. یعنی نظریههای جدید درحال دموکراتیک شدن است. به این ترتیب فیرحی بر این باور است که میتوان سنت و زمینههای اجتماعی _ سیاسی را از نص تفکیک کرد و جنبههای عارضی را کنار گذاشت. به باور او این بخشهای عارضی بر اندیشه سیاسی شیعی متأثر از دورههای تاریخی بوده است.
۳. الگوی برونفقهی(تحولات بینالمللی و جهانی)
این الگو زمانی رخ میدهد که تحولات بینالمللی، فکری و تمدنی آنچنان قوی و نافذ باشند که فقها چارهای جز واکنش و تأثیرپذیری نداشته باشند. آشنایی فقها با جهان جدید و تحولات جهانی و افزایش انتظارات برای پاسخگویی به مسألههای نوین موجب شد برخی از فقها مواجههای ایجابی با مسألههای جهان جدید برقرار کنند و در ساحت اندیشه سیاسی و مفاهیم آن بیندیشند. دوره دوم اندیشه سیاسی فیرحی را میتوان با این الگو تحلیل کرد. فیرحی در این دوره تلاش میکند رویکردی ایجابی در پیش گیرد و نمونههایی از فقه دموکراتیک را برجسته کند. او در کتاب «فقه و سیاست در ایران معاصر» توضیح میدهد چگونه فقه شیعه درگیر دولت مدرن میشود و تحولی در دستگاههای فقهی پیدا میشود که هرچند فراگیر نمیشود، اما یک شروع نسبتاً مهم است. در فقه مشروطه یک «امکانی» به نام نوگرایی ویژه شیعه مستتر است که با اهل سنت متفاوت است. در جلد دوم کتاب «فقه و سیاست در ایران معاصر» مدعی است که شکست مشروطه و شکلگیری دولت رانت در دوره پهلوی دوم فقه حکومت اسلامی با رویکرد اقتدارگری را شکل داد یا مجال ظهور یافت. در کتاب «آستانه تجدد» سؤال فیرحی این بود که نائینی چگونه توانسته مفردات یک فقه دموکراتیک را فراهم کند. در کتاب «فقه و حکمرانی حزبی» به دنبال آن است تا بر پایه «سبق و رمایه» در فقه چهارچوبی شرعی برای رقابتهای حزبی فراهم کند.
اما رویکرد فقهی به تنهایی پاسخگوی مواجهه با ایدههای جدید نبود و فیرحی به این نتیجه رسید که باید مفروضات فقه یعنی الهیات را بازسازی کند. او در دو کتاب «مفهوم قانون در ایران معاصر» و «دولت مدرن و بحران قانون» چالشهای فقه در مواجهه با مفهوم «قانون» و «ملت» را نشان میدهد. از سال ۱۳۹۶ با تدریس روششناسی اندیشه سیاسی کتاب «خدا و برابری» نوشته جرمی والدرون، استدلالهای الهیاتی رابرت فیلمر و جان لاک را به بررسی میگذارد و در تلاش است تا با الهام از الهیات جان لاک، نوآوریهایی را در الهیات شیعه از جمله مسأله «برابری الهیاتی» فراهم آورد. کتاب «پیامبری و قرارداد» که بعد از درگذشت او منتشر شد نسخه تکمیل شده یکی از ایدههای او در کتاب «تاریخ تحول دولت در اسلام» است و فیرحی بر پایه پیمانهای پیامبر شکلی از دولت قراردادی در مدینه را مفهومسازی میکند. به نظر میرسد دوره سوم اندیشه فیرحی با درگذشت او نیمهکاره ماند اما میتوان سه دوره فکری او را در پیوست و تکمیل هم دانست. به این ترتیب بررسی و تأثیر زمینهها در اندیشه داود فیرحی نقش کلیدی داشت، او در بخش سلبی تلاش میکند ساحت فقه را از تأثیر زمینهها و سنتها پاکسازی کند اما همزمان در بخش ایجابی با پذیرش ضرورتهای ناشی از تجدد و متأثر از زمینههای امروز به بازسازی ایدههای سیاسی فقه دست میزند.
انتهای پیام/