اساتید دانشگاه از چالش‌های یک رشته دانشگاهی گفتند؛

گذار از «ایده ایران» به «ایران ایده‌ساز»

جامعه

133145
گذار از «ایده ایران» به «ایران ایده‌ساز»

گذار از «ایده ایران» به «ایرانِ ایده‌ساز» بحثی قابل‌تأمل در حوزه ایران‌شناسی است؛ ‌گذار از تصویری موزه‌ای و ابژه‌محور از ایران، به الگویی مسأله‌مند که ایران را نه موضوع مطالعه‌ای ایستا، بلکه سوژه‌ای تولیدکننده نظریه در قلمرو علوم‌انسانی بداند.

امید کاظم‌پور - گروه اندیشه: همایش ملی «مبانی نظری و معرفت‌شناختی ایران‌شناسی» در دانشگاه تهران، صحنه طرح همین پرسش بنیادین بود: آیا ایران‌شناسی امروز، یک رشته علمی است یا اینکه تنها آن را می‌توان یک صورت‌بندی گفتمانی دانست؟ سه استاد دانشگاه، با سه رویکرد متفاوت اما مکمل، از ضرورت بازتعریف مبانی معرفتی این حوزه سخن گفتند و چشم‌اندازی مسأله‌محور برای آینده ایران‌شناسی ترسیم کردند.

 ایران‌شناسی، اکنون نه رشته علمی بلکه صورت‌بندی گفتمانی است

دکتر حسین مصباحیان، استاد فلسفه غرب، در این هم‌اندیشی تلاش کرد «وضعیت معرفت‌شناختی ایران‌شناسی» را با رویکردی ساختارمند واکاوی کند. مصباحیان با تأکید بر اینکه ایران‌شناسی موجود «چهارچوب مسأله‌مند علمی» ندارد، گفت: «ایران‌شناسی، در وضعیت کنونی خود، نه یک رشته علمی خودبنیاد، بلکه یک صورت‌بندی گفتمانی است که به ‌شکلی تاریخی از درون زمینه‌های شرق‌شناسی، ناسیونالیسم فرهنگی و روایت‌های دولت–ملت برآمده است. ایران‌شناسی، به دلیل همین خاستگاه، فاقد یک پروبلماتیک علمی منسجم است؛ یعنی فاقد آن چهارچوب مفهومی و مسأله‌محوری است که شرط امکان هر معرفت علمی به ‌شمار می‌رود و به دانش اجازه می‌دهد تا موضوع مطالعه خود را به‌صورت انتقادی سامان بخشد.»

مصباحیان به «ضرورت گسست معرفت‌شناختی» اشاره و تأکید کرد که ایران‌شناسی در شکل فعلی بیشتر به انباشت داده‌های فرهنگی شباهت دارد تا یک نظام دانشی منسجم. به همین دلیل، او الگوی «مطالعات چندرشته‌ای مسائل ایران» را پیشنهاد داد؛ الگویی که از نظر او امکان بازآرایی علوم‌انسانی حول مسائل واقعی ایران را فراهم می‌کند.

او افزود: «ساخت‌گشایی رادیکال این رشته، ‌گذار از ایران‌شناسی ابژه‌محور به مطالعات چندرشته‌ای مسائل ایران را پیشنهاد می‌کند؛ الگویی که ساختار آن نه بر اساس انباشت داده‌های فرهنگی، بلکه بر پایه مسأله‌مندی سامان یافته است. این دگرگونی، صرفاً یک بازآرایی آکادمیک نیست، بلکه پروژه‌ای فلسفی برای یک تحول بنیادین است: ‌گذار از «ایده ایران»، به‌مثابه یک گذشته موزه‌ای و ابژه تأمل، به «ایرانِ ایده‌ساز»، یعنی یک سوژه فعال و منبع تولید نظریه‌هایی با قابلیت کاربرد همه‌شمول.»

 به باور او، این ‌گذار نه فقط پروژه‌ای علمی، بلکه گامی در جهت تحقق «عدالت معرفتی» است؛ عدالتی که از طریق مشارکت فعال فرهنگ‌ها در تولید دانش جهانی محقق می‌شود، نه از طریق بازتولید صرف میراث گذشته.
 
 ایران‌شناسی موجود هنوز یک رشته علمی نیست

دکتر داریوش رحمانیان، استاد تاریخ دانشگاه تهران، سخنان خود را با نقد بنیان‌های موضوعی و روشی ایران‌شناسی آغاز کرد. او بر سه مؤلفه کلاسیک «موضوع»، «روش» و «آماج» به‌ عنوان پایه هر رشته علمی تأکید کرد و گفت: «هر رشته علمی بر سه پایه یا ستون استوار است: موضوع، روش، آماج. چیستی و چگونگی و چرایی هر رشته‌ علمی را بر پایه این سه مؤلفه می‌توان سنجید. ایران‌شناسی به مثابه یک رشته دانشگاهی پس از آغاز به کار بنیاد ایران‌شناسی در برخی مراکز دانشگاهی ایران شروع به فعالیت کرده است و در زمان حال نیز بر تعداد دانشگاه‌هایی که این رشته را دایر کرده‌اند اضافه شده است.»

رحمانیان با وجود این گسترش ساختاری، وضعیت این رشته را به لحاظ معرفت‌شناختی رضایت‌بخش ندانست. او تصریح کرد: «به‌رغم گسترش کمی و کیفی آن در دانشگاه‌ها و افزایش دانشجو و استاد، این رشته اساساً در همان سه مؤلفه بنیادین برای رشته علمی بودن مشکل دارد و هنوز در این زمینه رشته‌ای علمی نشده است. بنابراین باید گفت آنچه که به عنوان رشته ایران‌شناسی در ایران می‌شناسیم در هر سه قلمرو یادشده ایراد و خلل دارد. این رشته پایه‌های استواری از نظر قلمرو موضوعی، روش و آماج ندارد.»

به اعتقاد رحمانیان، ایران‌شناسی کنونی بیشتر «رشته‌نما» است تا رشته. او در جمع‌بندی با لحنی انتقادی گفت: «آنچه که اکنون به این عنوان در بنیادها و نهادهای آموزشی و پژوهشی ایران می‌بینیم، نه یک رشته که یک رشته‌نما است؛ رشته‌نمایی درهم‌ریخته و آشفته که شاید در ظاهر وجود داشته باشد، اما در باطن نسبتی با یک رشته علمی ندارد.»
 
 ایران‌شناسی اصیل، مطالعه «روح و جان ایران» است

دکتر اصغر دادبه، استاد ادبیات عرفانی و فلسفه اسلامی، تعریف خود از ایران‌شناسی را مطرح کرد؛ تعریفی که از سویی بر روش علمی و از سوی دیگر بر جنبه‌های معنوی و هویتی ایران تأکید داشت. او ایران‌شناسی را در دو سطح «عام» و «خاص» توضیح داد: «در معنای عام، ایران‌شناسی معرفتی چندوجهی است که از رهگذر علوم‌ انسانی، علوم طبیعی، هنر و مطالعات زبان به شناختی اجمالی اما دقیق از ایران دست می‌یابد. این شناخت میان‌رشته‌ای، بنیان نظری و مقدمات روش‌شناختی را برای ایران‌شناسی در معنای خاص فراهم می‌کند.»

اما آنچه از نظر او اهمیت ویژه دارد «ایران‌شناسی در معنای خاص» است؛ کوششی برای درک روح و معنای ایران: «ایران‌شناسی در معنای خاص، به مطالعه روح و جان ایران می‌پردازد؛ مطالعه‌ای که هدف آن نه صرف گردآوری داده‌ها، بلکه درک معنای فرهنگی، تاریخی و تمدنی ایران است. در این معنا، همه داده‌ها و روش‌ها در خدمت موضوع واحدی قرار می‌گیرند و ایران به‌مثابه کلیت زنده فرهنگی فرض گرفته می‌شود.»

دادبه بر پیوند ناگسستنی هویت ملی و زبان فارسی نیز تأکید گذاشت و گفت: «هویت ملی با زبان ملی تشخص می‌یابد. زبان فارسی و ادبیات آن، نقشی محوری در ایران‌شناسی دارد؛ زیرا هم حافظه تاریخی ملت ایران است و هم صورت‌بخش هویت ملی ما. بی‌توجهی به زبان فارسی در ایران‌شناسی به‌منزله چشم‌پوشی از بنیاد هویت ملی است.»

به باور او، ایران‌شناسی اصیل _ در کنار روش علمی _نیازمند «عشق آگاهانه» است: «ایران‌شناسی اصیل، تلاشی است عاشقانه و در عین حال روشمند، که پژوهنده را به شناختی ژرف از ایران، فرهنگ و تمدن آن می‌رساند و امکان تداوم تاریخی و فرهنگی ایران را در جهان معاصر نشان می‌دهد.»


انتهای پیام/
دیدگاه ها
آخرین اخبار جامعه