«ایران» گزارش می دهد؛

جهان ناامید از آمریکا

بین‌الملل

61490
جهان ناامید از آمریکا

این یک حقیقت آشکار است که امریکا طی سالیان اخیر در استفاده از سلاح زورگویی افراطی در عرصه سیاست جهانی پیشتاز بوده و همین امر، هر روز بر حجم نفرت جهانیان از این کشور افزوده، طوری که در سال‌های اخیر و بویژه بعد از مداخله‌جویی‌های نظامی و سیاسی دهه‌های اخیر آن در بسیاری از کشورها، جهانیان را از این کشور نا‌امیدتر ساخته است.

به گزارش گروه بین الملل ایران آنلاین، این یک حقیقت آشکار است که امریکا طی سالیان اخیر در استفاده از سلاح زورگویی افراطی در عرصه سیاست جهانی پیشتاز بوده و همین امر، هر روز بر حجم نفرت جهانیان از این کشور افزوده، طوری که در سال‌های اخیر و بویژه بعد از مداخله‌جویی‌های نظامی و سیاسی دهه‌های اخیر آن در بسیاری از کشورها، جهانیان را از این کشور نا‌امیدتر ساخته است. امریکا در جنگ ادعایی‌اش علیه تروریسم جهانی دائماً از کشورهایی مانند عراق، سوریه، پاکستان و عربستان که به زعم کاخ سفید باعث انتشار این پدیده مذموم هستند یا آن را اجرایی می‌کنند، انتقاد کرده اما اینک در آغازین ماه‌های سال ۲۰۲۴ خودش یک مجری ارشد همین روش‌ها شده و راستگرایی افراطی و رادیکالیسم فاقد منطق و حذف‌های مرگبار را بیش از پیش در دستور کارش قرار داده است. هرچه از کاخ به اصطلاح سفید بیرون می‌تراود و جهان را به یک تنش دائمی دچار کرده، فرضیه‌های واهی توطئه‌آفرینی از سوی کشورهای مخالف امریکا، طراحی اقدامات براندازانه در قبال این‌گونه دولت‌ها و پروپاگاندای منفی علیه مخالفان است و این چیزی است که حتی نزدیک‌ترین شرکای امریکا را هم به ستوه آورده و به جدا کردن راه خویش از سران کاخ سفید واداشته است. آلمان، بریتانیا، کانادا، استرالیا و فرانسه از این قبیل کشورها هستند.

 

تئوری تغییرطلبی پنهان
رؤسای جمهور ۳۰ سال اخیر امریکا از جورج دبلیو بوش گرفته تا باراک اوباما، دونالد ترامپ و اکنون جو بایدن صدها بار، بسط یافتن حس نفرت نسبت به غربی‌ها و بالاخص امریکا از سوی گروه‌های تروریستی القاعده و داعش در خاک عراق و سوریه و مرگ‌های وسیع برخاسته از عملیات نظامی طالبان در افغانستان را عامل نخست در ایجاد نا‌آرامی در سطح وسیعی از دنیا توصیف کرده‌اند، اما در میدان عمل خود عامل اصلی حمایت از این دست گروه‌های تروریستی در کشورهایی که مورد هدف امریکا هستند، شده و ضمن اشاعه همین رویکردها و اجرای پنهانی این قبیل امور در سطح گیتی، تبدیل به صادرکننده افکار تروریستی شده‌اند. امریکا این تئوری به اثبات نرسیده را در همه جا فریاد می‌زند که؛ جناح‌های خاص در یک توطئه طراحی شده افراد رنگین‌پوست را به جوامع سفیدپوست جهان می‌فرستند تا با ساکن شدن آنها در آنجا و در یک پروسه طولانی‌مدت وضعیت سیاسی کشورها را به سود همین طایفه سنگین‌تر کنند و سفیدها را به حاشیه برانند و در نهایت زمامدار اروپا شوند. فرانسه کشوری است که از سوی طرفداران این فرضیه به عنوان آشکارترین نمونه این تغییرطلبی پنهان خودنمایی می‌کند. بیش از حد شدن تعداد مهاجران رنگین‌پوست بویژه از کشورهای آفریقایی در فرانسه و تشکیل خانواده دادن و زندگی مشترک چندین و چند نسل از مهاجران سیاهپوست و فرانسوی‌های سفیدپوست به این تئوری از دید برخی جامعه‌شناسان مقبولیت لازم را بخشیده است. با این حال تأملی ولو کوتاه در احوالات خود امریکایی‌ها نشان می‌دهد کشور آنها مظهر اصلی راست‌گرایی سفیدپوست‌های رادیکالی بوده است که چشم دیدن اقلیت‌ها را ندارند و معتقدند اکثریت سفیدپوست باید بر تک‌تک شئون این کشور حکم برانند و رنگین‌پوستان را از صحنه حذف و به شهروندان درجه چندم تبدیل کنند. درست است که اوج این حس‌ بیمارگونه و جنایات هولناک ناشی از آن در دوره چهار ساله (۲۰۱۶ تا ۲۰۲۰) ریاست جمهوری دونالد ترامپ در کاخ سفید مشاهده شد اما با قدری ژرف‌نگری متوجه می‌شوید، این رویکرد را ابتدا جورج دبلیو بوش در پیش گرفت و حتی در دوره باراک اوباما که خودش یک سیاهپوست است، قوام بیشتری یافت. جو بایدن رئیس‌جمهور فعلی امریکا هم به‌رغم همه معارضه‌های کلامی‌اش با ترامپ طی زمامداری تقریباً سه ساله‌اش، به سیاست‌های یکسویه ترامپ در این خصوص استمرار بخشیده است.

تبعات تلخ مرزهای کاملاً باز
جالب‌تر اینکه در ایام منتهی به انتخاب باراک اوباما به عنوان رئیس‌جمهور امریکا در سال ۲۰۰۸ و تلاش بسط‌دهندگان تئوری خیزش پنهانی رنگین‌پوستان برای در دست گرفتن قدرت در جوامع غربی، افراطی‌های سفیدپوست بیشترین نفرت‌پراکنی را از سیاهان در جامعه امریکا صورت دادند تا اوباما به کاخ سفید راه نیابد اما نتیجه نگرفتند. همین امروز نظریه‌پردازان متعددی در سطح اروپا دائماً هشدار می‌دهند که روند سست اتخاذ شده در قبال رنگین‌پوستان خواستار پناهندگی و پذیرش خیل عظیمی از آنها در کشورهای متعددی از اروپا، قاره‌ای را آفریده که به ادغامی چشمگیر از تبارهای مختلف تبدیل شده است. این کشورها دیگر دارای هویتی واحد و مشخص و اکثریت قاطعی از سفیدپوستان در شهرها و جوامع مختلف خود نیستند و هر سال بر تعداد پناهنجویان آسیایی و آفریقایی که به این ممالک آمده و اجازه اقامت گرفته و سپس به شغل و درآمدی هم رسیده‌اند، افزوده شده است.
تئوریسین‌های دولتی و البته سفیدپوست به سبب وقوع این فرایند و چندین و چندفرهنگی شدن کشورهای عمده اروپایی مانند آلمان، فرانسه، انگلیس و حتی ایتالیایی که هنوز فاشیسم کهن مدل بنیتو موسولینی در ارکان عقیدتی حاکمانش نشو و نمود دارد، پیوسته به دولت‌های این ممالک اخطار می‌کنند که مراقب خیزش پنهانی اقلیت‌های «دیگرخواه» در سطح کشورشان باشند و اگرچه نه امروز بلکه در فرداهای بعد با فتح انتخابات رسمی سیاسی، عنان اختیار کشورهایی را در دست گیرند که تا همین ۵۰ سال پیش حجم و تعداد مهاجران و غیر‌بومی‌هایشان از ۲ درصد هم فراتر نمی‌رفت اما حالا با رسیدن به بیلان
۳۰درصد فاصله چندانی ندارند. طبق فرضیه این تئوری‌پردازان مستقر در اندیشکده‌های مختلف اروپایی چنین رویدادی حداکثر تا سال ۲۰۴۰ قابل تحقق است و حتی زودتر از آن نیز برای جوامع خواب‌مانده سفیدپوست اروپایی که درهای مملکت خویش را به روی مهاجران اغلب رنگین‌پوست کاملاً باز گذاشته‌اند، میسر است.

جواب آری به مهاجران خطرساز
اندک‌زمانی پس از به قدرت رسیدن اوباما در امریکا نهضت‌های «سفیدپوستی افراطی» هم در این کشور و هم در پهنه وسیعی از اروپا فعال شدند و رویکرد آنها این استدلال سست بود که اگر به سیاهان و سایر اقلیت‌های زیاده‌طلب فرصت بدهید، جهان را خواهند بلعید و با اینکه اوبامای سیاهپوست در اکثر معادلات هوای سفیدها را داشت اما پوپولیسم برخاسته از ترس سفیدها از واگذاری کشورشان به مهاجران سیاهپوست آفریقایی‌تبار، امریکا را درنوردید و در سیمای طوفانی و شعارهای مردم‌پسندانه دونالد ترامپ کاخ سفید را از ید اختیار دموکرات‌ها درآورد و به دست این تاجر تازه سیاستمدار شده رساند؛ به دست سفیدگرای رادیکالی که معتقد بود و هست وجود سیاهان در جوامع متمدن اضافی است و سفیدها در تمام دنیا باید متحد شوند زیرا رنگین‌پوستان و پناهجویانی که جوامع مختلف را به نا‌امنی کشیده‌اند و محصول ناملایمات سیاسی در غرب آسیا و جنگ‌های نظامی در مناطق چندملیتی در اروپا و البته ستیز ۲۱ ماهه روسیه و اوکراین هستند، در صورت رسیدن به قدرت، نظم و امنیت را از سطح جهان برخواهند چید. بسیاری از امریکایی‌ها چه طی کمپین پیروزمندانه ترامپ در سال ۲۰۱۶ و چه در جریان پویش منجر به شکست وی در انتخابات سال ۲۰۲۰ به ابراز نگرانی‌های عمیق این عضو سرکش حزب جمهوریخواه در‌مورد خطر جدی فروغلتیدن کشورشان به دامان چپ‌های کج‌کردار و مهاجران خطرساز پاسخ مثبت دادند و با خواسته وی در‌مورد لزوم قطع ریشه‌های این اقشار اعلام همسویی کردند.
 
نه ترامپ، نه بایدن
طی این مدت امریکا تبدیل به مأمن اصلی رادیکالیسم ویرانگر و پوپولیسم کوری شده که طوفان‌وار تومار اقلیت‌ها و بویژه سیاهپوستان را درهم می‌پیچد تا سفیدها را از مخاطرات این اقشار که به ادعای ترامپ و خیل هوادارانش برای کل بشریت مضر هستند، رهایی بخشد. میزان تقویت این ایده بیمارگونه در امریکا به حدی است که حتی جو بایدن پس از در دست گرفتن قدرت در اواخر سال ۲۰۲۰ هنوز نتوانسته است حتی اندکی از حجم آن بکاهد و برعکس چنان از آن هراس دارد که در نطق‌های پرتعداد خود از آوردن نام ترامپ و محکوم کردن وی در‌مورد تندروی‌های فراوانش ابا داشته و از ورود به این وادی گریزان بوده است. این در حالی است که مراجع قضایی امریکا در سه سال اخیر حداقل چهار کیفرخواست مفصل را علیه رئیس جمهور پیشین امریکا به جریان انداخته‌اند و همه آنها هنوز مفتوح و در مرحله بررسی نهایی و صدور حکم قرار دارند. در تمامی این سال‌ها ترامپ حتی یک‌بار هم رادیکال‌های سفیدپوست و کوکلس کلان‌های از نو سربرآورده (کوکلس کلان، نام گروهی فرقه گونه در کشور امریکا است که پشتیبان برتری نژاد سفید، نژادگرایی، بومی‌گرایی و نفرتِ نژادی هستند.) و نئونازیسم تازه ریشه دوانده در امریکا را محکوم نکرده و برعکس تأکید کرده که درون این جوامع آدم‌های درست‌کردار متعددی را یافته است!
 
پوپولیسم همچنان می‌آید
تظاهرات آتشین هواداران لجام‌گسیخته ترامپ در پیشواز انتخابات سال ۲۰۲۰ که پس از اعلام شکست وی مقابل بایدن به واقعه فاجعه‌بار حمله آنها به ساختمان کنگره امریکا در روز ۶ ژانویه سال ۲۰۲۱ منجر شد، با حروفی هرچه تیره‌تر و درشت‌تر در تاریخ حیات نا‌آرام امریکا حک شده و سندی بر تندخویی احتمالی و مجدد قشرهایی است که اگر ترامپ به انتخابات سال ۲۰۲۴ راه نیابد و به‌خاطر احکام کیفری‌اش که از دیروز وارد دور جدی شده خلع صلاحیت شود، باز هم به کار خواهند گرفت و حتی چنانچه از این مهلکه رهایی یابد و در انتخابات شرکت و آن را مجدداً فتح کند، در سطح امریکا ریشه‌های عمیق‌تری خواهد یافت. او حتی چندی پیش تهدید کرد که اگر رأی نیاورد دموکراسی امریکا به پایان رسیده و جنگ‌های داخلی کشور را فرا خواهد گرفت. این در حالی است که پوپولیسم، این فرزند ناخلف سیاستگذاری‌های پلشت اینک در شماری از کشورهای کوچک و بزرگ اروپایی هم نضج یافته و در بعضی موارد به پیروزی پوپولیست‌ها در انتخابات و تشکیل کابینه توسط آنها منتهی شده و این رویکرد را در چند کشور امریکای لاتین هم می‌یابید. منطقه‌ای که کودتاهای نحس امریکایی و برانداختن دولت‌های مردمی سابقه‌ای دیرین در آنها دارد و سالوادور آلنده در شیلی در سال ۱۹۷۳ اولین قربانی بزرگ آن بود و از درون آن پیوند ناخجسته فرزند کریه‌چهره‌ای همچون ژنرال آگوستو پینوشه سربرآورد و حدود ۱۵ سال بر مردم آزادیخواه این کشور سایه انداخت و حکومت خودکامه‌ای را مستولی ساخت.

کشتن ۳۰ درصد از رنگین‌پوستان هم کافی است!
تروریست‌ها و اعمال خانمان‌برانداز آنها طی ۳۵ سال اخیر البته در شکل‌گیری بساط فعلی در امریکا سهم بارزی داشته‌اند. دیلان روف تروریست سفیدپوستی که از مشکلات روحی رنج می‌برد و در سال ۲۰۱۵ وارد کلیسای ویژه سیاهپوستان در شهر چارلستون، واقع در ایالت کارولینای جنوبی امریکا شد و به روی حاضران آتش گشود و قتل‌عام گسترده‌ای را رقم زد، نمونه ارشد این تندروی‌هاست. بعداً در مانیفست عقیدتی وی این عبارت یافت شد که «کافی است حتی ۳۰ درصد از رنگین‌پوستان را بکشیم تا جامعه کاملاً مال ما شود زیرا باقی‌شان هم پنهان خواهند شد. تحت هر شرایطی هرگونه صبری یک خطای محاسباتی مرگبار خواهد بود. زیرا اگر چنین نکنیم آنها (سیاهان) فرش‌ها را از زیر پای ما خواهند کشید تا با مغز به زمین بخوریم و متلاشی شویم.»
«جان ارنست»، یک تروریست افراطی سفیدپوست دیگر هم که در سال ۲۰۱۹ در یک کلیسا در شور پووی در ایالت کالیفرنیا دست به کشتار عبادت‌کنندگان زد، در بازپرسی مقام‌های قضایی گفت: «اگر انقلاب قهری سفیدها هرچه زودتر شکل نگیرد، مهاجران خلافکار و سیاهان زیاده‌خواه خودشان انقلاب کرده و کشورمان را از دست ما درمی‌آورند.» جالب‌تر و تأسف‌آورتر از همه اینکه ترامپ پس از در دست گرفتن قدرت در امریکا در سال ۲۰۱۶ گفته بود اگرچه از قانون منع فروش سلاح گرم به مردم عادی در سطح چند ایالت این کشور انتقاد نمی‌کند، اما معتقد است که هرگونه سلاحی در راه حفظ جان اتباع امریکا قابل خریداری و استفاده و این روند اجتناب‌ناپذیر است.
 
وقتی امنیت‌طلبی خواسته اول
مردم می‌شود

شانسی که رادیکال‌های خشونت‌طلب آورده‌اند و هم‌اینک نیز ترامپ بر امواج امنیت‌طلبی و ادعای تأمین آن برای مردم امریکا سوار شده و در کمپین‌های انتخاباتی سال ۲۰۲۴ با وسعت از آن استفاده و از خود رفع اتهام می‌کنند، آمار و نحوه نا‌آرامی‌های اجتماعی، پاکسازی‌های قومی و مظالم عقیدتی در اقصی‌نقاط دنیا است. ترامپ در حالی به امنیت‌خواهی مفرط خود می‌بالد و آن را به سلاح اول خویش تبدیل کرده که در کشورهایی مثل هند، میانمار و البته در سرزمین‌های اشغال شده توسط صهیونیست‌های کودک‌کش، مسلمانان تحت انواع حملات و مخاطرات قرار دارند. در هند، در حالی که دولت نارندرا مودی هندوهای افراطی را به طرق مختلف تشویق و تقویت می‌کند، مسلمانان حتی یک هفته را فارغ از حملات هندوها سپری نمی‌کنند، در میانمار واقع در شرق آسیا مسلمانان روهینگیایی پیوسته تحت تعقیب و ضرب و شتم متجاوزان دولتی قرار دارند و در اسرائیل سربازان رژیم غاصب صهیونیستی حتی به مسجدالاقصی احترام نمی‌گذارند و دائماً به مسلمانان نمازگزار در آنجا هجوم می‌برند و آرامش را از آنها می‌گیرند. وقتی سایه‌های این‌گونه نا‌امنی‌ها با حرکات تروریستی نفرات باقی‌مانده از سازمان‌های مخوف القاعده و داعش در مناطقی از اروپا با منفجر کردن بمب‌ها در محله‌های پرجمعیت و در ایستگاه‌های مترو متجلی و وسیع‌تر می‌شود، بدیهی است که امنیت‌طلبی تبدیل به خواسته و هدف اصلی اکثر مردم در سطح جهان شود.
این به سود امثال ترامپ و سایر راست‌گراهای افراطی است که دائماً تبلیغ می‌کنند با ایمن کردن جوامع مختلف و سرکوب تروریست‌ها این نعمت‌ حیاتی را از نو به مردم ارزانی خواهند داشت. در این هنگامه نا‌امنی شاید عده‌ای این را هم فراموش کنند که حتی به اعتراف خود ترامپ داعش زاییده افکار سلطه‌طلبانه سران امریکا در گذشته نزدیک بوده و این کاخ سفید بود که این سازمان جهنمی را در اوایل دهه گذشته پی‌ریزی تشکیلاتی، برنامه‌دهی عقیدتی و تجهیز تسلیحاتی کرد و ابتدا به جان اهالی خاورمیانه انداخت و سپس پای آنها را به اروپا هم باز کرد.
 
یک فهرست پرحرف و حدیث
شاید در اروپای غربی تروریسم‌ عقیدتی توسط سازمان‌های مسلحی که در تعدادی از کشورها ریشه‌ دوانده و بخشی از نسل جوان را شست‌وشوی مغزی داده و به اجرای اهداف تروریستی خود سوق داده‌اند، سر‌و‌صدای فزون‌تری در دهه گذشته برجا گذاشته باشد اما ریشه و اصل این‌ گونه راست‌گرایی‌های افراطی همچنان از امریکا می‌آید که این‌ گونه رویکردها را هرگز مهار نمی‌کند تا بهانه‌های کافی برای هر گونه اقدامی را در هر زمان ممکن در دست داشته باشد و هر یک از گروه‌های هدف را سرکوب یا تقویت کند. اگر کاخ سفید واقعاً در پی اصلاح امور باشد، باید ابتدا با تفکیک کامل گروه‌های سیاسی از یکدیگر سازمان‌هایی مانند نئونازی‌ها و راست‌های افراطی مسلح را غیر‌قانونی اعلام و بساط‌شان را در امریکا جمع کند. چه چیزی از این تأسف‌آورتر و مسخره‌تر که از ۷۳ فرد و مجمع و سازمان نامبرده شده در فهرست پرحرف و حدیث خطرسازان جهانی و عاملان ترور بین‌المللی از منظر وزارت خارجه امریکا و پنتاگون، حتی یک نهاد نئونازی، فاشیست‌های مدرن و سفیدپوستان رادیکال طرفدار پاکسازی قومی وجود ندارد و نامی از آن برده نشده است. این خطای فاحش حتی اگر به جمهوریخواهان ربط داده شود، توسط دموکرات‌های قبل و بعد از ترامپ هم تصحیح نشده است. همین موارد امریکا را به یک کشور بداندیش و توطئه‌گر در منظر جهانیان تبدیل کرده و این، نگاه حقیقت‌جویانه‌ای است که هر روز بسط بیشتری در گستره دنیا می‌یابد و طرفداران فزون‌تری پیدا می‌کند.

 

بروس هافمن کارشناس ارشد ضدتروریسم و جاکوب ویر، استاد مطالعات داخلی و فرامرزی در «شورای روابط بین‌الملل»
 مترجم: وصال روحانی

 


انتهای پیام/
دیدگاه ها
آخرین اخبار بین‌الملل