فرار پرماجرای دختر نوجوان با عشق اینستاگرامی

جامعه

78756
فرار پرماجرای دختر نوجوان با عشق اینستاگرامی

پسر جوان، زمانی که با مخالفت خانواده اش برای ازدواج با دختر نوجوان مواجه شد، مردی را با گریم، به شکل پدر دختر مورد علاقه اش درآورد و با او ازدواج کرد.

گروه حوادث ایران آنلاین: اواخر مرداد زوج جوانی به پلیس مراجعه کرده و از ناپدید شدن دختر نوجوانشان خبر دادند. زن جوان گفت:  صبح روز گذشته به همراه همسرم برای خرید رفتم و زمانی که به خانه برگشتم از دخترم المیرا خبری نبود. هر چه با تلفن همراهش تماس می گیرم، تلفن همراهش خاموش است. به سراغ دوست و آشنا رفتیم اما هیچ کسی از المیرا خبری نداشت. این در حالی است که به جز شناسنامه خودش و پدرش، هیچ وسیله ای از خانه مان به سرقت نرفته است.

تماس پس از 2 ماه
با شکایت زوج جوان، تحقیقات برای یافتن ردی از دختر 15 ساله آغاز شد تا اینکه در شصتمین روز ناپدید شدن المیرا، تماسی با خانواده او صورت گرفت. دختری که به آرامی صحبت می کرد گفت: ساکن یکی از روستاهای غربی کشور هستم  دو ماه قبل دختر نوجوانی به همراه پسر صاحبخانه ام شهاب به روستایمان آمدند.  اما از زمانی که آنها به اینجا آمده اند، خانواده شهاب به شدت با دختر نوجوان برخورد نامناسبی دارند.

من با این دختر دوست شده ام اسمش المیراست او برایم تعریف کرد که با شهاب در اینستاگرام دوست شده و عاشق شده اند بعد با هم فرار و ازدواج کرده اند اما تصمیم گرفته بودند قاچاقی از کشور خارج شوند. یکی دو بار هم تصمیم به فرار از کشور را گرفتند اما هنگام عبور از مرز، قاچاق برها، سر آنها کلاه گذاشته بودند. حال و روز بد او را که دیدم تصمیم گرفتم مخفیانه شماره شما را از گوشی او بردارم و با شما تماس بگیرم تا نجاتش دهید.

با اعلام موضوع به پلیس کارآگاهان راهی موقعیت ارسالی شده و دختر 15 ساله را در خانه روستایی پیدا کردند. المیرا که تصورش را نمی کرد کابوس 60 روزه به پایان رسیده است، در رابطه با ناپدید شدنش گفت: در اینستاگرام با شهاب آشنا و کم کم به او علاقمند شدم. چون خانواده هایمان مخالف ازدواج بودند به پیشنهاد شهاب از خانه فرار کردم  شناسنامه خودم و پدرم را برداشتم و به محل قرار با شهاب آمدم. باهم به دفترخانه ای رفتیم و شهاب یکی از دوستانش را گریم کرده و به عنوان پدرم به دفترخانه آورد. بعد از ازواج هم راهی محل زندگی شهاب شدیم، خانواده شهاب با اینکه در روستا زندگی می کردند اما وضع مالی خیلی خوبی داشتند. با این حال مرا نمی خواستند شهاب برای تحصیل به تهران آمده بود و زمانی که خانواده اش، ما را باهم دیدند شوکه شدند. اما کار از کار گذشته بود و آنها به شدت با من برخورد بدی می کردند. برای همین تصمیم گرفتیم از کشور فرار کنیم، دوبار من لباس های پسرانه پوشیدم و می خواستیم با قاچاق برها از مرز رد شویم. بار اول قاچاق بر سرمان را کلاه گذاشت و بار دوم، هنگام عبور از مرز، ماموران متوجه شدند و نزدیک بود که حادثه بدی برایمان بیفتد و از کوه به پایان پرتاب شوم. نه جایی برای رفتن  و نه جایی برای ماندن داشتم. خسته شده بودم و مدام گریه می کردم و دلم برای پدر و مادرم تنگ شده بود .

بدنبال اظهارات دختر نوجوان، پلیس پس از صحبت با خانواده آنها و جلب رضایتشان با توجه به اینکه آنها تمایل داشتند با هم زندگی کنند پرونده شکایت بسته شد.


انتهای پیام/
دیدگاه ها
آخرین اخبار جامعه