موسیقی و نقاشی به پدیده هایی برای دیده شدن در عرصه عمومی تبدیل شده اند
هنر در کف خیابان
جامعه
83248
چیزی تا گرگ و میش هوا نمانده که چمدان به دست از گوشه و کنار باغ فردوس از راه میرسند و بساطشان را پهن میکنند. از قبل محل اجرا را در فضای مجازی اعلام میکنند.
به گزارش گروه اجتماعی ایران آنلاین، تابلوهای نقاشی و سیاه قلم کنار هم چیده میشود و صدای ساز و آواز، فضا را رمانتیک میکند. هنر آنقدر رنگارنگ هست که با هر سلیقهای جور در میآید. سارا یکی از همین هنرمندانی است که نقاشی خیابانی او چشم رهگذران را برای چند لحظه خیره میکند، میگوید: «هنرمند باید در جامعه و بین مردم باشد. هنرمندی که بین مردم باشد میتواند ایدههای هنری خوبی پیدا کند. نقاشی شغل من است و از طریق مهارتهایی که آموختهام، سفارشات را قبول میکنم مثل نقاشی دیواری در فضای بسته و داخلی.»
او که به دلیل زندگی در مازندران با طبیعت و حیوانات تعامل زیادی برقرار کرده است در بیشتر آثارش، حیوانات و طبیعت سرسبز دیده میشود، میگوید: «چندین مجموعه از طبیعت و حیوانات مختلفی که در خانه ما در شمال وجود دارند، نقاشی کردم. از مرغ و خروس تا انواع پرنده و حشرات.»
فاطمه رحیمی 28 سال دارد و در رشته نقاشی دانشگاه هنر شیراز تحصیل کرده است. شغلهای مختلفی از جمله دستفروشی و مربی مهد تا دستیار دندانپزشکی را تجربه کرده است. اما به اعتقاد او نقاشی روی دیگر زندگی است: «به پیشنهاد دوستم که در خیابان دستفروشی میکرد، سراغ نقاشی خیابانی رفتم. با اینکه چندین نمایشگاه نقاشی برپا کرده بودم اوایل خیلی نگران بودم. اما وقتی اعتمادبهنفس پیدا کردم، ماندگار شدم. نقاشی در خیابان ظرفیت مرا بالا میبرد و چیزهای زیادی به من یاد میدهد. در این نوع سبک از نقاشی با واقعیت اجتماع روبهرو میشویم و اینکه کجای کار هستیم و چه اتفاقاتی دوروبر ما میافتد.»
فاطمه از برخوردهای مردم در خیابان هم اینگونه میگوید: «نقاشی در خیابان برای مردم جالب است و نگاه بسیار محبتآمیزی به من و نقاشیها دارند. میگویند شهر و خیابان با این نقاشیها قشنگ میشود. هر بار تشکر میکنند که هنر را به خیابان آوردهام. البته گاهی مزاحمتهایی هم وجود دارد و برخی آثار مرا با لگد بهم میریزند و از بین میبرند. حتی در دورهای بسیاری از آثار من گم شد و هرگز هم پیدا نشد. شهرداری هم گاهی اوقات مانع از کار ما میشود. اما برخلاف آنها وقتی در مکانهای تفریحی و یا تاریخی بساط میکنم افرادی که مسئول هستند، سعی میکنند کمک کنند.»
یک جعبه، سه پایه، مقداری وسایل نقاشی و رنگ و بوم و پارچه وسایلی هستند که فاطمه هر روز در گوشهای از خیابان آنها را قرار میدهد تا با آنها تصویر زیبایی را روی یکی از دیوارهای شهر خلق کند، میگوید: «در خیابان یا اماکن تاریخی و دیدنی برای کسی مزاحمتی ایجاد نمیکنم. مردم میآیند و میبینند. گاهی هم مینشینند و پای درد دلشان باز میشود. کسانی که علاقه به نقاشی دارند، وسایل دراختیارشان قرار میدهم تا هر چه دوست دارند، نقاشی کنند. از پیرمرد و پیرزن گرفته تا کودکان و نوجوانان. برخی هم میآیند و شعر میخوانند و ساز میزنند. تعامل بسیار خوبی ایجاد میشود، تعاملی که هرگز در فضای بسته با آن برخورد نداشتهام و نمیتوانم به دست بیاورم.
نوای موسیقی خیابانی
سردی هوا، رهگذران را وادار میکند تندتر قدم بردارند. در میان صدای بوق، داد مسافرکشها و هیاهوی زندگی ماشینی، همین که صدایسازی به گوش میرسد، حس و توجه به آن سمت میرود. نزدیکتر که میشوم صدای ساز بیشتر میشود. پسر جوانی آرام، قطعاتی را اجرا میکند. کمکم مردم اطراف او جمع میشوند. به رسم تمام گروههای خیابانی، کیف سازش پهن است تا هر رهگذری، با توجه به علاقهاش مبلغی به آنها کمک کند.
«ساززدن در خیابان کار راحتی نیست. ممکن است هیچکس توجهی نکند و نادیده گرفته شوی. بهخصوص اگر تازهکار باشی اما وقتی بالاخره شنونده پیدا کنی میفهمی ارزش دارد که نادیده گرفتنها را تحمل کنی.» این را رضا نیکپورمیگوید. 22 سال دارد و دانشجوی موسیقی و مدرس سنتور است. از درآمدش میپرسم و اینکه چرا خیابان را برای ساززدن انتخاب کرده است، میگوید: «ساز زدن برای مردم را دوست دارم و اینکه موسیقی در جامعه امروزی به آن صورت برای همه مردم نیست. در حالیکه مردم باید بشنوند و در زندگی خود، آن را عجین کنند.»
رضا به موسیقی چند دهه گذشته اشاره میکند و میگوید: «از رادیو برنامهای پخش میشد که گوش مردم را به موسیقی اصیل و فولکوریک ایرانی آشنا میکرد. این برنامه در 5 قسمت اجرا میشد. ازموسیقی محلی خراسانی، مشاعره، آشنایی با ساز و آواز، نوازندگی و آشنایی با موسیقی روز. به دلایلی این برنامه ادامه پیدا نکرد. در آن دوره مردم مدام این برنامه را گوش میدادند و در جامعهای که 80 درصد مردم بیسواد بودند بیشتر آنها اشعار برگزیده سعدی، حافظ، مولانا و شعرای دیگر را از حفظ بودند و به موسیقی ایرانی کاملاً شناخت داشتند. پدربزرگ من، موسیقی کار نکرده و به شکل تخصصی آن را نمیشناسد اما اگر دشتی یا همایون بزنم آنها را از هم تشخیص میدهد و این آگاهی به دلیل همان برنامه رادیویی در قدیم است. اما اکنون این برنامهها رواج ندارد و به همین دلیل مردم از موسیقی درست و اصیل خود دور شدهاند.»
رضا 5 سالی است که در خیابان سنتور میزند و تلاش میکند تا صدای این ساز با روح و روان رهگذران برای دقایقی کوتاه هم که شده عجین شود، میگوید: «از اینکه صدای سنتور در حافظه شنیداری مردم بنشیند و از بین چندین نفر یک نفر هم به آن علاقه نشان بدهد اقناع میشوم. کسانی بودند که با شنیدن صدای ساز ویولن در خیابان به آن علاقهمند شده و الان در کلاسهای موسیقی ویولن میآموزند. برای من هم این اتفاق افتاده بود. یک روز وقتی سنتور میزدم پسر جوانی نزدیک آمد و درباره ساز سنتور سؤال کرد و با علاقهای که نشان داد این روزها مشغول آموختن این ساز است.
اجرای موسیقی نباید بیشتر از یکساعت و نیم طول بکشد چون گوش نوازنده و شنونده بعد از 45 دقیقه خسته میشود. در برنامه موسیقی قدیم که از رادیو پخش میشد هم، همینطور بود. اکثر برنامه بین 18 تا 50 دقیقه بود. از سوی دیگر ساز سنتور نسبت به آب و هوا خیلی حساس است و معمولاً اینجا بیشتر از یک ساعت سنتور نمیزنم.»
رضا درباره درآمد موسیقی خیابانی میگوید: «درآمد خیلی مشخص نیست. در کمترین حالت 50 هزار و در بهترین حالت 500 هزار تومان. اما اگر آهنگهای عامه پسند باشد گاهی اوقات به دو میلیون تومان هم میرسد.
نیلوفر منصوری
خبرنگار
انتهای پیام/