میراث سیاست خارجی کارتر اسیر سوءتفاهم شد
عدول لیبرال از لیبرالیسم
بینالملل
84105
پس از بیرون آمدن کارتر از کاخ سفید در اوایل ۱۹۸۱، اجماع عمومی در واشنگتن اغلب این بود که سیاست خارجی او شکست خورده است. او یک انترناسیونالیست لیبرال و دموکراتی با قاموس صلحطلبی( دستکم در نیمه اول ۴ سال ریاست جمهوریاش) بود که بهجای استفاده از نیروی نظامی، دیپلماسی را ترجیح میداد.
به گزارش گروه بین الملل ایران آنلاین، زمانی که کارتر در سال 1977 وارد کاخ سفید شد، جنگ سرد در اوج خود بود. اتحاد جماهیر شوروی به طور تهاجمی در آفریقا از طریق ارتشهای نیابتی در آنگولا، اتیوپی، نامیبیا و شاخ آفریقا در حال گسترش امپراطوریاش بود. شوروی همچنین در حال تقویت زرادخانه هستهای خود، سرکوب اعتراضات داخلی، محدود کردن مهاجرت یهودیان و اعمال کنترل مطلق بر بلوک کمونیستی شرق بود. در همین حال، دیکتاتورهای طرفدار امریکا و ضد کمونیسم در سراسر امریکای لاتین و بخشهایی از آسیا و آفریقا روی کار بودند که توسط دولتهای نیکسون و فورد حمایت میشدند و خاورمیانه، که هنوز تحت تأثیر جنگ یوم کیپور در سال 1973 بود، مانند یک انبار باروت آماده انفجار بود.
چرخش از لیبرالیسم به واقعگرایی
کارتر در کارزار انتخاباتی سال 1976 بهعنوان یک لیبرال در سیاست خارجی معرفی شد. او وعده داد افزایش تعداد موشکها و کلاهکهای اتمی را متوقف کند، بودجه دفاعی را سالانه بین 5 تا 7 میلیارد دلار کاهش دهد و تمام نیروهای زمینی و تسلیحات هستهای ایالات متحده را از کره جنوبی خارج کند. او همچنین متعهد شد حقوق بشر را به مرکز سیاست خارجی خود تبدیل کند، برخلاف رویکرد واقعگرایانه که توسط ریچارد نیکسون، جرالد فورد و هنری کیسینجر، وزیر خارجه آنها، پیگیری میشد.
اما با ورود به کاخ سفید، کارتر به این نتیجه رسید که با توجه به گسترش سریع نظامی و هستهای شوروی، ایالات متحده نیز به قدرت سختافزاری بیشتری نیاز دارد و در این راستا اقدام کرد. او اغلب بین توصیههای مشاور امنیت ملی خود، زبیگنیف برژینسکی، که رویکردی رادیکال داشت و سایروس ونس وزیر خارجه صلحطلباش، گرفتار میشد. به جای کاهش بودجه دفاعی، او آن را افزایش داد و کاهشهای پس از جنگ ویتنام را معکوس کرد و برای بازسازی ارتش ایالات متحده تلاش کرد. در واقع، کارتر طی دوره چهار ساله خود بودجه دفاعی را بهطور واقعی حدود 12 درصد افزایش داد. بسیاری از سامانههای تسلیحاتی مهم که در دوران ریگان مستقر شدند - از جمله بمبافکن رادارگریز، موشک متحرک MX، و موشکهای کروز مدرن - توسط کارتر تأیید شده بودند. مطالعات پنتاگون در سال 2017 نتیجه گرفت که «انقلاب دفاعی ریگان در سالهای پایانی دولت کارتر آغاز شد.»
چرخش بهسوی سیاست تهاجمی
هنگامی که اتحاد جماهیر شوروی در سال 1979 به افغانستان حمله کرد، کارتر به رویکردی تهاجمیتری روی آورد. او این درگیری را «جدیترین تهدید برای صلح پس از جنگ جهانی دوم» خواند و حتی منتقدانش از موضع سخت او تمجید کردند. او صادرات غلات به شوروی را متوقف کرد، تحریمهای اقتصادی علیه آن کشور اعمال کرد، تهدید کرد ایالات متحده المپیک مسکو را تحریم خواهد کرد و نظام خدمت سربازی را دوباره احیا کرد. علاوه بر این، او دکترین جدیدی را مطرح کرد که بر اساس آن ایالات متحده از نیروی نظامی برای تضمین جریان آزاد نفت از خلیج فارس استفاده میکرد؛ مفهومی که به «دکترین کارتر» معروف شد و همچنان یکی از اصول سیاست خارجی ایالات متحده است.
کارتر همچنین با فشار بر اتحاد جماهیر شوروی، متحدان اروپایی، بویژه صدر اعظم آلمان، هلموت اشمیت را متقاعد کرد تا موشکهای هستهای میانبرد را در خاک خود مستقر کنند تا با موشکهای متحرک شوروی مقابله کنند. رهبر شوروی، میخائیل گورباچف، بعدها اذعان کرد که این اقدام به او در درک ضرورت خلع سلاح کمک کرد. اگرچه معمولاً سکه معاهده SALT II (توافقنامه کاهش تسلیحات هستهای با مسکو) به نام ریگان ضرب میشود، اما این کارتر بود که این معاهده را مذاکره کرد.
ایجاد روابط جدید با چین
کارتر همچنین با گسترش روابط ایالات متحده با چین، شوروی را به چالش کشید. اگرچه نیکسون و کیسینجر در سال 1972 اولین گامها را برای گرم کردن روابط با چین برداشتند، اما این کارتر بود که در سال 1979 روابط را با جمهوری خلق چین عادی کرد و به آن شناسایی کامل دیپلماتیک اعطا کرد. این گام در آن زمان دشمن شوروی را به یک شریک استراتژیک برای ایالات متحده تبدیل کرد. اگرچه این تصمیم به معنای پایان روابط دیپلماتیک رسمی با تایوان بود، کارتر همچنین تحت قانون روابط تایوان، یک رابطه جدید با این جزیره ایجاد کرد. این قانون مفهوم هوشمندانه «ابهام استراتژیک» را معرفی کرد، که بر اساس آن ایالات متحده قابلیت دفاع از تایوان در برابر تهاجم چین را حفظ میکند، بدون اینکه صریحاً متعهد به این دفاع شود. این قانون همچنان اساس سیاست ایالات متحده در قبال چین و تایوان است.
کارتر در دوران ریاستجمهوریاش نه تنها به تقویت قدرت نظامی امریکا کمک کرد، بلکه با رویکردی جامع به سیاست خارجی، ابزارهای دیپلماسی، حقوق بشر و قدرت سختافزاری را در هم آمیخت و تأثیرات پایداری بر سیاست جهانی بر جای گذاشت.
حقوق بشر در سیاست خارجی کارتر
اگرچه جیمی کارتر در مواقع لزوم سیاستهای سختگیرانهای را اعمال میکرد، اما محور اصلی سیاست خارجی او -همانگونه که در کارزار انتخاباتی خود وعده داده بود - حقوق بشر بود. او روابط ایالات متحده با امریکای لاتین را بهطور بنیادین متحول کرد. در سال 1977 شروع به مذاکره جدید برای پیمان کانال پاناما کرد که انتقال کنترل نهایی کانال به دولت پاناما را مقرر مینمود. برای تصویب این توافق در سنا، کارتر سختترین نبرد کنگرهای دوران ریاستجمهوری خود را به پیش برد. او کمکهای نظامی به دیکتاتورهایی مانند خورخه رافائل ویدلا در آرژانتین، ارنستو گیزل در برزیل و آگوستو پینوشه در شیلی را قطع کرد.
وی همچنین تهدید کرد که اگر کشورهایی مانند گواتمالا و اروگوئه هزاران زندانی سیاسی را آزاد نکنند، کمکهای ایالات متحده را به آنها قطع خواهد کرد. در سال 1977، به ابتکار کنگره و با حمایت مشتاقانه کارتر، وزارت خارجه ایالات متحده اولین گزارش سالانه حقوق بشر جهانی خود را منتشر کرد که ارزیابی عمومی از وضعیت حقوق بشر در نزدیک به 200 کشور ارائه میداد؛ گزارشهایی که استمرار یافت و تاکنون ادامه داشته است.
خاورمیانه به مثابه «سرزمین مقدس»
نقطه ثقل سیاست خارجی کارتر، توافقات کمپ دیوید و انعقاد معاهده صلح مصر و اسرائیل در سال 1979 بود؛ یکی از بزرگترین دستاوردهای دیپلماتیک شخصی یک رئیسجمهوری ایالات متحده. بهعنوان یک باپتیست عمیقاً مذهبی، کارتر خاورمیانه را در اولویت قرار داد، زیرا میخواست صلح را بهزعم خود و شاخه مسیحی پاپتیست، به سرزمین مقدس بیاورد.
او بهعنوان یک واقعگرای دوران جنگ سرد، به درستی این منطقه را بهعنوان میدان نبردی کلیدی برای مقابله با نفوذ اتحاد جماهیر شوروی میدید. با ورود به فرآیند پیچیده و دشوار صلح خاورمیانه، او یکی از بزرگترین قمارهای دوران ریاستجمهوری خود را انجام داد. پس از آنکه مصریها و اسرائیلیها نتوانستند به توافق صلح برسند، وی - علیرغم اعتراض مشاورانش - سادات و بگین را به کمپ دیوید دعوت کرد. در طول 13 روز طاقتفرسا، کارتر بیش از 20 پیشنویس توافقنامه صلح را شخصاً نوشت، آن هم بیشتر با رفتوآمد میان تیمهای مصری و اسرائیلی، زیرا رابطه سادات و بگین بشدت خصمانه بود. در نهایت، او در ساعات پایانی و با اهدای عکسهایی برای نوههای بگین توانست وی را متقاعد کند؛ کسی که معتقد بود سرزمینهای اشغالی باید از دریای مدیترانه تا رود اردن امتداد یابد.
با این حال، توافقات کمپ دیوید با وجود اینکه در آن مقطع، مهم و تاریخی قلمداد میشد یک چهارچوب غیرالزامآور بود که قرار بود طی سه ماه به یک معاهده قانونی تبدیل شود. وقتی شش ماه بدون توافق گذشت، کارتر بار دیگر برخلاف توصیه مشاورانش برای صلح خطر کرد و شخصاً به منطقه رفت تا درباره معاهده مذاکره کند. او این بار میان اسرائیل و مصر با پیشنویسهای توافق خود رفتوآمد کرد.
نادیده گرفتن نقض حقوق بشر توسط شاه
هیچ ارزیابی منصفانهای از میراث سیاست خارجی کارتر نمیتواند تعاملات او با ایران را نادیده بگیرد. در عرض چند هفته در اوایل سال 1979، انقلاب اسلامی، ایران را از یک متحد دیرینه به یک دشمن تبدیل کرد. کارتر اشتباهات زیادی را در آستانه بحران تسخیر سفارت امریکا مرتکب شد. تمرکز دولت او بر فرآیند صلح بین مصر و اسرائیل، ایران را به یک نقطهکور تبدیل کرد. رئیسجمهوری در یک جشن در شب سال نو 1977 ایران تحت حکومت محمدرضا پهلوی را «جزیره ثبات» خواند، فقط یکسال قبل از اینکه شاه مجبور به ترک کشور شود! در پیشبینی انقلاب اسلامی، جامعه اطلاعاتی ایالات متحده دچار بدترین شکست اطلاعاتی در تاریخ مدرن امریکا شد. سازمان سیا نتوانسته بود تشخیص دهد که شاه حمایت تمام اقشار جامعه را از دست داده است و نمیدانست که او به سرطان لاعلاج مبتلاست. تنها شش هفته قبل از فرار شاه، این سازمان به رئیسجمهوری گزارش داده بود که ایران برای انقلاب آماده نیست!
برخی از منتقدان، از جمله هنری کیسینجر، معتقدند که سیاست حقوق بشر کارتر، شاه را تضعیف کرد، اما کارتر هرگز بهطور علنی اقدامات شاه را با وجود نقضهای گسترده توسط ساواک نقد نکرد و فقط بهطور خصوصی به شاه توصیه کرد با عناصر میانهرو در جامعه ایران ارتباط برقرار کند. در عوض، کارتر به شاه اطمینان داد که ایالات متحده از سرکوب نظامی برای مهار ناآرامیها حمایت خواهد کرد، ژنرال رابرت هایزر را برای حمایت از آخرین نخستوزیر شاه در برابر آیتالله روحالله خمینی اعزام کرد و اقدام مخفیانهای را برای تضعیف نظام انقلابی ایران تصویب کرد. با این حال، باوجود اشتباهات امریکا، این شاه بود و نه کارتر که ایران را از دست داد. عادلانه نیست که کارتر را برای فروپاشی دولت طرفدار غرب ایران مقصر بدانیم، همانطور که نمیتوان رئیسجمهوری دوایت آیزنهاور را برای از دست دادن کوبا به فیدل کاسترو سرزنش کرد.
منبع: Foreign Affairs
امیر فرشباف
روزنامهنگار
انتهای پیام/