علی ربیعی، دستیار اجتماعی رئیس‌جمهوری، در مراسم بزرگداشت خالق «قیصر»

آقای کیمیایی! با فیلم های تان زندگی کرده ایم

علی ربیعی

علی ربیعی

یادداشت‌ها

84390
آقای کیمیایی! با فیلم های تان زندگی کرده ایم

علی ربیعی دستیار اجتماعی رئیس جمهوری

به گزارش گروه فرهنگی ایران آنلاین، علی ربیعی در یادداشتی نوشت: جامعه‌ای که به بزرگان خود احترام نگذاشته و آنها را نکو ندارد نه جامعه‌ای خوشبخت است و نه با ثبات. معمولاً کنشگران ما در عرصه‌های مختلف فرهنگی از رمان و شعر تا موسیقی و سینما، نسبتی با جامعه دارند. مسعود کیمیایی از جمله افرادی است که رفت و برگشت زیادی با جامعه دارد و آثارش را بر مبنای همین رفت و برگشت و شناخت از جامعه می‌سازد. سینماگران اجتماعی حداقل صاحب یکی از این چند شاخصه هستند؛ متأثر از جامعه‌اند، بر جامعه تأثیرگذارند، سخنگوی جامعه هستند و به باور من برخی از آنها میانجی اجتماعی هستند. مسعود کیمیایی دارای تمامی این شاخصه‌هاست. قصدم این نیست که وارد متن اجتماعی دهه 40 و اواخر دهه 30 شوم و به هیچ وجه سینمای قبل از موج «قیصر» را هم تقبیح نمی‌کنم. بر این باورم که آن نوع سینما هم به نوعی پاسخ به نیاز اجتماعی دوره خودش بوده است. شاید پاسخ به نیاز مهاجرین نسل اولی که شب‌های جمعه با پول حاصل از دسترنج هفتگی‌شان، در آرزوی تجربه زندگی بهتر به سینما می‌رفتند. تأکید من بر ارزش‌های اجتماعی فیلم «قیصر» به این خاطر است که نه‌تنها در سینما بلکه تحول عظیمی در اقشار مختلف اجتماعی ایجاد کرد. در فرزندان همان نسل اول مهاجرین کارگری که حالا در جامعه طبقاتی شده آن دوره شهرهای بزرگ، برای رسیدن به حقوق‌شان _در جامعه‌ای که نابرابری و بی‌عدالتی در آن موج می‌زند_ تلاش می‌کردند، انگار فیلم این پیام را در ضمیر آنها روشن می‌کرد که تو تنهایی و حتی با همین تنهایی خودت هم باید برای رسیدن به حقوق‌ات بجنگی. از نگاه من «قیصر» سخنگوی آن جامعه در آن دوره است. «قیصر» بعد از خود فقط با کیمیایی ادامه پیدا نمی‌کند و اثرگذاری‌اش در چند شاخه تعریف می‌شود که یکی از آنها شکل گرفتن سینمای اعتراضی است که منجر به تحولات عظیم اجتماعی پایان دهه 50 می‌شود. اقتباس‌های عظیمی که از رمان‌های خوب در آن دوره صورت می‌گیرد بدون تردید متأثر از ساخت فیلم «قیصر» است. من نه به عنوان تحلیلگر متخصص سینما بلکه بر مبنای شناخت رسانه و ارتباطات و البته فهم اجتماعی خودم می‌توانم بازتاب «قیصر» در سینمای اعتراضی پایان دهه 50 را تبیین کنم. کیمیایی نه‌تنها با این فیلم بلکه با فیلم‌های بعدی خود نیز رسالت سخنگویی جامعه را دارد. فیلم‌های بعد از انقلاب مسعود کیمیایی هم به نوعی هم سخنگوی جامعه است و هم میانجی اجتماعی. به تعبیر مقصود فراستخواه، کیمیایی یک کنشگر مرزی است. روزی در جلسه دانشجویی انجمن علمی، در پاسخ به انتقاد کسی که معتقد بود دوره کیمیایی تمام شده و آثارش به نوعی تکرار کارهای قبلی است، گفتم برخی عناصر هویتی ما تمام شدنی نیست. نسل‌ها نو به نو عوض می‌شوند، موضوعات اجتماعی در دهه‌های اجتماعی مختلف تغییر می‌کند اما یک چیزی هست که عوض نمی‌شود و آن مرام، هویت و فرهنگ است. آنچه که ایران را ایران کرده، آنچه ما را از دیگری مجزا کرده همان عناصر هویتی‌‌مان است. اینها هیچ‌کدام عوض نشده‌اند و کیمیایی نیز روایتگر همین عناصر هویتی از دهه چهل به این سو است، مسأله‌ای که تمام‌شدنی نیست و بازهم قابل روایت است. بازهم قابل خوانش است و می‌توان آن را در متن اجتماع بازخوانی کرد. من این دیالوگ را که «دیواری که عکس آقا تهرانی روی آن باشد، نمی‌ریزد» خیلی دوست دارم. دیالوگ خیلی خوبی است. خیلی اوقات دلم می‌خواهد احساس کنم کسی هست که من هم احساس امنیت کنم. بر همین مبنا سنجش و بررسی انجام دادیم و پرسیدیم که تهرانی‌ها شبیه کدام یک از این 20 ضرب‌المثل هستند؛ «کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من! دیگی که برای من نمی‌جوشه کله سگ بجوشه» و... آخرین ضرب‌المثل این بود «تو نیکی می‌کن و در دجله انداز». مقصودم از اشاره به این تحقیق این است که این حرف‌ها نوعی تبلور این است که ‌ای آدم‌ها شانه‌‌هایتان را تکیه‌گاه کنید، سایه‌سار باشید، بگذارید یک عده با شما به این امنیت و اعتماد برسند. این همان اعتماد و رفاقتی است که مثلاً می‌شود در این دیالوگ از «محاکمه در خیابان» دید: «تا خم نشوی، تا دولا نشوی، نمی‌شود. چرا ما دولا نمی‌شویم! چرا خم نمی‌شویم» چقدر امروز نیاز داریم که عده‌ای جلوی مردم دولا شوند تا بشود. من امروز واقعاً دولا می‌شوم؛ خم می‌شوم در مقابل شما. می‌خواهم در یک کلام بگویم آقای کیمیایی ما با اینها زندگی می‌کنیم. این زندگی برای دوران بچگی و نوجوانی‌مان نیست، هنوز هم اینها را زندگی‌ می‌کنیم. من واقعاً این دیالوگ سلطان‌، آنجا که پانسمان صورتش را جلوی دختر داستان بازمی‌کند به جانم نشسته که «شد اما با کلی بدبختی و بی‌آبرویی» خیلی وقت‌ها دلم می‌خواهد کاری برای نسل جدید انجام دهم و همین دیالوگ را بگویم. چقدر خوب است که بتوانیم این شد را باز هم تکرار کنیم.
در نهایت دلم می‌خواهد به یکی از نقدهایی که نسبت به مسعود کیمیایی طی چند دوره اخیر شده، نگاه و پاسخی داشته باشم. خیلی وقت‌ها به کلینت ایستوود افتخار می‌کنند که در 90 - 80 سالگی هم فیلم می‌سازد یا به اینکه چطور میشائیل هانکه اتریشی چنین فیلم درخشانی را در 80 سالگی ساخته است. اتفاقاً من معتقدم که کیمیایی ما با این سن، پرافتخارتر از هر دو اینهاست. کیمیایی در «قاتل اهلی» 75 ساله است اما مثل یک جوان کارگردانی می‌کند، دوربین او بازیگوش و چموش است، به دل خیابان می‌رود، از تعقیب و گریز نمی‌ترسد و....
اگر بخواهیم روی مؤلفه‌هایی از این دست از سینمای کیمیایی تمرکز کنیم دیگر این افتخار به فیلمسازی سینماگران خارجی در هشتاد و چند سالگی غبطه‌برانگیز نمی‌ماند. مسعود کیمیایی هنوز هم فیلم می‌سازد. خودش و دوربینش چموشی می‌کنند. به دل ماجرا می‌زند و این چقدر لذتبخش است. می‌خواهم بدون باید و نبایدهای حرف‌های رسمی بگویم «ما با فیلم‌هایتان حال کردیم، همان‌طور که خیلی از آدم‌ها با فیلم‌هایتان حال کردند، خدا حالتان را خوب کند.» ایران یعنی همه شماها. ایران یعنی شفیعی کدکنی. ایران یعنی کارگردان‌های بزرگ و همین‌هایی که به اسامی آنان در این مراسم اشاره شد. ایران منهای کیمیایی‌ها دچار از جا کندگی می‌شود.


انتهای پیام/
دیدگاه ها