روایت خواندنی فریدون وردی‌نژاد از تولد روزنامه در دهه هفتاد

همراه سه نسل روزنامه‌نگار به میان مردم آمدیم

سهیلا نوری

سهیلا نوری

سیاست

85857
string(831) "[{"name":"a","aspect":"16:9","width_small":"480","width_medium":"720","width_large":"960","_sy":"1","_sx":"1","_r":"0","_h":"337.5","_w":"600","_y":"75.49999999999991","_x":"5.0704820711692674e-14","source":"\/news\/photo\/1403\/11\/03\/d0a8a3098049cac4c96c978141910e69.jpg","_pr_css":"display: block; width: 160px; height: 110.133px; min-width: 0px !important; min-height: 0px !important; max-width: none !important; max-height: none !important; transform: translateX(-1.35213e-14px) translateY(-20.1333px);"},{"name":"b","aspect":"1:1","width_small":"480","width_medium":"720","width_large":"960","_sy":"","_sx":"","_r":"","_h":"","_w":"","_y":"","_x":"","source":""},{"name":"c","aspect":"16:6","width_small":"720","width_medium":"960","width_large":"1250","_sy":"","_sx":"","_r":"","_h":"","_w":"","_y":"","_x":"","source":""}]" همراه سه نسل روزنامه‌نگار به میان مردم آمدیم

چشم‌هایش برق می‌زند وقتی از تولد «ایران» می‌‌گوید. فرزندش ۳۰ ساله شده و او هنوز هم هر روز سراغش را می‌گیرد. «فریدون وردی‌نژاد» مردی زلال و اهل فن، مؤسس روزنامه ایران است. او در این گفت‌وگوی خودمانی از ایده شکل‌گیری «ایران» و تحولی می‌گوید که در عرصه روزنامه‌های دهه هفتاد به وجود آورد. با همان لبخند همیشگی‌ به رو‌به‌رو خیره شده، اما ذهن‌اش در زمستان ۱۳۷۳ سیر می‌کند. همان روزهایی که دغدغه ساختن پلی میان ملت و دولت در ذهن او و همکارانش جرقه زد و آن را با سیاستمداران وقت درمیان گذاشت تا در نهایت نام «ایران» برایش برگزیده شد؛ نامی بامسما که رهبر انقلاب آنچنان که وردی‌نژاد می‌گوید بر آن مهر تأیید زد و بر پیشانی روزنامه‌ای نشست که حالا وارد دهه چهارم عمر خود شده است.

به گزارش گروه سیاسی ایران آنلاین، فریدون وردی‌نژاد موسس روزنامه ایران روایت می‌کند: همچنان هر روز «ایران» را ورق می‌زند تا از حال و اوضاع ثمره 30 ساله‌اش بی‌خبر نماند. سه دهه قبل تصمیم گرفت با «ایران» صدای مردم را بلندتر به گوش دولت برساند و حالا هم که در کسوت دبیرکل اتاق بازرگانی تهران فعالیت می‌کند، این دغدغه همراه اوست و به «ایران» با اینکه در این بیش از 10 هزار و نهصد روز افت‌ و خیزهای بسیاری به خود دیده، نمره خوبی می‌دهد.

مهر تأیید رهبر انقلاب بر پیشانی روزنامه

گاهی صورتش از مرور 30 سال قبل می‌شکفد و گاهی هم با یادآوری چالش‌های خرد و کلان آن روزها ابروهایش را درهم می‌کشد، اما از اینکه 30 سال قبل در اولین روز بهمن‌ماه 1373 به همت گروهی از زنان و مردانی که قدرت کلمه را به خوبی می‌شناختند، اولین شماره روزنامه ایران را با تیتر «به میان شما آمدیم» منتشر کرد، به خود می‌بالد.

در ابتدای گفت‌و‌گو با اشاره به اینکه روزنامه‌نگاری کار بسیار سختی است، باید به پیشرانان عرصه خبر و اطلاعات که مدام مورد قضاوت قرار می‌گیرند، خداقوت گفت. از او می‌پرسم با علم به اینکه روزنامه‌نگاری سخت و همواره در معرض قضاوت است چه شد که تصمیم گرفتید روزنامه ایران را به عرصه آورید  پاسخ می‌دهد:«در آن سال‌ها خبرگزاری ایرنا به واسطه ارتباطات گسترده‌ و ضریب نفوذ بالایی که داشت، در ارائه بسیاری از اخبار و اطلاعات که از حساسیت بالایی برخوردار بود و اولویت و البته مورد نیاز مردم، با محدودیت روبه‌رو بود. با اینکه صداوسیما هم علاقه‌مندی زیادی برای استفاده از اخبار خبرگزاری نشان نمی‌داد و در این سازمان خبرگزاری کوچک و لاغری تحت عنوان «واحد مرکزی خبر» وجود داشت که هیچ مرجع تأمین‌کننده دیگری به غیر از ایرنا برای اخبار و اطلاعات آن نبود، برهمین اساس چند چالش و مشکل را پیش رو می‌دیدیم؛ اول اینکه رسانه‌های متنوعی خارج از مرزها تلاش داشتند از طریق ماهواره و سایر رسانه‌ها به مخاطب ایرانی دسترسی پیدا کنند. موضوع دوم اینکه اخبار و اطلاعات در دهه 70 تغییراتی به خود دیده بودند تا به صورت اخبار کوتاه‌تر و با روش‌هایی حرفه‌ای‌تر به مخاطب عرضه شوند. نکته سوم هم اینکه ممکن بود در آن مقطع، مرجعیت رسانه‌ای آرام‌آرام از درون مرز به خارج از مرزها انتقال پیدا کند، لذا درون خبرگزاری ایرنا بحث‌های گوناگونی شکل گرفت که ایده راه‌اندازی «ایران» یکی از مهم‌ترین آنها بود.»

آن‌طور که وردی‌نژاد می‌گوید، «ایرنا» در شکل‌گیری بسیاری از خبرگزاری‌های دیگر هم نقش اول را بازی کرده است به طوری که اشاره می‌کند:«در ایرنا دنبال آن بودیم رقبایی را به وجود بیاوریم تا یک رقابت حرفه‌ای در عرصه خبر شکل بگیرد و خبرگزاری ایرنا چابک‌تر از آن چیزی شود که تا آن زمان بود، به همین دلیل و به کمک «ایرنا» به ترتیب خبرگزاری‌های ایسنا، مهر، ایلنا، ایونا و... شکل گرفت تا عرصه خبر متنوع و حرفه‌ای‌تر شود.»

اه‌اندازی رادیو از دیگر ایده‌هایی بود که در سال 1373 برای اطلاع‌رسانی و ارتباط مستقیم با مردم مطرح شد که البته آن‌طور که باید، در مورد این ایده رسم امانتداری بجا نیاورده شد؛ «رادیو هم یکی دیگر از ایده‌های مد‌نظر من و همکارانم بود که دغدغه اطلاع‌رسانی و ارتباط با مردم را داشتیم. می‌خواستیم بخش قابل‌توجهی از تولیدات ما که در آن مقطع نزدیک به یک‌هزار خبر بود و کمتر مورد استفاده قرار می‌گرفت، مستقیم در اختیار مخاطب قرار گیرد، به همین خاطر راه‌اندازی یک رادیوی کوچک خبری را با نام «رادیو خبر» به دولت وقت پیشنهاد دادیم و رئیس‌جمهوری وقت مرحوم هاشمی‌رفسنجانی هم آن را تأیید و به وزارت  فرهنگ و ارشاد اسلامی و صدا‌وسیما ابلاغ کرد. بنا داشتیم هر 15 دقیقه یک‌بارخبر پخش کرده و در این فاصله پیام‌هایی را رد و بدل کنیم و در مقابل با دفاتر خبرگزاری ایرنا در خارج از کشور به طور مستقیم ارتباط بگیریم و آخرین وضعیت آنجا را به صورت زنده در این رادیو منعکس کنیم. صدا‌وسیما هم پذیرفت و قرار شد به همراه شورای سیاستگذاری که متشکل از رئیس صدا‌وسیما، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، رئیس خبرگزاری ایرنا و چند کارشناس که رادیو خبر را هدایت می‌کردند، به بحث و بررسی بنشینیم، اما متأسفانه در فاصله کوتاهی صداوسیما ایده «ایرنا» را به نام خود راه‌اندازی کرد و در روزهای اول با همان عنوان «رادیو خبر» روی آنتن رفت تا اینکه به این موضوع اعتراض کردیم و در نهایت به «رادیو پیام» تغییر نام داد. اینترنت رادیویی و تولیداتی در شبکه‌های مجازی یا همان فعالیت چند‌رسانه‌ای هم از دیگر ایده‌هایی بود که داشتیم و بعدها به حقیقت پیوست، اما روزنامه ایران مهم‌ترین و جذاب‌ترین ایده‌ای بود که در آن سال با رئیس‌جمهوری وقت در میان گذاشتیم و متولد شد.»

از او می‌پرسم مگر ضریب نفوذ خبرگزاری ایرنا در آن دوره چقدر بود که تا این میزان مرجعیت داشت و چنین تصمیم‌هایی اتخاذ می‌شد و او می‌گوید:«بر اساس بررسی‌ها و تحقیق‌های میدانی، در آن دوره ضریب نفوذ خبری ایرنا 76 درصد اعلام شده بود، با این حال مورد رضایت ما نبود چراکه ارتباط مستقیم با مخاطب نداشتیم و روزنامه ایران به بهترین شکل ممکن این ضعف را جبران کرد.
اما در مورد شکل‌گیری روزنامه این موضوع را مد‌نظر قرار دادیم که عمده روزنامه‌ها و خبرگزاری‌های سطح اول دنیا بخصوص اروپای شرقی و چین، تنها صدای دولت و به نوعی تریبونی برای دولت بودند، ویژگی پروپاگاندای سیاسی داشتند و عمدتاً تبلیغاتی محسوب می‌شدند و شبیه روابط عمومی عمل می‌کردند. بنابراین به این نتیجه رسیدم که از چنین روزنامه‌ای استقبال نخواهد شد، اما در صورتی که روزنامه‌ای متفاوت متولد شود که با مخاطب صادق باشد و بر اطلاع‌رسانی، اولویت مردم و پوشش‌دهی خواسته‌های مخاطب تمرکز کند و در مقابل از پروپاگاندا و تبلیغ دولت به دور باشد و بتواند ایده‌ها، خواست و ترجیحات دولت را هم در کنار اولویت، خواست و نیاز مردم مطرح کند، بدون شک در قلب مردم ایران جا خواهد گرفت.

در اصل قرار شد روزنامه آوند ارتباطی میان حاکمیت و ملت شود چراکه در آن مقطع به این نتیجه رسیده بودیم که کشور در دولت‌سازی موفق‌تر از ملت‌سازی عمل کرده است و نمی‌تواند دیدگاه‌هایش را به خوبی به ملت منتقل کند. این بود که روزنامه ایران متولد شد.»

چرا «ایران» نام گرفت؟

«بعد از اطمینان از راه‌اندازی روزنامه به دنبال نامی بودیم که جامعیت داشته و در ذهن مردم به عنوان یک جهت جدید ملی تعیین‌کننده باشد. «توسعه، سازندگی، عصر توسعه» و نام‌هایی از این دست مطرح می‌شد اما من از روز اول در ذهنم بود که این روزنامه باید هویت ملی و جامع داشته و نام آن هم روشنگر آن باشد. از مردم تا آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی که «ایران اسلامی» را پیشنهاد داده بود، در انتخاب این نام سهم داشتند، اما من که می‌خواستم همه آحاد ملت و جهت‌های فکری آن زمان حس کنند این روزنامه خودشان است و حرف آنها را هم درج خواهد کرد، خیلی اصرار کردم تا نام آن «ایران» بدون هر پیشوند و پسوندی باشد؛ نامی که با حمایت مقام معظم رهبری انتخاب شد؛ از ایشان استعلام کردیم و پاسخ‌شان این بود که اتفاقاً هم اسم قشنگی است و هم نامی هوشمندانه برای روزنامه؛ بنابراین انتخاب شایسته‌ای است. با همین پشتوانه، دیگر معطل نکردم.

لوگوی «ایران» چطور، در طراحی آن هم با اهالی فن بحث و بررسی‌هایی انجام شد؟

دقیقاً همین‌طور است. هر تصمیمی که برای روزنامه گرفتیم، از نام آن تا کمپین‌ها، تبلیغات، ساختار و صفحات روزنامه با همراهی کارشناسانی از3 نسل انجام شد. بر همین اساس قرار شد لوگوی روزنامه هم ویژگی‌های ایرانی داشته باشد. به این ترتیب تصمیم بر آن شد تا هویت بصری روزنامه به خط نستعلیق نوشته شود. معروف‌ترین و مهم‌ترین خط‌‌‌‌نویس ایران یعنی آقای غلامحسین امیرخانی، «ایران» زیبایی را به خط نستعلیق نوشت و برجستگی خورشید ایرانی هم در این لوگو برای ما اهمیت داشت چراکه نماد هویت ملی و دینی کشور است.

وفاق در عین تنوع

یکی از دلایل پویایی روزنامه ایران این بود که همچون کشور ایران در عین تنوع، وفاق و وحدت در آن جاری بود؛ نمونه‌اش همان 3 نسلی است که صفحات روزنامه به همت تک‌تک آنها منتشر شد. از مؤسس روزنامه ایران در مورد این 3 نسل می‌پرسم و او در پاسخ می‌گوید:«نسل اولی که وارد این عرصه جدید شد، نسل گذشته روزنامه‌نگاری و کسانی بودند که در آن مقطع یا قلم به زمین گذاشته یا خسته شده و قهر کرده بودند. نسل جوان انقلاب هم گروه دیگر بودند؛ کسانی که در انقلاب حضور داشتند و قلم به دست بودند. افراد نسبتاً جوان و میانسال هم به عنوان نسل سوم در روزنامه به کار گرفته شدند که به واسطه آنها صحنه و عرصه آموزشی هم فراهم و بعدها به دانشکده خبر تبدیل شد. با این ایده نیز در خبرگزاری و روزنامه نیروهای جدید و متخصص پرورش داده شدند.»

بدون شک با وجود درایتی که در کار بود، از ساختار روزنامه تا فونت آن هم با نگاه کارشناسی تعیین شد. وردی‌نژاد در این خصوص به جلسات متعددی اشاره می‌کند که گاهی تا نیمه‌های شب ادامه پیدا می‌کرد و چگونگی ساختار روزنامه، ویژگی صفحات، قطع و فونت آن تعیین می‌شد:«در آن مقطع غیر از «همشهری» هیچ روزنامه رنگی دیگری نبود و عمده روزنامه‌ها حتی اطلاعات و کیهان بعدازظهر به چاپ می‌‌رسید و همشهری هم که مرتبط با شهرداری بود، در آن مقطع فقط در تهران انتشار می‌یافت. بنابراین «ایران» اولین روزنامه سراسری رنگی بود که صبح‌ها منتشر می‌شد و هم نام ملی داشت و هم دولتی. با اینکه تناسبی بین ذهنیت آحاد مختلف از نخبگان و خبرگان تا دولتی‌ها و غیردولتی‌ها و بخش خصوصی و دانشگاهی‌ برقرار شده بود، ساختار محتوایی و نگارشی آن هم طوری فراهم شد که مردم با آن همذات‌پنداری می‌کردند و به این ترتیب باید بگویم در آن مقطع موفق شدیم مجموعه‌ای از دیدگاه‌ها را وارد روزنامه کنیم.

نوآوری‌‌های موفقیت‌آمیز

برای موفقیت «ایران» باید چند محور اصلی را زیر ذره‌بین برد. وردی‌نژاد که دغدغه شکل‌گیری روزنامه‌ای مردمی را در سر داشت بهتر از هر کسی این محورها را می‌شناخت. می‌پرسم آیا می‌توان برای موفقیت «ایران» چند پیکان ترسیم کرد و او بدون مکث می‌گوید:«حتماً؛ 3 یا 4 محور اصلی، موفقیت «ایران» را رقم زدند. اول صفحه‌ای با نام «آینه» که در اصل محل طرح خواسته‌های مردم از دولت بود. با این پرسش که قول‌هایی که دادید چه شد؟ چکار کردید؟ در آن مقطع اصلاً چنین چیزی در هیچ کدام از رسانه‌های وقت وجود نداشت. دومین دلیل موفقیت، ایجاد فضایی برای مطرح کردن دیدگاه‌های جوانان بود که در کنار سرویس آینه به تشکیل میزگردهای خیابانی منجر شد. خبرنگار ما می‌رفت بین مردم بخصوص جوان‌ها و دیدگاه‌های آنها و مردم را راجع به تحولات روز و جاری در قالب گزارشات میدانی با این ویژگی که هیچ نوع دروازه‌بانی و سانسوری بر آن حاکم نبود، مطرح می‌کرد. حتی انتقادها از دولت و دستگاه‌های مختلف را که قولی داده و عمل نکرده بودند در این بخش منتشر می‌کردیم که بعضاً با انواع و اقسام انتقادات از سوی دولتی‌ها روبه‌رو می‌شد.

سومین پیکانی که ترسیم کردیم و به عنوان یکی از پیکان‌های موفقیت روزنامه محسوب شد بخش «دیگه چه خبر؟» بود. در این فضا اخبار طبقه‌بندی شده که تقریباً شکل محرمانه داشتند، مطرح می‌شد. در دهه 70 مسائل سیاسی خیلی سخت مطرح می‌شد. این بخش روزنامه ایران عملاً تابوشکنی کرد و اخباری که به عنوان خبرهای ویژه، غیرمنتشره و دارای طبقه‌بندی شناخته می‌شدند، در چند مقطع و به این ترتیب منتشر می‌شد؛ خبر اول اینکه... خبر دوم اینکه... دیگه چه خبر و... این بخش با استقبال خیلی زیادی روبه‌رو شد به طوری که به گواه بسیاری از کیوسک‌داران، روزنامه ایران خیلی زودتر از باقی روزنامه‌ها به فروش می‌رفت.

چهارمین پیکان موفقیت هم با  استقبال مردم عجین شد؛ آن زمان علاقه زیادی به حوادث جامعه وجود داشت. ما در این صفحه سراغ روایت‌گری رفتیم به گونه‌ای که سعی داشتیم جنبه آموزشی را هم در نظر داشته باشیم و به نوعی آموزش دهیم که افراد در برابر خطرات و مشکلات فضاهای پیرامون چطور عمل کنند. به این ترتیب این صفحه با ویژگی‌های آموزشی‌ای که داشت به لایه‌های دوم و سوم حوادث وارد شد و علت و چگونگی ایجاد آنها را رصد کرد. علاوه بر این به کمک همین صفحه نگاه جامعه را نسبت به معتادان تغییر دادیم و به نوعی یادآور شدیم که این افراد، نه طردشدگان، بلکه بیمار هستند و باید کمک کنیم تا با این غول مبارزه شود. همچنین کمک به زندانیان و بازگرداندن آنها به جامعه نیز در این صفحه مورد توجه قرار گرفت. این صفحه آنجایی به یک تحول بزرگ انجامید که با بخش «جویندگان عاطفه» سبب شد گمشدگان سالیان مختلف به یکدیگر برسند.»

ایده جویندگان عاطفه از کجا آمد؟

مثل خیلی از بخش‌های دیگر جرقه‌اش در نشست‌هایمان خورد. عزیزانی که در این صفحه مشغول بودند، تجارب ارزنده‌ای داشتند و این عنوان را انتخاب کردند که اثر بسیار زیادی داشت و تحرک بالایی را در جامعه ایجاد کرد.

مجله «ایران‌جوان» با آن اقبال عجیب و غریب چطور کلید خورد؟

روزنامه ایران در دل مردم جایگاه خوبی پیدا کرده بود و جوانان علاقه‌مند، ما را در راه‌اندازی این مجله ثابت‌قدم کردند به گونه‌ای که انتشار آن در زمان خود انقلابی بین مطبوعات به پا کرد. خاطرم هست به واسطه نسبتی که با جوانان داشت، تیراژ آن به 600 هزار رسید که برای یک مجله در آن دوره عدد خیلی بالایی محسوب می‌شد و همه جا صحبت از روزنامه ایران و مجله ایران‌جوان بود.

بخوان ایران بخوان

«روزنامه ایران با یک تبلیغات بسیار متفاوت وارد عرصه شده بود. تابلوها، بیلبوردهای سطح شهر، رادیو و تلویزیون از «ایران» می‌گفتند. حتی میدان فردوسی و تمثال فردوسی هم با یک شعار نشان داده می‌شد. یک گروه بسیار حرفه‌ای تبلیغاتی که چندین دهه پیش از ما تجربه داشتند، معرفی آن را بر عهده گرفته بودند. پویش تبلیغاتی «بخوان ایران بخوان» از همانجا آغاز شد.»

فریدون وردی‌نژاد با بیان این جمله به یاد خاطره‌ای ‌می‌افتد که لبخند را به چهره‌اش می‌نشاند؛ «3 نسخه از روزنامه را به صورت آزمایشی نزد وزیر ارشاد وقت بردم که در صورت تأیید از یک یا دو روز بعد منتشر شود. در راه بازگشت در خیابان صفی‌علی‌شاه پشت یک صف از دانش‌آموزان ایستادم تا بابای مدرسه آنها را به آن سوی خیابان هدایت کند. روزنامه‌ها را جلوی داشبورد گذاشته بودم که از آن سوی شیشه ماشین پیدا بود. خاطرم نیست دانش‌آموزان ابتدایی بودند یا راهنمایی، ولی خدا می‌داند که تا چشم هفت، هشت تای آنها به روزنامه خورد، مشت‌هایشان را گره کرده و یک صدا گفتند «بخوان ایران بخوان». آنها فقط «ایران» به خط نستعلیق را دیدند و به من ثابت کردند تبلیغات ما تا چه عمقی نفوذ کرده که هنوز روزنامه منتشر نشده، لوگوی قرمز رنگ آن خودنمایی کرده است. همانجا مطمئن شدم این روزنامه پا خواهد گرفت و آمدم با همکارانم در میان گذاشتم و همان شب اولین شماره با تیتر «به میان شما آمدیم» را زیر چاپ بردیم.»

نو‌آوری در سلول به سلول «ایران»

تیتر اول نخستین شماره «ایران» چطور انتخاب شد؟

برای تیتر کلی بحث کردیم؛ اینکه «ایران» یک روزنامه فرهنگی، اجتماعی، مردمی، سیاسی و بین‌المللی بود و باید در اولین تیتر روزنامه دیده می‌شد، با اینکه فرم، شکل و محتوای آن هم باید با نوآوری همراه می‌بود که الحق و الانصاف همه این جزئیات در تیتر یک روزنامه اول بهمن 1373 لحاظ شد.

بر اساس این نوآوری، کدام یک از واژگان فارسی و عناوین افراد، برای اولین‌بار در روزنامه ایران استفاده شد؟

واژه‌هایی مثل «سردار سازندگی، رهبر فرزانه انقلاب، رهبر نیک‌اندیش انقلاب» و بسیاری از واژگان فارسی برای اولین‌بار در روزنامه ایران چاپ شد و بعد از آن مورد استفاده رسانه‌های دیگر قرار گرفت.

برای جداولی که در روزنامه کار می‌شد، چطور. ملاحظاتی وجود داشت؟

‌می‌توانم بگویم با تمام جداولی که تا آن زمان در رسانه‌ها چاپ می‌شد، تفاوت داشت. جداولی از ساده تا پیچیده ‌در روزنامه چاپ می‌شد که حل آنها جایزه داشت و همین هم بر تعداد مخاطبان ثابت «ایران» اضافه می‌کرد.

این تنوع و البته نوآوری در «ایران» مشکلاتی هم به همراه داشت؟

درست است که توانسته بودیم با هرکدام از مخاطبان ارتباط برقرار کنیم و سعی داشتیم روزنامه‌ای باز باشد که همه جهت‌های فکری را راضی کند، اما از آنجا که نسل‌های گذشته و قدیم را به کار گرفته و پیوندی میان سه نسل برقرار کرده بودیم، این نوآوری سبب شده بود از سوی کسانی که این فضا را در آن زمان برنمی‌تابیدند، از نظر فکری و سیاسی بسیار آزرده شویم. با این اوصاف خوشبختانه با قدرت جلو رفتیم و در کنار روزنامه فارسی، توانستیم زبان‌های دیگر را زیر چتر ایران بیاوریم به گونه‌ای که روزنامه الوفاق عربی، ایران دیلی انگلیسی و ایران ورزشی را نیز برای ورزشی‌ها راه‌اندازی کردیم.

 روزنامه‌‌های خارجی زبان از چه زمانی راه‌اندازی شدند؟

در فاصله‌ای خیلی کوتاه. ما در آن مقطع احساس کردیم باید یک زبان مشترک بین نظام ما و کشورهای عربی ایجاد شود‌؛ متوجه شده بودیم بین ایران و آنها زبان مشترکی وجود ندارد؛ به این ترتیب با شروع به کار «الوفاق»، روزنامه همزمان در بیروت و چند شهر دیگر هم منتشر می‌شد و باید بگویم که «الوفاق» نقش بسیار مهمی در ایجاد فضای دوستی بین ایران و کشورهای عربی، حاشیه جنوبی خلیج فارس و کشورهای خاورمیانه بازی کرد و تصویر جدیدی از ایران، انقلاب و ایده‌های ایران در روزنامه کشورهای عربی منعکس شد.

گذشته از این، نام هوشمندانه‌ای برای این روزنامه انتخاب شد که امروز هم دولت مستقر همین موضوع یعنی «وفاق» را مطرح می‌کند. همین نگاه را در مورد کشورهای خارجی نیز داشتیم تا به واسطه «ایران» آنهایی که انگلیسی زبان هستند یا سازمان‌های بین‌المللی، از طریق «ایران‌دیلی» ایده‌های ایران را به زبان خودشان داشته باشند. در مقابل شاهد علاقه وافر جوانان به ورزش بودیم و همین موجب شد تا «ایران ورزشی» جزو روزنامه‌های خوب و برتر «ایران» شود؛ البته این روزنامه در ورزش اول نبود ولی جزو یک یا دو روزنامه اول در حوزه ورزشی بود. هفته‌نامه «ایران جوان» که پیشتر برای شما توضیح دادم، در واقع مردم برای گرفتن آن صف می‌کشیدند.

این استقبال به ادبیات هفته‌نامه ایران جوان ارتباطی داشت؟ با زبان روزنامه متفاوت بود؟

همینطور است. کاملاً ادبیات متفاوتی داشت. حتی عکس‌ها متفاوت بود. در کل همه چیز این هفته‌نامه با روزنامه فرق داشت.

از جنس همان تفاوتی که در صفحه آخر روزنامه ایران وجود داشت؟

بله. به نوعی سعی داشتیم در هر بخش روزنامه تفاوتی چشمگیر همراه با نوآوری ایجاد کنیم. ما در آن مقطع سعی کردیم گراف، طنز و کاریکاتور متفاوتی به روزنامه بیاوریم؛ در حقیقت صفحه آخر که به نوعی یک صفحه اجتماعی- هنری هم بود، دو ویژگی داشت؛ یک ویژگی اینکه جمله خیلی کوتاهی داشت با عنوان «با تو می‌گویم» که برای بسیاری از خوانندگان جذاب بود و دیگر اینکه در این صفحه، طنز و کاریکاتوری وجود داشت که با کاریکاتور‌های دیگر در آن مقطع متفاوت بود چراکه هم انتقادی بود و هم مسائل روز را مطرح می‌کرد. در واقع سعی می‌کردیم با زبان مناسبی که هم جنبه انتقادی و هم جنبه تشویقی داشته باشد، به مسائل ورود کنیم. حتی گلایه‌ها را هم با همین زبان مطرح می‌کردیم.

آیا ماهنامه «ایران‌آذین» نیز در همین مسیر جلو می‌رفت؟

قطعاً نوآوری، دلیل شکل‌گیری همه آنها بود؛ می‌خواستیم برای نوع و نحوه زندگی که آن زمان تازه از اصطلاح لایف‌استایل برای آن استفاده می‌شد، یک ماهنامه‌ای منتشر کنیم که خوشبختانه با موفقیت حاصل شد و نام آن را «ایران‌آذین» گذاشتیم. حتی «سالنامه ایران» هم با نوآوری همراه بود.

ایده دانشکده خبر چطور پخته شد؟

ازآنجا که می‌خواستیم تخصص را به روزنامه‌نگاری یا ارتباطات اضافه کنیم، نتیجه را در شکل‌گیری دانشکده خبر دیدیم. به این معنا که در آن مقطع حس ‌کردیم کسانی که از دانشکده‌های ارتباطات و روزنامه‌نگاری فارغ‌التحصیل می‌شوند، شبیه مهندسانی هستند که نمی‌دانند چطور آچار دست بگیرند و نیاز است به لحاظ نظری و عملی روزنامه‌نگاری را درک کنند و در این مسیر متخصص شوند. لذا آمدیم در سایه دانشکده خبر، خبرنگاران متخصص در زبان، عکاسی و تولید خبر پرورش دادیم؛ مثلاً گفتیم ما خبرنگار اقتصادی، خبرنگار فرهنگی، سیاسی و بین‌المللی نیاز داریم. به این ترتیب از 130 یا 140 واحدی که باید در دانشگاه پاس می‌کردند، ۶۰ تا ۷۰ واحد را در حوزه ارتباطات و باقیمانده واحدها را در شاخه‌های تخصصی می‌گذراندند. مثلاً خبرنگار اقتصادی باید با مفاهیمی مثل اقتصاد خرد، کلان، تولید ناخالص ملی و... آشنا می‌شد تا می‌توانست به آن عرصه تسلط کامل داشته باشد و بتواند چالش و بحث کند نه اینکه جلوی وزیر بنشیند و در مقابل هرآنچه او گفت، فقط سرش را تکان دهد. این یک واقعیت بسیار مهم و ارزشمند در آن زمان به حساب می‌آمد و تأثیر خیلی بزرگی داشت.

«انتشارات ایران» برای جان تازه بخشیدن به دانشکده خبر روی کار آمد؟

برای این دانشکده باید بخش‌های خاصی تعریف می‌شد. به عنوان مثال باید شاخه عکاسی خبری ایجاد می‌کردیم چراکه عکاسی خبری با عکاسی تفاوت‌های زیادی دارد. مترجمی خبر شاخه دیگری بود تا خبرنگاران متخصص در این زمینه، بتوانند اخبار را به زبان‌های انگلیسی و عربی ترجمه کنند. همه اینها سبب شد تا نیاز به راه‌اندازی «انتشارات» احساس شود. باید به عمق بیشتر مسائل می‌رفتیم که تنها با «انتشارات ایران» ممکن بود؛ در ابتدا کتاب‌های حرفه‌ای برای دانشکده خبر که تازه راه‌اندازی شده بود، منتشر می‌شد و بعد از آن با انتشار کتاب‌های خواندنی دیگر، «ایران» آرام آرام به یک مؤسسه بزرگ تبدیل شد.

آخرین مواردی که از نوآوری در «ایران» به یاد دارید، کدامند؟

همواره بین «ایرنا» و «ایران» ارتباط وجود داشت. آن زمان در خبرگزاری بچه‌های بسیارحرفه‌ای و قوی داشتیم که همان‌ها بخشی از روزشان را در «ایران» سپری می کردند، لذا توان روزنامه از نظر قلم و کار حرفه‌ای نسبت به باقی روزنامه‌ها بسیار بالاتر بود. این را می‌شد در سرمقاله‌ای دید که نامش را به «اول دفتر» تغییر داده بودیم. در این بخش متنی بسیار کوتاه و مختصر به چشم می‌خورد چراکه برای آن مرز تعیین کرده بودم و همه مطالبی که خودم یا سایرین می‌نوشتیم، باید در ۱۷ خط جا می‌گرفت؛ باور داشتم متنی که کوتاه، مدلل و منطقی باشد، به جان هم خواهد نشست. همه اینها را گفتم تا بگویم در آن مقطع فوق‌العاده، توانسته بودیم ارتباط بسیار نزدیکی با مخاطب برقرار کنیم.

هر روز «ایران» می‌خوانم

اینکه یک روزنامه بتواند اعتماد تمام طبقات را از بازاری گرفته تا دانشگاهی، دولتی‌ها، کارمندها و... جلب کنیم فقط از «ایران» برمی‌آمد. در سالهای اول تولد این روزنامه همه اقشار احساس می‌کردند یک جایی در آن دارند. حتی فضا برای همه گروه‌های سیاسی هم باز بود. اینطور که وردی‌نژاد تعریف می‌کند، موقع انتخابات برای هر گروه مساحت تعیین شده بود. به این معنا که اگر برای طیف چپ یک باکس ۲۵ سانتی‌متری در روزنامه تعریف شده بود، همان مساحت برای گروه راست هم در نظر گرفته می‌شد. گروه معتدل و اقشار و دانشجوها هم همین فضا را داشتند، اما به گفته او در بسیاری از مقاطع هم این تساوی، تفاوت و نوآوری حفظ نشد و در مقاطعی با آمد و رفت دولت‌ها تغییراتی ایجاد شد؛ «با همه فراز و نشیب‌ها در مجموع روزنامه را در تمام مقاطع، رسانه‌ای موفق، مردمی، اثرگذار و دارای عمر حرکتی و حرفه‌ای می‌دانم که در مجموع و به وقت قضاوت، روزنامه‌ای موفق و اثرگذار خواهد بود.»

از او می‌پرسم هنوز هم روزنامه ایران را می‌خوانید و او در قامت یک پدر به این سؤالم پاسخ می‌دهد: «بله. یکی از روزنامه‌هایی که هر روز می‌خوانم «ایران» است؛ به آن تعلق خاطر دارم و از سرنوشت و گذشته من جدا نیست. این محبتی است که مدیران مسئول روزنامه به من دارند و فارغ از هر دولتی که سر کار آمد، هر روز برای من روزنامه فرستاده می‌شود.»

با همین منش پدرانه، رفع دغدغه مالی خانواده «ایران» را جزو مهم‌ترین اولویت‌هایش قرار داده بود. وردی‌نژاد که به واقع سکاندار «ایران» در آن سال‌ها بود با مرورشان می‌گوید: درست است که تیم اولیه روزنامه متشکل از کسانی بود که در روزنامه‌نگاری باسابقه بودند و اطمینان داشتم در کنار آنها روزنامه به اوج شکوفایی خواهد رسید، اما عرصه تبلیغات و آگهی را به مجموعه حرفه‌ای جهان رسانه سپرده بودیم تا دیگر خود روزنامه و خبرنگاران درگیر مسائل مالی، اقتصادی یا رپورتاژ آگهی نشوند و از حالت حرفه‌ای فاصله نگیرند. با این حال برایم بسیار مهم بود خانواده «ایران» در مضیقه مالی نباشند. نمی‌خواهم وارد مسائل این چنینی بشوم اما در آن مقطع ما ساختمان نداشتیم، چه مکافات‌هایی برای ساختمان کشیدیم. پول در آن مقطع خیلی محدود بود. تهیه کاغذ سخت بود و برای رفع این مسائل گاهی جلسات‌مان از ظهر تا نماز صبح فردا ادامه پیدا می‌کرد.

با وجود این راه پیدا کردن دبیران و خبرنگاران به تحریریه، فیلتر خاصی داشت؟

ما آنجا هیچ تصمیم سیاسی نمی‌گرفتیم، حتی تصمیم گروهی هم نمی‌گرفتیم؛ در انتخاب افراد توانایی، قلم و حرفه‌ای بودن آنها مهم بود. اینکه از چه خط و خطوطی بودند برایمان مطرح نبود. در «ایران» همه با نگاه چپ، راست، معتدل و ملی‌گرا کنار هم بودیم.

آیا می‌شود تحریریه «ایران» آن سال‌ها را شبیه نقشه ایران متنوع دید؟

چراکه نه؟ وارد تحریریه که می‌شدید افراد خیلی قدیمی که سالیان سال در روزنامه اطلاعات، کیهان و..‌. کار کرده بودند حضور داشتند. چهره‌های ۱۵ یا ۱۶ ساله هم به چشم می‌خورد. جوان، میانسال، مذهبی یا غیر مذهبی... همه با هم تعاون و همکاری واقعی داشتیم. روزنامه ایران نماد تنوع و گوناگونی ایران بود که هویت کاملاً مشخص و تشخص ملی داشت. شاید یکی از موفقیت‌های روزنامه ایران در طی سالیان مختلف همین مسأله بوده و هست. سعی می‌کنم اسمی نبرم که فردی را جا نیندازم، ولی از همه نیروهایی که داشتیم از معاونین، سردبیر، رئیس تحریریه و دبیران مختلف گرفته تا تک‌تک خبرنگاران حرفه‌ای آن دوره واقعاً سپاسگزارم که همه ما را در «ایران» سرافراز کردند.

بخش عمده این موفقیت به اعتمادی برمی‌گشت که شخص شما جلب کرده بودید. این اعتماد از کجا می‌آمد؟ در تحریریه باب گفت‌وگو باز بود؟

مفصل جلسات و نشست‌ داشتیم. من صبح می‌رفتم خبرگزاری و بعدازظهرها تا آخرشب روزنامه بودم. تا روزنامه بسته نمی‌شد و به چاپخانه نمی‌رفت  ما هم نمی‌رفتیم. واقعاً بچه‌ها از جان و دل کار می‌کردند و عاشق کار بودند. خیلی از مواقع ما توسط وزرا مورد عتاب و خطاب قرار می‌گرفتیم. چندبار روزنامه ایران را به جلسات دولت و کمیسیون‌ها کشاندند که این روزنامه مگر اسمش روزنامه دولت نیست پس چرا از ما حمایت نمی‌کند؟ این حرف‌ها به این خاطر بود که انتظار تبلیغاتی و روابط عمومی از روزنامه ایران داشتند. یا می‌گفتند چرا روزنامه حرف‌های مردم را می‌زند و ما را زیر سؤال می‌برد؟ چرا به ما فشار می‌آورد؟ چرا مسائل را پیگیری می‌کند؟ همه اینها کار ستون «پس چی شد؟» «ایران» بود. مثلاً وزیر راه قول داده بود ۶ ماه دیگر فلان جاده راه‌اندازی می‌شود، ما ۵ ماه و ۲۰ روز که می‌گذشت سراغش می‌رفتیم که پس چه شد؟ اگر جاده درست شده بود که می‌نوشتیم فلان وزیر یا سازمان به وظیفه خود عمل کرده است و مورد تشویق قرار می‌گرفت. اگر هم انجام نشده بود به نوعی برایش معرکه می‌گرفتیم و همین باعث می‌شد که این قبیل مسئولین مدام از ما گله داشتند.
من با مردم و با خانواده‌ام در «ایران» عهدی بسته بودم که حاضر نبودم زیر پا بگذارم. گمان می‌کنم همین موضوع باعث وفاق در این خانواده شده بود.

این شکل رویارویی با وزرا و مسئولین، برای رؤسای‌جمهوری وقت پذیرفتنی بود؟

آقایان هاشمی و خاتمی در آن مقاطع، همواره حمایت کردند و هیچ فشاری به ما نیاورند که فقط نگاه مثبت به دولت داشته باشیم یا برایش تبلیغ کنیم، ما هم بر همین اساس حرکت می‌کردیم. در دوره‌ای که من خبرگزاری بودم ۴ وزیر ارشاد عوض شد؛ آقایان لاریجانی، میرسلیم، مهاجرانی و مسجد جامعی، اما همه ما در خبرگزاری و روزنامه ثابت ماندیم و کارها ادامه پیدا کرد. همه این وزرا تحمل‌شان بالا بود و قبول کردند ما یک روزنامه مردمی و ملی هستیم که بناست هم خواست مردم در آن باشد هم نظرات دولت در آن درج شود. خوشبختانه همه این عزیزان حتی آقای لاریجانی که او هم اعتقاد داشت خود دولت باید یک روزنامه داشته باشد از ما به عنوان یک روزنامه ملی حمایت کردند و پیوند بین دولت و ملت یا حاکمیت و مردم همواره در روزنامه ایران برقرار بود چراکه همه می‌دانستیم روزنامه اگر دولتی شود هیچ فایده و اثری درجامعه نخواهد داشت.
 
 کودکی‌های پدر «ایران»

وقتی به روبه‌رو خیره می‌شود تا به تک‌تک سؤالاتم فکر کند و در کمال آرامش فارغ از هرگونه منیتی، موفقیت «ایران» را یک دستاورد جمعی بداند به ذهنم می‌رسد چنین شخصیت پخته‌ای ریشه در کودکی ناب دکتر فریدون وردی‌نژاد دارد. او را می‌برم به کودکی‌هایش. می‌گویم روزنامه و رسانه در کودکی و نوجوانی‌تان چه جایی داشت؟ برای جواب کمی مکث می‌کند. باز هم نگاهش برق می‌زند، اما این‌بار از اشکی که در چشمانش حلقه زده. گویی باورش نمی‌شد در آستانه سی‌ویک‌سالگی فرزندش، اشک جای خنده‌هایش را بگیرد. با همان نفوذ کلام ادامه می‌دهد: «کودکی من در شهرستان گذشت. از نظر اقتصادی بسیار زیر فشار بودیم. من با سختی زندگی کردم و بزرگ شدم‌. تقریباً تمام حرفه‌هایی را که فکر کنید یکبار تجربه کردم؛ از مکانیکی، صافکاری، کبابی و نانوایی گرفته تا طلاسازی. به خاطر فشار اقتصادی و اینکه باید در کنار درس خواندن، با کار کردن خانواده را هم اداره می‌کردم، از همان دوره نوجوانی با مشکلات و مسائل مردم و طبقات کم‌برخوردار آشنا بودم. مشکلات و کمبودهای فرهنگی را هم خیلی خوب حس کرده بودم. خاطرم هست با هر سختی که بود پول جمع می‌کردم تا آخر هفته‌ها کیهان بچه‌ها بخرم. کم کم یک کتابخانه کوچک درست کردم و به بچه‌های محله و مدرسه کتاب اجاره می‌دادم. کلاس هفتم بودم که اولین شعرم در کیهان بچه‌ها منتشر شد. نزدیک دو سه روزی اصلاً روی زمین راه نمی‌رفتم. انگار روی ابرها راه می‌رفتم.»

از او می‌خواهم یک بیت از آن شعر را برایم بخواند. می‌خندد و می‌خواند: «هر دم که ز کوی‌ات گذرم یاد تو افتم، پژمرده بُدم لیک به عشق تو شکفتم»

می‌پرسم این شعر را برای چه کسی گفته بودید؟ صدای خنده‌اش در اتاق می‌پیچد و می‌گوید: «مرجع خاصی نداشت. آن موقع خیلی به ادبیات، نوشتن، هنر، شعر و درس دادن و معلم بودن علاقه‌مند بودم. زیاد مطالعه می‌کردم. همواره هم معلم بودم و به ارتباط گرفتن با بدنه جامعه علاقه داشتم. تا قبل از بازنشستگی هم عضو هیأت علمی دانشکده مدیریت دانشگاه تهران بودم و امیدوارم تا آخر شغل معلمی را برای خودم حفظ کنم.»
در آخر هم می‌خواهم به این سؤالم پاسخ دهد که به آنچه می‌خواست رسید و از مرور گذشته رضایت دارد؟ باز هم یک پاسخ جامع و معطوف به یک جمع؛ «خیلی رویاها داشتم. بسیاری از آنها واقعی شد و خیلی‌ها را هم نتوانستم به واقعیت تبدیل کنم، اما همیشه تلاش کردم به آن چیزی که می‌خواهم برسم؛ گاهی موفق شدم و گاهی اوقات هم نه. ولی مهم این است که یک شانس بزرگ داشتم آن هم بهره‌مند بودن از همکاران علاقه‌مند و معتقد به مردم. پیرامونم پُر بود از افراد توانمند و حرفه‌ای. هرآنچه نامش موفقیت است را مرهون کسانی هستم که زحمت کشیدند؛ کسانی که در شهرستان‌ها کار می‌کردند، عکاسان، تیم فنی‌ و اداری‌، خبرنگارانی که با جان و دل در سختی‌ها کنارم بودند. در بحران‌های اجتماعی مثل زلزله و سیل ‌شاهد بودم دختران و پسران، زنان و مردان با چه خون‌دلی می‌دوند و زحمت می‌کشند؛ حتی برای اینکه یک خبر تولید کنند یا یک عکس بگیرند و این به من انگیزه می‌داد. خیلی خوش‌شانس بودم که همکارانی ارزشمند، دلسوز و با دانشی داشتم. امروز تعدادی از آنها به رحمت خدا رفته‌اند که خدا رحمتشان کند. عده‌ای هم به‌خصوص کسانی که از دانشکده خبر فا‌رغ‌التحصیل شدند، در رسانه‌های مختلف فضا و فرهنگ جدیدی را بنا کردند و بسیار موفق هم بودند. این برای من روحیه‌بخش است که آن جوانان توانستند کارهای بزرگ انجام دهند و از آن مهم‌تر اینکه «ایران» در روزگار امروز که کار روزنامه‌نگاری به دلیل رقابت‌های فشرده‌تر و حضور شبکه‌های مجازی و ماهواره‌ها، بسیار سخت‌تر از زمان ماست، همچنان موفق عمل می‌کند.


انتهای پیام/
دیدگاه ها