نخست وزیر سابق استرالیا در فارن افرز افشا کرد

فرمول مواجهه با ترامپ

جهان

87159
string(840) "[{"name":"a","aspect":"16:9","width_small":"480","width_medium":"720","width_large":"960","_sy":"1","_sx":"1","_r":"0","_h":"425.95000000000005","_w":"757.2444444444445","_y":"34.32764541511249","_x":"0","source":"\/news\/photo\/1403\/11\/21\/f167652be56870ea19ff110549d9c893.jpg","_pr_css":"display: block; width: 161.005px; height: 107.548px; min-width: 0px !important; min-height: 0px !important; max-width: none !important; max-height: none !important; transform: translateX(9.19306e-15px) translateY(-7.25317px);"},{"name":"b","aspect":"1:1","width_small":"480","width_medium":"720","width_large":"960","_sy":"","_sx":"","_r":"","_h":"","_w":"","_y":"","_x":"","source":""},{"name":"c","aspect":"16:6","width_small":"720","width_medium":"960","width_large":"1250","_sy":"","_sx":"","_r":"","_h":"","_w":"","_y":"","_x":"","source":""}]" فرمول مواجهه با ترامپ

از پنجم نوامبر، مواجهه با بازگشت دونالد ترامپ به کاخ سفید به معمایی برای سیاست بین‌الملل و رهبران جهان تبدیل شده است. سیاست‌های تهاجمی ساکن کاخ سفید که دوست و دشمن را تحت فشار قرار می‌دهد، نحوه رویارویی رهبران کشورها با رئیس ‌جمهوری آمریکا را با سردرگمی و آشفتگی روبه‌رو کرده است.

به گزارش گروه بین الملل ایران آنلاین، دستاوردهای زودهنگامی که ترامپ در اتخاذ این سیاست در پاناما، مکزیک، کانادا، کلمبیا و ژاپن کسب کرده، این ذهنیت را در دولت‌ها شکل داده که باید در مسیر رضایت این سیاستمدار جنجالی قرار بگیرند تا از عواقب سیاست‌های تنبیهی آمریکای ترامپ در امان باشند. اما نخست‌ وزیر سابق استرالیا طور دیگری فکر می‌کند. مالکوم تورنبول، چند ماه قبل از انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، طی یادداشتی در «فارن افرز» از تجربه خود در برخورد با ترامپ در سال‌های دوره اول او نوشته است. این مقام استرالیایی دستورالعملی برای مواجهه با رئیس‌ جمهوری جنجالی ایالات متحده می‌دهد که کاملاً متمایز است. تورنبول با شرح دو موضوع حساس کشورش در زمان ترامپ یعنی مهاجرت و تعرفه‌های تجاری توضیح می‌دهد که چگونه توانست با مقاومت و ایستادگی در برابر او، ترامپ را وادار کند استرالیا را از تعرفه‌های آمریکا استثنا کرده و همچنین به قانونی که او با اوباما در مسأله مهاجران امضا کرده بود، پایبند بماند. بازخوانی مقاله نخست ‌وزیر سابق استرالیا که دستورالعمل طلایی مواجهه با چهل و هفتمین رئیس‌ جمهوری آمریکاست این روزها ضرورت بیشتری پیدا کرده است.

ترامپ شاید عاقل‌تر از قبل نباشد، اما قطعاً باتجربه‌تر و بیش از همیشه به نبوغ خود متکی خواهد بود. از همه نگران‌کننده‌تر، او مصمم خواهد بود که در دوره دوم خود، آنچه را که معتقد است بزرگ‌ترین شکست دوره اولش بوده اصلاح کند: اینکه هم مشاورانش و هم دستگاه رسمی واشنگتن در مسیر او مانع ایجاد کردند.
ترامپ، مانند اکثر مردم، اغلب اشتباه می‌کند. اما برخلاف بسیاری، هرگز به درستی نظراتش شک ندارد. باور شدید و خودشیفته‌وار او به خودش، این قدرت را به او داده که نه‌تنها در برابر دشمنان فراوانش بلکه حتی در برابر واقعیت ایستادگی کند.
رهبران دیگر هم فرصت دارند و هم مسئولیتی که با ترامپ با صراحتی بی‌پرده اما محترمانه صحبت کنند، صراحتی که احتمالاً مشاورانش قادر به ارائه آن نخواهند بود. تجربه شخصی من با ترامپ، زمانی که نخست‌وزیر استرالیا بودم، این بود که او ممکن است از قدرت و صراحت رهبران دیگر خوشش نیاید، اما پس از فروکش کردن خشمش، برای آنها احترام قائل خواهد شد. در سراسر جهان، رهبران دوباره نگران این هستند که چگونه می‌توانند ترامپ را راضی نگه دارند و از خشم او در امان بمانند. اما این رویکرد انعطاف‌پذیر نه‌تنها استراتژی نادرستی است، بلکه آخرین چیزی است که ایالات متحده به آن نیاز دارد.
پس از آنکه ترامپ در سال ۲۰۱۷ رئیس‌جمهوری شد بسیاری از رهبران انتظار داشتند که پس از ورود به کاخ سفید، رفتاری «ریاست‌جمهوری‌وار» در پیش بگیرد. این قطعاً دیدگاه شی جین‌پینگ، رئیس‌جمهوری چین نیز بود. او در اجلاس APEC به من گفت که درباره رئیس‌جمهوری جدید ایالات متحده نگرانی ندارد. شی تصور می‌کرد شعارهای انتخاباتی ترامپ تأثیری بر شیوه حکمرانی‌اش نخواهد داشت و مهم‌تر از همه، بر این باور بود که سیستم ایالات متحده به ترامپ اجازه نخواهد داد به شکلی عمل کند که منافع ملی آمریکا را تضعیف کند.
 
تسلیم نشوید
دومین تصوری که رهبران جهان به اشتباه داشتند این بود که بهترین روش برای تعامل با ترامپ همان روشی است که بنجامین دیزرائیلی، نخست‌وزیر قرن نوزدهم بریتانیا، برای برخورد با پادشاهان پیشنهاد کرده بود: استفاده از چاپلوسی و «اغراق در تملق». البته، افرادی مانند ترامپ، چاپلوسی را جذب می‌کنند. آنها از قدرت و دمدمی‌مزاجی خود برای تشویق دیگران به گفتن آنچه که دوست دارند بشنوند، استفاده می‌کنند. اما این دقیقاً بدترین راه برای تعامل با ترامپ است. چه در دفتر ریاست‌جمهوری و چه در زمین بازی، تسلیم شدن در برابر قلدری فقط قلدری بیشتری را تشویق می‌کند. تنها راه برای کسب احترام از افرادی مانند ترامپ، ایستادگی در برابر آنهاست.
زمانی که ترامپ رئیس‌جمهوری شد، من نزدیک به ۱۸ ماه بود نخست‌وزیر استرالیا بودم. هرگز با او معامله‌ای نکرده بودم، اما بسیاری از کسانی را که با او کار کرده بودند، می‌شناختم. مهم‌تر از آن، من با بسیاری از افرادی مانند ترامپ سر و کار داشتم بنابراین، وقتی برخورد من با ترامپ رخ داد، شوکه شدم، اما غافلگیر نه.
در سال ۲۰۱۶، من با اوباما به توافقی رسیده بودم که به موجب آن، تعدادی از پناهجویانی که به‌طور غیرقانونی و از طریق قایق قصد ورود به استرالیا را داشتند، پس از انجام بررسی‌های امنیتی لازم، بتوانند در ایالات متحده اسکان داده شوند. استرالیا طی سال‌ها دریافته بود، تنها راه متوقف کردن قاچاق انسان این است که هیچ‌کس_ که از راه غیرقانونی و از طریق دریا وارد کشور می‌شود_ اجازه اقامت پیدا نکند. این سیاست به‌شدت در دوران نخست‌وزیری جان هاوارد که از ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۷ در قدرت بود، اجرا می‌شد، اما در دوره جانشینان او از حزب کارگر، کوین راد و جولیا گیلارد، تعدیل شد. نتیجه این تغییر سیاست، افزایش چشمگیر قاچاق انسان بود.
هنگامی که راد در اواخر ۲۰۱۳ برای چند ماه دوباره نخست‌وزیر شد، تلاش کرد سیاست‌های دوران هاوارد را احیا کند و در نتیجه، هزاران پناهجو رهگیری و در پاپوآ گینه نو و نائورو بازداشت شدند. در اکتبر ۲۰۱۳، لیبرال‌ها با نخست‌وزیری تونی ابوت به قدرت بازگشتند که من در سپتامبر ۲۰۱۵ جایگزین او شدم. دولت‌های ما و تمام دولت‌هایی که پس از ما آمدند، سیاست عدم تحمل قاچاق انسان را به‌طور سختگیرانه دنبال کردند—و این سیاست موفقیت‌آمیز بود. اما هنوز پناهجویانی که به پاپوآ گینه نو و نائورو فرستاده شده بودند، باقی مانده بودند. اگر آنها به استرالیا آورده می‌شدند، بیم آن می‌رفت که موج قایق‌ها دوباره آغاز شود. بنابراین، توافق با اوباما راه‌حلی عملی و انسانی بود. در مقابل، استرالیا نیز پذیرفته بود که برخی از دشوارترین پرونده‌های مهاجرتی ایالات متحده را بپذیرد.

ایستادگی جواب داد
از لحظه‌ای که ترامپ انتخاب شد، دولت من به دنبال تضمین‌هایی بود که این توافق محترم شمرده خواهد شد و تمام نشانه‌ها حاکی از آن بود که چنین خواهد شد.
درست قبل از تماسی که چند روز پس از مراسم تحلیف با رئیس‌ جمهوری برنامه‌ریزی شده بود، مایک پنس معاون رئیس ‌جمهوری با جولی بیشاپ، وزیر خارجه استرالیا تماس گرفت و مایکل فلین، مشاور امنیت ملی ترامپ، با همتای خود در دفتر من، جاستین باسی صحبت کرد تا به او بگوید که تحت هیچ شرایطی نباید این موضوع را در تماس مطرح کنم، زیرا ترامپ توافقی را که ما با سلف او منعقد کرده بودیم، رعایت نخواهد کرد.
اما من این موضوع را مطرح کردم. در تماس تلفنی به ترامپ گفتم که استرالیا انتظار دارد ایالات متحده به تعهد خود پایبند باشد. ترامپ خشمگین شد و با عصبانیت گفت که این توافق وحشتناک است، از نظر سیاسی او را نابود خواهد کرد و اینکه اوباما با انجام آن احمقانه عمل کرده است. اینکه رئیس ‌جمهوری ایالات متحده سر من فریاد بزند، تجربه دلهره‌آوری بود، اما من ایستادگی کردم. در پایان تماس، ترامپ با اکراه پذیرفت که به توافق پایبند بماند. او در پایان گفت که این ناخوشایندترین تماسی بود که آن روز داشته است.
ترامپ به‌وضوح نشان داد که با نارضایتی این توافق را اجرا می‌کند. او همچنین پذیرفت، همان‌طور که من پیشنهاد کرده بودم می‌تواند توافقی را که سلفش امضا کرده بود، محترم بشمارد، بدون آنکه آن را به‌عنوان یک توافق خوب تأیید کند. جزئیات این تماس در واشنگتن به بیرون درز کرد، در نهایت حتی متن آن منتشر شد، همگی با هدف نشان دادن اینکه ترامپ با اکراه با این توافق همراهی کرده است.
در کانبرا اضطراب زیادی در مورد اینکه این موضوع چگونه پیش خواهد رفت، وجود داشت. آیا او واقعاً به توافق پایبند خواهد ماند؟ همان‌طور که مشخص شد، او چنین کرد. آیا این تنش بر سایر جنبه‌های روابط تأثیر منفی خواهد گذاشت؟ و از همه مهم‌تر، آیا ترامپ کینه‌ای به دل خواهد گرفت؟
ما چهار ماه بعد، در ماه مه ۲۰۱۷ دوباره دیدار کردیم و تا آن زمان، ترامپ با شوخی درباره توافق پناهجویان با من و همسرانمان صحبت می‌کرد و از اینکه مجبور شده بود آن را بپذیرد، گله داشت، اما به همان شیوه‌ای که ممکن بود درباره پرداخت مبلغی بیش از حد برای یک ساختمان شکایت کند. او به همسرش ملانیا ترامپ، گفت که من «مذاکره‌کننده‌ای سرسخت» هستم. ملانیا در پاسخ گفت: «درست مثل خودت دونالد.»
ترکیبی از شخصیت و شرایط باعث شد که رابطه بین من و ترامپ، به‌عنوان رهبران دو کشور، در مسیر درستی قرار بگیرد. با ایستادگی در موضع خود، دفاع از استدلالم و عقب‌نشینی نکردن، نه‌تنها او را متقاعد کردم که به توافقی که با اوباما داشتم پایبند بماند، بلکه احترام او را نیز جلب کردم.

احترام ترامپ را جلب کنید
بیشتر رؤسای ‌جمهوری و نخست‌ وزیران، چه به‌صورت رسمی و چه غیررسمی، اختیار زیادی را به مشاوران و مقامات خود واگذار می‌کنند. جلسات با رهبران خارجی از مدت‌ها قبل توسط سفرا و مقامات برنامه‌ریزی و مذاکره می‌شود و نتیجه جلسه تقریباً از پیش تعیین ‌شده است.
اما کاخ سفیدِ ترامپ این‌گونه کار نمی‌کرد. ترامپ تنها تصمیم‌گیرنده بود. کارکنان می‌توانستند هر چقدر که می‌خواهند به او مشاوره بدهند، اما در هر صورت، بیشترشان دوام زیادی نداشتند. تنها حرفی که اهمیت داشت، حرف ترامپ بود و او از اینکه طبق یک متن از پیش آماده صحبت کند، خوشش نمی‌آمد، در واقع، به‌ندرت آن را می‌خواند. او خود را معامله‌گر می‌دانست، بنابراین می‌خواست همان لحظه، در همان اتاق، معامله را انجام دهد.
بر اساس تجربه من، این موضوع به آن معنا بود که سفرا و وزرای خارجه، هرچند که توانمند باشند، می‌توانند کمک و نفوذ بسیار کمتری داشته باشند. رابطه کلیدی بین ترامپ و رهبر کشور خارجی بود.
این روش هم یک چالش و هم یک فرصت برای رهبران خارجی است که می‌خواهند در کاخ سفید نفوذ داشته باشند. این بدان معناست که سفیران آنها تأثیر کمتری خواهند داشت. اما از سوی دیگر، اگر بتوان ترامپ را متقاعد کرد که تغییر مسیر به نفع خودش است، او این کار را خواهد کرد. اما برای انجام این کار، یک رهبر خارجی باید احترام ترامپ را جلب کند و استدلالی قوی ارائه دهد.
من نمونه‌ای از این وضعیت را در زمانی مشاهده کردم که موضوع دشوار دیگری را که می‌توانست روابط کانبرا و واشنگتن را در دوره اول ترامپ تهدید کند، مدیریت کردم: تجارت. در مارس ۲۰۱۸، ترامپ اعلام کرد که قصد دارد تعرفه‌هایی معادل ۲۵ درصد بر واردات فولاد و ۱۰ درصد بر واردات آلومینیوم اعمال کند. ترامپ نه‌تنها مشتاق اجرای این تعرفه‌ها بود، بلکه برخی از مشاوران کلیدی او، از جمله ویلبر راس، وزیر بازرگانی، و رابرت لایتیزر، نماینده تجاری ایالات متحده نیز به‌شدت از این اقدام حمایت می‌کردند.
دیدگاه‌های ترامپ درباره تجارت ساده‌انگارانه بود، اما او به‌شدت به آنها پایبند بود. او کسری تجاری را نشانه‌ای از باخت آمریکا و مازاد تجاری را نشانه‌ای از پیروزی می‌دانست. او نخست‌وزیر ژاپن، شینزو آبه را به‌خاطر کسری تجاری آمریکا با ژاپن تحت فشار قرار می‌داد، همان‌طور که دیگر رهبران متحد را نیز مورد انتقاد قرار می‌داد، اما بزرگ‌ترین نگرانی او کسری تجاری عظیم با چین بود.
من در مورد تعرفه‌ها دو استدلال برای ترامپ داشتم و او به هر دوی آنها گوش داد؛ با وجود مقاومت مقامات کلیدی تجاری‌اش. اول اینکه استرالیا مقدار اندکی فولاد به سواحل غربی آمریکا صادر می‌کرد، تنها به این دلیل که هزینه حمل‌ونقل فولاد، که تقریباً همگی برای پوشش سقف استفاده می‌شد، از طریق اقیانوس آرام کمتر از نصف هزینه ارسال آن از تولیدکنندگان فولاد در غرب میانه و سواحل شرقی ایالات متحده بود. اعمال تعرفه ۲۵ درصدی بر فولاد استرالیا، فولاد آمریکا را در سواحل غربی رقابتی‌تر نمی‌کرد؛ بلکه فقط قیمت سقف‌های فولادی را افزایش می‌داد. ما چندین بار این ارقام را بررسی کردیم. ترامپ صنعت ساختمان را می‌شناخت و با این محصول آشنا بود و به این موضوع بیش از حد معمول توجه کرد.
دوم، به او گفتم که اگر استدلال ترامپ برای اعمال تعرفه‌ها این است که شرایط تجاری با کشورهایی که تجارت عادلانه و متقابل ندارند اصلاح شود، پس چرا باید بر صادرات استرالیا تعرفه‌ای اعمال کند؟ استرالیا و ایالات متحده سال‌ها یک توافق تجارت آزاد داشته‌اند. علاوه بر این، آمریکا از استرالیا یک مازاد تجاری بزرگ داشت. به او گفتم: «نه تعرفه‌ای و نه سهمیه‌ای وجود دارد. در واقع، بهتر از این نمی‌شود. و یک مازاد عظیم ۲۵ میلیارد دلاری به نفع شماست. حقیقت این است که شما بهترین توافق تجاری ممکن را با استرالیا دارید.»
اگر ایالات متحده بر استرالیا، که بهترین توافق تجاری ممکن را با آن داشت، تعرفه یا سهمیه وارداتی اعمال می‌کرد، این اقدام به این معنا تلقی می‌شد که آمریکا این کار را فقط به این دلیل انجام می‌دهد که می‌تواند. به ترامپ گفتم: «مردم خواهند گفت که استرالیایی‌ها بهترین توافق ممکن را به شما داده‌اند، اما باز هم سهمیه دریافت کرده‌اند. بنابراین، این اصلاً درباره تجارت عادلانه و متقابل نیست.»
ما چندین بار به‌صورت مستقیم، چه حضوری و چه تلفنی، درباره این موضوع بحث کردیم. من نامه‌ای مختصر اما مؤثر برای ترامپ نوشتم که مت پاتینگر، یکی از مشاوران امنیت ملی کلیدی او، با مهارت آن را برایش خواند. ترامپ گوش داد و نظرش را تغییر داد، زیرا متقاعد شد که این اقدام به نفع خودش است.

مقاومت او را تغییر می دهد
کلیشه‌ای که از ترامپ به‌عنوان یک هیولای تک‌بعدی و غیرمنطقی ساخته شده، آن‌قدر جا افتاده است که بسیاری فراموش می‌کنند که او، زمانی که به نفعش باشد، می‌تواند به‌شکل هوشمندانه‌ای معامله‌گر باشد. مانند اکثر زورگویان، او دیگران را وادار به تبعیت از اراده‌اش می‌کند، اما زمانی که نتواند، سعی می‌کند معامله کند. اما برای رسیدن به مرحله معامله، طرف مقابل ترامپ ابتدا باید در برابر زورگویی او ایستادگی کند.
رهبران خارجی که نیاز به همکاری با ترامپ دارند، باید بتوانند این کار را انجام دهند، اما باید مستقیماً با او وارد تعامل شوند و او را متقاعد کنند که پیشنهادشان به نفع خودش است. موضوعات احساسی درباره اتحادها و دوستی را باید برای کنفرانس‌های خبری نگه داشت. سؤال همیشگی ترامپ این است: «این برای من چه سودی دارد؟» محاسبات او هم سیاسی است و هم تجاری، اما کاملاً متمرکز است. این جای تعجب ندارد: شعار رسمی او «اول آمریکا» است.

علیرضا حجتی
روزنامه نگار
منبع: Foreign Affairs


انتهای پیام/
دیدگاه ها
آخرین اخبار جهان