به بهانه دومین سالمرگ کیومرث پوراحمد؛

فیلمسازی که هوای کودکی را ورق می‌زد

هنر

92432
string(748) "[{"name":"a","aspect":"16:9","width_small":"480","width_medium":"720","width_large":"960","_sy":"1","_sx":"1","_r":"0","_h":"675","_w":"1200","_y":"0","_x":"0","source":"\/news\/photo\/1404\/01\/17\/2c9d2756cd27a1c4b34d7224543c9413.jpg","_pr_css":"display: block; width: 160px; height: 106.533px; min-width: 0px !important; min-height: 0px !important; max-width: none !important; max-height: none !important; transform: none;"},{"name":"b","aspect":"1:1","width_small":"480","width_medium":"720","width_large":"960","_sy":"","_sx":"","_r":"","_h":"","_w":"","_y":"","_x":"","source":""},{"name":"c","aspect":"16:6","width_small":"720","width_medium":"960","width_large":"1250","_sy":"","_sx":"","_r":"","_h":"","_w":"","_y":"","_x":"","source":""}]" فیلمسازی که هوای کودکی را ورق می‌زد

حالا دو ‌سال از مرگ ناباورانه و بهت برانگیز کیومرث پوراحمد می‌گذرد؛ نامش کیومرث بود اما پوراحمد همه را یاد مجید می‌اندازد؛ قصه‌های مجید و ماجراهایش که نه‌تنها بخشی از خاطره جمعی مردم است که انگار بازتابی از هویت نوجوانان ایرانی را هم در خود نهفته دارد.

به گزارش گروه هنر ایران آنلاین، گرچه دوران متأخر سینمای پوراحمد، دوران افول و تنزل سینمای او بود و انگار چشمه خلاقیتش در تولید فیلم خشک شده بود، اما نمی‌توان منکر ارزش‌های هنری و اجتماعی سینمای او شد. او توانست با خلق جهان سینمایی خود دست‌کم تا پیش از دهه ۹۰، یکی از فیلمسازان صاحب‌سبک و تأثیرگذار باشد و توانست نقش مؤثر خود را در پیشبرد سینمای ایران به‌خوبی ایفا کند و به بخشی از خاطره جمعی و حافظه سینمایی مردم ایران تبدیل شود.

اغلب کیومرث پوراحمد را یا با مینی‌سریال «قصه‌های مجید» می‌شناسند یا با فیلم «شب یلدا» به یاد می‌آورند و شاید کمتر کسی به خاطر بیاورد که او فعالیت هنری‌اش را با دستیار کارگردانی نادر ابراهیمی در مجموعه تلویزیونی «آتش بدون دود» در سال ۱۳۵۳ آغاز کرد. این همکاری انگار فرصتی بود تا پوراحمد با دو مقوله ادبیات و کودک آشنا شود و تقدیر سینمایی‌اش به آن گره بخورد. علاقه دیرینه پوراحمد به سینمای کودک را می‌توان در فعالیت‌های او در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان دریافت. او در سال ۱۳۵۵ برای آنکه مجوز ساخت فیلم در کانون را بگیرد، فیلم کوتاه «هدف» را با اقتباس از داستان بهرام صادقی ساخت و توانست در سال ۱۳۵۶ فیلم «زنگ اول، زنگ دوم» را برای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بسازد که جایزه بهترین فیلم کوتاه جشنواره جهانی کودک همان سال را گرفت. کیومرث پوراحمد همان سال درباره جبار باغچه‌بان فیلم «هرگز نمیرد آنکه...»، و در سال ۱۳۵۷ مستند تلویزیونی «خلیج‌فارس؛ جغرافیای فقر و غنا» را ساخت. در سال ۱۳۵۸ فیلم آوازه‌خوان او جایزه بهترین فیلم زنده حرفه‌ای را از جشنواره کودک ایران و دیپلم افتخار دانشکده هنرهای دراماتیک را برای بهترین کارگردانی گرفت. او در سال ۱۳۵۹ فیلم کوتاه «به ترتیب قد» را ساخت.

اولین کار پوراحمد بعد از انقلاب، نویسندگی فیلمنامه «قصه خیابان دراز» به کارگردانی محسن تقوایی بود. وقتی کارنامه پوراحمد را مرور می‌کنیم، رد ادبیات در آن پررنگ است و این شاید بی‌تأثیر از همکاری او با نادر ابراهیمی به‌عنوان یک نویسنده و شیوه ورود این فیلمساز به سینما نباشد. همکاری او با نویسندگان از جمله «هوشنگ مرادی‌کرمانی» را می‌توان تداوم همان راهی دانست که با «نادر ابراهیمی» آغاز شد. ازسوی‌ دیگر هم کیومرث پوراحمد با نوشتن و قلم پیوند می‌خورد. او پیش از همکاری با نادر ابراهیمی، فعالیت خود را با نقدنویسی بویژه در ماهنامه فیلم آغاز کرد و همواره به اندازه‌ای که با دوربین سروکار داشت، با قلم و نوشتن هم سروکار داشت، حتی تا آخرین لحظه مرگ.

چنانکه گفته‌اند پیش از مرگ دست‌نوشته‌ای هشت‌ صفحه‌ای از خود برجای گذاشت. او همچنین اهل نوشتن داستان و رمان بود و بهاریه‌نویسی‌هایی که برای مجله «فیلم» می‌نوشت هم از شوق او به نوشتن برمی‌آمد. ازاین‌رو گزافه نیست که او را کارگردانی بدانیم که نه‌ فقط با دوربین و تصویر که با کاغذ و قلم هم تنیده بود.

قصه‌های مجید؛ روایت نوجوان ایرانی

بدون شک آنچه نام کیومرث پوراحمد را بر سر زبان‌ها انداخت و موجب شهرت او شد، مینی‌سریال «قصه‌های مجید» بود. داستان پسر نوجوان اصفهانی‌ای که همراه با مادربزرگش، «بی‌بی» زندگی می‌کند و هر قسمت هم درگیر ماجراهای مختلف و روزمره زندگی می‌شود.

آنچه اهمیت «قصه‌های مجید» را بیش از ارزش‌های نمایشی و دراماتیکش قرار می‌دهد، ظرفیت‌های فرامتنی آن در نسبت با تجربه و هویت نوجوانی است؛ اثری که فقط یک اقتباس از کتاب و داستان‌های هوشنگ مرادی‌کرمانی نبود، انعکاسی از نوجوانی نسلی بود که یکی از حساس‌ترین برهه‌های کنونی تاریخ معاصر را طی می‌کرد. دوران پساجنگ و ظهور جامعه‌ای که در آغاز دوره سازندگی قرار گرفته بود و به‌تدریج تضادها و تناقض‌هایش که با تقابل‌های سنت و مدرنیته گره خورده بود، در حال بروز بود و بالطبع با بحران‌های فردی و اجتماعی خاص خودش همراه بود؛ دورانی که بی‌شباهت به دوران نوجوانی و التهاب تجربه بلوغ نیست.از این‌ حیث قصه‌های مجید فارغ از سویه‌های دراماتیک‌اش، وضعیت استراتژیک این دوران و تجربه نوجوانی در آن دوره را هم بازنمایی می‌کند.

خواهران غریب در آغوش خانواده

به‌نظر می‌رسد که عدم‌اقبال از دو فیلم «نان و شعر» و «سفرنامه شیراز» موجب شد که پوراحمد پرونده مجید را برای همیشه ببندد، اما نگاهش به دنیای بچه‌ها را تغییر نمی‌دهد و فیلم «به خاطر هانیه» را می‌سازد؛ فیلمی که محور قصه آن یک کودک خردسال فلج و تلاش خانواده برای شفای اوست. همین نگاه در سال ۷۴ پوراحمد را به‌ سمت ساخت داستانی می‌برد که پیش‌تر کیانوش عیاری هم در پی ساختن آن بود. داستان دو خواهر دوقلو که به واسطه جدایی پدر و مادر از هم دور مانده‌اند و پس از سال‌ها همدیگر را پیدا می‌کنند. این قصه زمینه‌ساز ساخت یکی از فیلم‌های ماندگار پوراحمد یعنی «خواهران غریب» می‌شود؛ فیلمی که حضور خسرو شکیبایی در نقش اصلی آن و موزیکال بودنش، آن را به یک اثر سرخوشانه و بسیار محبوب تبدیل می‌کند.

سرنخ و شمایل پلیس ایرانی

پس از یک‌دهه تجربه موفقی که پوراحمد در تلویزیون و سینما پیدا کرده بود، بار دیگر در دهه ۷۰ به تلویزیون برگشت تا این‌بار جهان داستانی متفاوت و تازه‌ای را به روی مخاطب بگشاید. او این‌بار سراغ ژانر پلیسی - جنایی می‌رود و سریال «سرنخ» را می‌سازد. این‌بار هم مثل قصه‌های مجید موفق می‌شود نظر مخاطبان خود را جلب کند.

شب یلدا و خودزندگی نگاری

خیلی‌ها مهم‌ترین فیلم در کارنامه کیومرث پوراحمد را «شب یلدا» می‌دانند و آن را در فهرست فیلم‌های برتر عاشقانه ایرانی می‌گذارند؛ فیلمی که نه‌تنها پوراحمد را دوباره با ریسک تغییر ژانر روبه‌رو کرد، بلکه پای زندگی خصوصی او را هم به سینما باز کرد. می‌گویند شب یلدا روایت تجربه شخصی خود پوراحمد در اولین زندگی مشترکش است. بعید است این فیلم را دید و سکانس‌های رقص همراه با اشک محمدرضا فروتن در این فیلم را فراموش کرد یا حتی دیالوگ‌های این فیلم را.

گل یخ و شروع پژمردگی

فاصله دو فیلم پوراحمد، یعنی «شب یلدا» و «گل یخ» به اندازه دو فیلم نبود، به اندازه رسیدن از اوج به افول بود. پس از درخشش «شب یلدا»، تلاش بعدی پوراحمد برای ساخت گل یخ به‌عنوان فیلمی موزیکال و عامه‌پسند شکست خورد و دورانی آغاز شد که دیگر موفقیت مداوم نداشت؛ فیلمی که بازسازی یکی از فیلم‌های مشهور پیش از انقلاب یعنی «سلطان قلبها» بود. در همین دهه او چندبار قصد داشت فیلم تاریخی شاه را درباره دورانی از پادشاهی محمدرضا پهلوی بسازد که با وجود تغییر فیلمنامه، به‌دلیل مخالفت برخی نهادها به سرانجام نرسید. اما ریسک‌پذیری پوراحمد بازهم با او همراه شد و تصمیم گرفت حالا که بیشتر ژانرها را امتحان کرده، سراغ کمدی رمانتیک هم برود. همین موضوع او را به ساخت فیلمنامه‌ای از سروش صحت با نام «نوک برج» ترغیب کرد؛ فیلمی که در بدنه تجاری قرار می‌گرفت، اما چون چهره‌هایی مانند نیکی کریمی و محمدرضا فروتن را همراه داشت، از حمایت طرفداران این‌ دو هم برخوردار شد، اما در گیشه شکست خورد تا اینکه در اواسط دهه ۸۰، ریسک‌پذیری او در تجربه ساخت یک فیلم جنگی جواب داد و «اتوبوس شب»، مهم‌ترین فیلم او در این دهه ساخته شد.

فیلمی سیاه‌وسفید درباره انتقال اُسرای عراقی در دوران جنگ ایران و عراق که به‌دلیل بازی قابل‌توجه خسرو شکیبایی در نقش راننده اتوبوس و مایه‌های ضدجنگ، مورد توجه قرار گرفت. بعد از این و با آغاز دهه ۹۰ پوراحمد دیگر هیچ‌گاه نتوانست اثری درخور بسازد و فیلم به فیلم افول کرد. حتی بازگشت دوباره‌اش به تلویزیون و ساخت سریال «پرانتز باز» هم جواب نداد که خودش هم بعداً گفت آن را از سر بی‌میلی ساخته است.


انتهای پیام/
دیدگاه ها
آخرین اخبار هنر