ذهن مبارز: سلاح مخفی قهرمانی که سخنران انگیزشی شد
گزارش ویژه: سید حمیدرضا حجازی؛ قهرمانی که خودش را تعریف میکند
در یک گفتوگوی صمیمی و بیپرده خبرنگارایران ورزشی، با سید حمیدرضا حجازی، سرمربی تیم ملی و رئیس کمیته کیکبوکسینگ، نه از موضع یک مسئول، که از زبان یک قهرمانِ تمامعیار زندگی، از فراز و نشیبهای مسیری گفت که او را به یکی از چهرههای ماندگار ورزش رزمی ایران تبدیل کرده است. این گزارش، روایتی است از پشتکار، عشق به میهن و روحیهای که تسلیم نمیشود.
شناسنامه یک اسطوره ساز
سید حمیدرضا حجازی، متولد ۱۳۵۵، که فعالیت رسمی ورزشی خود را از سال ۱۳۶۴ و از ۹ سالگی آغاز کرد، از سال ۱۳۸۳ تاکنون ریاست کمیته کیکبوکسینگ IKN را بر عهده داشته و در حال حاضر نیز سمت سرمربیگری تیم ملی این رشته را عهدهدار است.
از دیوارهای محله تا رینگهای بینالمللی
حجازی، قصه خودش را از کلاسهای "کاراته آزاد" در باشگاه سعدیان میدان منیریه تهران و زیر نظر مرحوم استاد مالکی آغاز میکند؛ روزهایی که سالن ورزش موزاییک بود و کیسه بوکس، تنها همراهِ ۵۰ هنرجوی مشتاق در هر سانس. او خاطره پرداخت شهریه باشگاه را به عنوان یکی از اولین چالشها به یاد میآورد: «خواهش میکردیم آخر ماه شهریه رو بگیریم. بعضی وقتها مجبور بودیم ببینیم آقای سلیمی، مدیر باشگاه کی رد میشه تا بدویم بریم تو باشگاه که از دستش ندیم!»
این مسیر سخت، در سال ۱۳۷۹ به اولین دعوت به اردوی تیم ملی ختم شد. اما حتی در آن روز بزرگ، حمایت خانوادگی به شکل عجیبی غایب بود: «وقتی عضو تیم ملی شدم به خانه رفتم، کسی نبود. پیغام دادن برو خانه فلانی. رفتم و گفتم من عضو تیم ملی شدم. فقط گفتند: بشین غذاتو بخور، یخ نکنه.»

سختترین نبرد؛ جنگ درون در اسپانیا
حجازی زمانی که از سختترین مسابقه زندگی میگوید، به یک باخت فنی اشاره نمیکند، بلکه به نبردی ذهنی اشاره دارد. در مسابقات داخل قفس اسپانيا ۲۰۱۵، جایی که تنها نماینده ایران بود، دقایق قبل از مسابقه با تغییر قوانین دستکش مواجه شد: «به من گفتند بازی باید طولانی بشود تا حرفهایها پول بیشتری بگیرند. ذهنم ریخت به هم.» او در راند اول حریف را تا مرز ناکاوت پیش برد، اما تعلل کرد. در ادامه، اشتباه داور و حمله پشت سری حریف، باعث بیهوشی و شکست او شد. این رویداد، یک درس بزرگ در "تمرکز ذهنی" برایش بود.
مدیریت و برگزاری ۳۶ دوره مسابقه موفق؛ میدانی برای ساختن
حجازی در میانه روایت قهرمانیهایش، از عشق دیگرش، یعنی مدیریت و برگزاری رویدادهای ورزشی میگوید: «من در طول این سالها، با وجود تمام فراز و نشیبها و گاهی کملطفیها، توانستم ۳۶ دوره مسابقه موفق را برگزار کنم. با جذب اسپانسرهای مختلف، بستر رقابت را برای قهرمانانمان فراهم کردم تا پرچم ایران بالا برود.» او همچنین از یک دستاورد ویژه رسانهای خبر میدهد: «ما اولین رئالیتیشو رزمی ایران را ساختیم که به زودی انشالله در پلتفرمهای رسمی ایران پخش خواهد شد. این هم گامی دیگر برای معرفی قهرمانان واقعی این مرز و بوم است.»
انگیزهبخشی و کیکبوکسینگ تراپی؛ یک رسالت شخصی
حجازی خود را اولین ورزشکار سخنران انگیزشی ورزشی در ایران میداند که از سه سال پیش، مفهوم «کیکبوکسینگ تراپی» را پایهگذاری کرده است. او هدفش را فراتر از بعد فیزیکی ورزش میداند: «ما آمدیم به حوزه ذهن مبارز نگاه کردیم.» او با برگزاری سمینارهای ۵۰۰ نفره و تولید پادکست «ذهن مبارز»، روایتگر زندگی خودش است تا برای نسل جدید، الگویی از پایداری در برابر "پایینبلندیهای زندگی" باشد.

هنرمندی درون یک قهرمان
برای کسانی که او را فقط با چهره سخت ورزش رزمی میشناسند، این بخش جالب توجه است: «من دوست نداشتم تکبعدی باشم.» حجازی از سال ۱۳۹۰ به صورت جدی و با مجوز وزارت ارشاد، خوانندگی را آغاز کرده و چندین قطعه منتشر کرده است. نواختن گیتار از دیگر هنرهای اوست. او تأکید میکند: «خشونت فقط در رینگ معنا دارد. در جامعه سعی کردم یک کاراکتر چندبعدی نشان دهم.»
بازگشت از آستانه مرگ؛ وقتی قلب یک قهرمان میایستد
شاید تاثیرگذارترین بخش گفتوگو، روایت او از یک حادثه بسیار جدی بود. در بهمن ۱۴۰۳، در اوج آمادگی جسمانی، در حین تمرین دچار سکته قلبی شد: «منی که بسیار آماده بودم، با دستکش سکته کردم.» عمل قلب باز نتیجه این حادثه بود و پزشکان به او گفتند که تنها ۳۵ درصد از قلبش کار میکند. بسیاری گمان کردند کار او تمام شده است.
اما روحیه یک قهرمان: «من جرأت دوباره شروع کردن در هر شرایطی را دارم.» او تنها یک هفته بعد، با رعایت تمام محدودیتها، تمرینات سبک خود را آغاز کرد. حتی امروز که با وزنههای ۲ کیلویی در کنار جوانان تمرین میکند، میگوید: «یاد گرفتم که ادامه بدهم.»چالشهای امروز کیکبوکسینگ ایران و یک آرزوی بزرگ
حجازی اصلیترین چالش این رشته را "کمتوجهی" در مقایسه با ورزشهای توپی میداند و شکاف بین قوانین آماتوری ایران و حرفهای جهانی را مشکلساز میخواند. او از قهرمانان گمنام و زحمتکشی میگوید که بدون حمایت مالی و رسانهای، پرچم ایران را در سازمانهای معتبر جهانی بالا میبرند.
آرزوی بزرگ او
حجازی در سخن پایانی، بزرگترین آرزوی خود را که سالها برایش تلاش کرده، اینگونه بیان میکند: «ایجاد بزرگترین آکادمی رزمی ایران. یک سالن چندمنظوره که در آن کیج و رینگ داشته باشم، خوابگاه برای قهرمانان شهرستانی بسازم و بتوانم حداقل ۱۰۰ قهرمان دنیا پرورش دهم.» او علیرغم ارائه رزومه قوی به نهادهای مربوطه، هنوز به این هدف نرسیده، اما امیدوار است که صدایش به جایی برسد.
سخن پایانی: پیامی برای نسل جدید و خانوادهها
پیام او به جوانان و خانوادهها واضح است: به جوانان: «در مسیر بمانید، خوبیها خودبهخود جذب میشوند. ورزش رزمی، اعتماد به نفسی میدهد که در تمام زندگی کاربرد دارد.»
به خانوادهها:«ورزش را در سبد خانواده قرار دهید. ورزش رزمی، انرژیهای اضافی را بهصورت هدفمند تخلیه میکند و به هنجارسازی جامعه کمک میکند. قبل از درمان، به فکر سلامت باشید. اگر من ورزش نمی كردم و قلب قوی و سالمی نداشتم به گفته های پزشكان امكان برگشت و ادامه نداشتم.»
سید حمیدرضا حجازی، بیش از یک قهرمان و یک مسئول، یک "روایتگر مقاومت" است. داستان زندگی او، ترکیبی از عشق به وطن، پشتکار در مسیر قهرمانی، مبارزه با بیماری سخت و تلاش برای تاثیرگذاری اجتماعی است. او ثابت کرده که بزرگترین نبردها، در درون انسان رخ میدهد و پیروزی واقعی، "دوباره شروع کردن" پس از هر شکست است.
حجازی در پایان، گفتگو را با بیتی عارفانه به اتمام میرساند که بیش از سه دهه همراه همیشگی او بوده است:
سی سال بود كه می گفتم؛ خدايا ! چنين كن و چنين ده؛ چون به قدم اول معرفت رسيدم؛ گفتم : الهی تو مرا باش و هر چه مي خواهي كن.
انتهای پیام/
شناسنامه یک اسطوره ساز
سید حمیدرضا حجازی، متولد ۱۳۵۵، که فعالیت رسمی ورزشی خود را از سال ۱۳۶۴ و از ۹ سالگی آغاز کرد، از سال ۱۳۸۳ تاکنون ریاست کمیته کیکبوکسینگ IKN را بر عهده داشته و در حال حاضر نیز سمت سرمربیگری تیم ملی این رشته را عهدهدار است.
از دیوارهای محله تا رینگهای بینالمللی
حجازی، قصه خودش را از کلاسهای "کاراته آزاد" در باشگاه سعدیان میدان منیریه تهران و زیر نظر مرحوم استاد مالکی آغاز میکند؛ روزهایی که سالن ورزش موزاییک بود و کیسه بوکس، تنها همراهِ ۵۰ هنرجوی مشتاق در هر سانس. او خاطره پرداخت شهریه باشگاه را به عنوان یکی از اولین چالشها به یاد میآورد: «خواهش میکردیم آخر ماه شهریه رو بگیریم. بعضی وقتها مجبور بودیم ببینیم آقای سلیمی، مدیر باشگاه کی رد میشه تا بدویم بریم تو باشگاه که از دستش ندیم!»
این مسیر سخت، در سال ۱۳۷۹ به اولین دعوت به اردوی تیم ملی ختم شد. اما حتی در آن روز بزرگ، حمایت خانوادگی به شکل عجیبی غایب بود: «وقتی عضو تیم ملی شدم به خانه رفتم، کسی نبود. پیغام دادن برو خانه فلانی. رفتم و گفتم من عضو تیم ملی شدم. فقط گفتند: بشین غذاتو بخور، یخ نکنه.»

سختترین نبرد؛ جنگ درون در اسپانیا
حجازی زمانی که از سختترین مسابقه زندگی میگوید، به یک باخت فنی اشاره نمیکند، بلکه به نبردی ذهنی اشاره دارد. در مسابقات داخل قفس اسپانيا ۲۰۱۵، جایی که تنها نماینده ایران بود، دقایق قبل از مسابقه با تغییر قوانین دستکش مواجه شد: «به من گفتند بازی باید طولانی بشود تا حرفهایها پول بیشتری بگیرند. ذهنم ریخت به هم.» او در راند اول حریف را تا مرز ناکاوت پیش برد، اما تعلل کرد. در ادامه، اشتباه داور و حمله پشت سری حریف، باعث بیهوشی و شکست او شد. این رویداد، یک درس بزرگ در "تمرکز ذهنی" برایش بود.
مدیریت و برگزاری ۳۶ دوره مسابقه موفق؛ میدانی برای ساختن
حجازی در میانه روایت قهرمانیهایش، از عشق دیگرش، یعنی مدیریت و برگزاری رویدادهای ورزشی میگوید: «من در طول این سالها، با وجود تمام فراز و نشیبها و گاهی کملطفیها، توانستم ۳۶ دوره مسابقه موفق را برگزار کنم. با جذب اسپانسرهای مختلف، بستر رقابت را برای قهرمانانمان فراهم کردم تا پرچم ایران بالا برود.» او همچنین از یک دستاورد ویژه رسانهای خبر میدهد: «ما اولین رئالیتیشو رزمی ایران را ساختیم که به زودی انشالله در پلتفرمهای رسمی ایران پخش خواهد شد. این هم گامی دیگر برای معرفی قهرمانان واقعی این مرز و بوم است.»
انگیزهبخشی و کیکبوکسینگ تراپی؛ یک رسالت شخصی
حجازی خود را اولین ورزشکار سخنران انگیزشی ورزشی در ایران میداند که از سه سال پیش، مفهوم «کیکبوکسینگ تراپی» را پایهگذاری کرده است. او هدفش را فراتر از بعد فیزیکی ورزش میداند: «ما آمدیم به حوزه ذهن مبارز نگاه کردیم.» او با برگزاری سمینارهای ۵۰۰ نفره و تولید پادکست «ذهن مبارز»، روایتگر زندگی خودش است تا برای نسل جدید، الگویی از پایداری در برابر "پایینبلندیهای زندگی" باشد.

هنرمندی درون یک قهرمان
برای کسانی که او را فقط با چهره سخت ورزش رزمی میشناسند، این بخش جالب توجه است: «من دوست نداشتم تکبعدی باشم.» حجازی از سال ۱۳۹۰ به صورت جدی و با مجوز وزارت ارشاد، خوانندگی را آغاز کرده و چندین قطعه منتشر کرده است. نواختن گیتار از دیگر هنرهای اوست. او تأکید میکند: «خشونت فقط در رینگ معنا دارد. در جامعه سعی کردم یک کاراکتر چندبعدی نشان دهم.»
بازگشت از آستانه مرگ؛ وقتی قلب یک قهرمان میایستد
شاید تاثیرگذارترین بخش گفتوگو، روایت او از یک حادثه بسیار جدی بود. در بهمن ۱۴۰۳، در اوج آمادگی جسمانی، در حین تمرین دچار سکته قلبی شد: «منی که بسیار آماده بودم، با دستکش سکته کردم.» عمل قلب باز نتیجه این حادثه بود و پزشکان به او گفتند که تنها ۳۵ درصد از قلبش کار میکند. بسیاری گمان کردند کار او تمام شده است.
اما روحیه یک قهرمان: «من جرأت دوباره شروع کردن در هر شرایطی را دارم.» او تنها یک هفته بعد، با رعایت تمام محدودیتها، تمرینات سبک خود را آغاز کرد. حتی امروز که با وزنههای ۲ کیلویی در کنار جوانان تمرین میکند، میگوید: «یاد گرفتم که ادامه بدهم.»چالشهای امروز کیکبوکسینگ ایران و یک آرزوی بزرگ
حجازی اصلیترین چالش این رشته را "کمتوجهی" در مقایسه با ورزشهای توپی میداند و شکاف بین قوانین آماتوری ایران و حرفهای جهانی را مشکلساز میخواند. او از قهرمانان گمنام و زحمتکشی میگوید که بدون حمایت مالی و رسانهای، پرچم ایران را در سازمانهای معتبر جهانی بالا میبرند.
آرزوی بزرگ او
حجازی در سخن پایانی، بزرگترین آرزوی خود را که سالها برایش تلاش کرده، اینگونه بیان میکند: «ایجاد بزرگترین آکادمی رزمی ایران. یک سالن چندمنظوره که در آن کیج و رینگ داشته باشم، خوابگاه برای قهرمانان شهرستانی بسازم و بتوانم حداقل ۱۰۰ قهرمان دنیا پرورش دهم.» او علیرغم ارائه رزومه قوی به نهادهای مربوطه، هنوز به این هدف نرسیده، اما امیدوار است که صدایش به جایی برسد.
سخن پایانی: پیامی برای نسل جدید و خانوادهها
پیام او به جوانان و خانوادهها واضح است: به جوانان: «در مسیر بمانید، خوبیها خودبهخود جذب میشوند. ورزش رزمی، اعتماد به نفسی میدهد که در تمام زندگی کاربرد دارد.»
به خانوادهها:«ورزش را در سبد خانواده قرار دهید. ورزش رزمی، انرژیهای اضافی را بهصورت هدفمند تخلیه میکند و به هنجارسازی جامعه کمک میکند. قبل از درمان، به فکر سلامت باشید. اگر من ورزش نمی كردم و قلب قوی و سالمی نداشتم به گفته های پزشكان امكان برگشت و ادامه نداشتم.»
سید حمیدرضا حجازی، بیش از یک قهرمان و یک مسئول، یک "روایتگر مقاومت" است. داستان زندگی او، ترکیبی از عشق به وطن، پشتکار در مسیر قهرمانی، مبارزه با بیماری سخت و تلاش برای تاثیرگذاری اجتماعی است. او ثابت کرده که بزرگترین نبردها، در درون انسان رخ میدهد و پیروزی واقعی، "دوباره شروع کردن" پس از هر شکست است.
حجازی در پایان، گفتگو را با بیتی عارفانه به اتمام میرساند که بیش از سه دهه همراه همیشگی او بوده است:
سی سال بود كه می گفتم؛ خدايا ! چنين كن و چنين ده؛ چون به قدم اول معرفت رسيدم؛ گفتم : الهی تو مرا باش و هر چه مي خواهي كن.
انتهای پیام/