داستان کتاب پیرامون جلیل طائفی نقاش و عکاس تبریزی است که فیلمسازی را به طور خودجوش فرا میگیرد و همراه با دوستانش چندین فیلم را با ابتداییترین امکانات میسازد و خودشان نیز به شهر و روستاهای مختلف میروند تا فیلمهای ساختهشده را در مسجد و مدارس اکران کنند. در واقع اینگونه میتوان گفت که این گروه آتش به اختیار کار میکردند، خیلی قبلتر از اینکه این مفهوم ایجاد شود. این کتاب روایتی شییرین و بانمک دارد و خواننده را با خود همراه میکند.
از نکات قابل توجه این است که یکی دو بار در کتاب اسم رضا ناجی نیز آمدهاست؛ بازیگر سرشناسی که نخستین بازیگر ایرانی بود که موفق شد خرس نقرهای از جشنواره فیلم برلین را دریافت کند. البته فعالیت آقای طائفی محدود به دهه 60 نبودهاست و حتی در سالهای اخیر نیز فیلمهایی با این سبک ساختهاست اما آنطور که باید و شاید دیده نشدهاست.
فیلم آپاراتچی که در دوره اخیر جشنواره فیلم فجر حضور داشت، اقتباسی آزاد از این کتاب بود. البته این فیلم فقط به بیست صفحه از کتاب پرداختهاست و با استفاده از بستر این بیست صفحه به روایت تاریخ سینما در اوایل انقلاب و نگاه جامعه به آن میپردازد. البته میان فیلم و کتاب تفاوتهایی نیز وجود دارد و فیلم کاملا به کتاب وفادار نماندهاست. به طور مثال آقای طائفی در کتاب بیان میکند که برای انتخاب بازیگران دقت بالایی به خرج میداده است تا تعهد اخلاقی و انقلابی داشته باشند اما در فیلم آپاراتچی شاهد آن هستیم که این کارگردان برای ساخت فیلم شهید نوری، شخصیت او را به یک خلافکار با سابقه میدهد تا بازی کند. پس با این نگاه که فیلم را دیدید از خواندن کتاب دست نکشید و همچنین بالعکس؛ چرا که هم فیلم و هم کتاب آپاراتچی جذابیتهای خاص خود را دارند و شباهتشان هم در حدی نیست که یکی دیگری را اسپویل کند و استفاده از آن را تکراری.