تالاب باستانی به یکی از مهم‌ترین کانون‌های گرد و غبار در شرق کشور شده است

باران خاک در هامون

استان‌ها

100393
باران خاک در هامون

گزارش «ایران» از وضعیت بحرانی روستاهای حاشیه هامون در فصل اوج‌گیری بادهای ۱۲۰ روزه سیستان را بخوانید.

محمدرضا عزیزی، دبیر گروه ایران‌زمین: محمد بیل در دست بی‌وقفه ماسه‌ها را از جلو در اتاقی که همسر و دو فرزندش در آن محبوس شده‌اند کنار می‌زند تا در باز شود. خودش از پنجره اتاق خارج شده است. این کاری است که از اسفندماه سال پیش، تاکنون دست‌کم هفته‌ای سه یا چهار بار انجام می‌دهد. زودتر از همه بیدار می‌شود، از پنجره می‌پرد. حیاط خاک گرفته و ماسه‌ها را از جلو در اتاق می‌روبد. طوفان و بادهای ۱۲۰ روزه سیستان طولانی‌تر شده‌اند و پر خاک‌تر. به گفته محمد، حالا دیگر واقعاً خاک بر سرمان می‌بارد.

ساحل، اسکله، ماهیگیری و قایق کلماتی هستند که در اقیانوس خاکی که روستاهای تخت عدالت، دوست محمد، اربابی، ابراهیم‌آباد و... را دربر گرفته‌اند، تبدیل به طنزی تلخ شده‌اند و گویی هزار سال است که این روستاها با چنین واژه‌هایی در حاشیه ‌هامون بیگانه‌اند. اما قایق‌های واژگون در تخت عدالت حرف دیگری می‌زنند: «تا ۲۰ سال پیش ما آب داشتیم، ‌هامون با نیزارهای اطرافش به سبز و آبی می‌زد؛ کوه خواجه عکس خودش را در ‌هامون می‌دید، نیزارها لانه‌گاه پرنده بودند و پرنده‌های مهاجر؛ آه پرنده‌های مهاجر هم به ‌هامون می‌آمدند!»

 

برای اینکه معنای کلمه «آب یعنی حیات» را دریابید، به زابل بیایید و ۳۰ کیلومتر به سمت شمال شرق بروید تا به‌ هامون برسید و به روستاهای اطراف آن. در این سفر ،شال، ماسک و بیل حتماً در ماشین همراه‌تان باشد. طوفان که آغاز شود و خاک ببارد، باریکه جاده زیر ماسه‌ها گم می‌شود و راه پیش رو را باید با بیل باز کنید، البته اگر بتوانید! ماسه‌ها روی سر و صورت می‌نشینند و نفس کشیدن، دیدن و حرف زدن دشوار می‌شود. شوری خاک را می‌توانید زیر زبان‌تان بچشید. از خود می‌پرسید این مردمان؛ این تک و توک کودکانی که در میان خاک روی پشت بام‌های ویران، کنار دیوارهای شکسته و کوچه‌های پر از ماسه بازی می‌کنند، تا کی و چگونه می‌توانند دوام بیاورند؟

«راستش دیگر نمی‌توانیم»؛ این را «محمد» می‌گوید و بعد جملاتی را که به «نیست» ختم می‌شوند، ردیف می‌کند: «آب نیست، کار نیست، کشاورزی نیست، اصلاً دیگر کسی نیست!» روستاها خالی شده‌اند و قفل‌هایی روی درهای رنگ و رو رفته زده شده که معلوم است حالا حالا‌ها قرار نیست باز شوند. روستای «گله بچه» در مرز افغانستان و در دهستان قرقری شهرستان زابل روز به روز از اهالی و آدم‌ها خالی‌تر می‌شود.

 

«گمشاد» در شمالی‌ترین نقطه سیستان و آخرین روستا قبل از رسیدن به مرز افغانستان، در ۳۶۵ روز سال در خاک و ماسه به کندی نفس می‌کشد. با «علیرضا دادی‌پور» از اهالی این روستا در شرایطی تلفنی صحبت می‌کنم که بیرون از خانه‌اش باد می‌وزد و تل‌های ماسه جلوی در خانه‌اش را بلندتر می‌کند. او می‌گوید: «از روز جمعه این هفته باد شدیدتر شده است. ماسه و خاک کل کوچه‌ها و جلوی در خانه‌ها را گرفته و حتی نمی‌توان درها را باز کرد. فقط و فقط باید از ماشین سنگین برای ورود به روستا و باز کردن معابر استفاده شود.»

می‌پرسم از زابل دستگاه‌های دولتی و امدادرسانی آمده‌اند؟ می‌گوید: «تماس گرفته‌ایم، می‌گویند نمی‌توانیم، می‌گویند راه خودروها تا ۱۲ کیلومتری نرسیده به گمشاد بسته است و ماشین‌ها در خاک و ماسه می‌مانند.» او می‌گوید اگر وزش باد با همین سرعت ادامه داشته باشد، تا چند روز دیگر گمشاد و دیگر روستاهای حاشیه‌ هامون زیر خاک و ماسه دفن می‌شوند. به گفته دادی‌پور، در حال حاضر روستاهای گمشاد، گله بچه، کوهکن، ریگ موری، ملا دادی، سراوانی و تخت عدالت وضع نامناسبی دارند. هر کدام این روستا‌ها بین ۳۰۰ تا ۴۰۰ نفر جمعیت دارند و در حال حاضر به خاطر باد و ماسه، مردم حتی نمی‌توانند به نانوایی برای خرید نان بروند. نزدیک‌ترین نانوایی با گمشاد ۶ کیلومتر فاصله دارد و در این شرایط که باد بی‌وقفه می‌وزد و لایه‌ای ضخیم از خاک و ماسه روی معدود وسایل نقلیه داخل روستا پهن می‌کند، ماشین‌ها حتی روشن نمی‌شوند چه برسد به اینکه راهی برای دسترسی به نانوایی باز شود.

 

همه آسم گرفته‌ایم
در غوغای وزش بی وقفه باد و شلاق خاک و ماسه که به صورت‌ها می‌خورد و چشم و دهان و بینی و گوش را از خاک پر می‌کند، آنچه در حاشیه ‌هامون وجود ندارد، هوا برای نفس کشیدن است. «علیرضا» می‌گوید: «همه آسم گرفته‌ایم، سرفه می‌کنیم و ریه‌هایمان خس خس می‌کند و پر از خاک شده‌اند.» هوا اینجا آلوده است بدون آنکه کارخانه‌ای باشد، ماشینی باشد، شغلی باشد. هوا اینجا آلوده است چون در غیبت آبی که همیشه‌ هامون را پر می‌کرد، باد برخاسته است، پنجه‌اش را از خاک و ماسه پر می‌کند و می‌پاشد به چشم و سر و صورت ساکنان حاشیه ‌هامون. خاک و باد، آینده و امید زیستن را از ناحیه گرفته‌اند و ساز مهاجرت کوک شده است.
به گفته علیرضا، دیگر جوانی در روستا نمانده است، همه دارند می‌روند. برای چه بمانند؟ کاری نیست، کشاورزی نیست. ‌هامون همه چیز این مردم بود که خشک شد و الان تبدیل شده است به مصیبت. می‌گوید: «هم بیکارند و هم نمی‌توانند نفس بکشند.
از ۳۰۰ خانواری که در روستای گمشاد زندگی می‌کردند، حالا ۵۰ الی ۶۰ خانوار بیشتر نمانده که همین‌ها هم جمعیت‌شان به ۲۰۰ تا ۳۰۰ نفر می‌رسد اما مشکل اینجاست که بسیاری از این افراد حتی مدارک شناسایی ندارند و نمی‌توانند در فهرست یارانه‌بگیرها نام‌شان را ثبت کنند.»

 


 
نمی‌خواهیم دفن شویم
«حمید ظفرپور» چند سال پیش دهیار این روستا بود و حالا با همسر و ۴ فرزندش به زابل آمده‌اند: «بچه‌هایم مریض شدند، آسم گرفتند و دیگر نمی‌توانستیم آنجا بمانیم. آمدم زابل اما دل‌نگران اهالی روستا هستم. برادرم همچنان در روستا مانده‌ است و هر روز کارش شده است ماسه‌کشی. با بیل و فرغون ماسه‌های جلوی در خانه را می‌روبد.»
حمید می‌گوید فریاد اهالی گمشاد را مسئولان شنیده‌اند و دوربین‌های صدا و سیما چندین بار به روستا آمده‌اند و تصویر تل‌ماسه‌هایی که با پشت بام خانه‌ها هم‌عرض شده‌اند، در تلویزیون چندین بار پخش شده...» اما کو راه حل؟ کاری انجام نشده و مردم با دست‌های خالی هر روز به جنگ بادهایی می‌روند که پنجه‌شان از خاک و ماسه پرتر شده است. دیگر بادهای ۱۲۰ روزه افسانه شده است و مربوط به دوران حال خوش سیستان بود. بادها الان ۳۰۰ روزه‌اند و در گمشاد ۳۶۵ روزه. مادر سالمند حمید تا همین چند روز پیش در گمشاد مانده بود. با وجود اینکه گمشاد، هوایی برای نفس کشیدن نداشت اما مادر سرسختانه اصرار داشت که نمی‌خواهد روستای آبا و اجدادی‌اش را ترک کند. اما وضعیت به جایی رسید که دستگاه اکسیژنی که فرزندان برای مادر از یکی از دوستان‌شان در زابل قرض گرفته بودند هم جواب نداد. مادر نمی‌توانست نفس بکشد و به اصرار فرزندان به بیمارستانی در زابل بردندش و اکنون آنجا بستری است.
حمید می‌گوید: «آخر سال که می‌شود، دلم خون می‌شود بس که از تلویزیون و رادیو کلمه خانه تکانی را می‌شنوم. در دریای خاک و ماسه کدام خانه تکانی؟ خانه‌های زیادی در روستاهای اطراف‌ هامون هستند با اسباب و وسایل خانه که زیر ماسه رفته‌اند و اهالی دسترسی به آنها ندارند. منتظرند تا از شهر وسیله‌ای، بیل مکانیکی‌ای چیزی بیاورند تا ماسه‌ها برداشته شود و بتوانند در خانه‌ها را باز کنند.»
«حسین اربابی» معلمی است که برای یک سال باقی مانده به بازنشستگی‌اش لحظه‌شماری می‌کند تا برای همیشه از سیستان بکند و برود. او می‌گوید روستای تاریخی تخت عدالت در حاشیه ‌هامون حالا دیگر می‌رود تا برای همیشه به تاریخ بپیوندد. زمانی شغل اصلی مردم این روستا صیادی بود و حصیربافی. یعنی نان مردم وابسته به ‌هامون بود اما الان این قایق‌های واژگون شده و در خاک و ماسه فرو رفته بیش از ۲۰ سال است که رنگ آب را ندیده‌اند.

 

 


 
تاریخی که زیر خاک می‌رود
تمدن تاریخی انسانی و سکونت در‌ هامون فقط به واسطه پیوستگی جغرافیایی‌ هامون و هیرمند شکل گرفته است اگرچه افزون بر‌ هامون، رودخانه‌های خاش‌رود، فراه، ‌هاروت رود، شور رود، رود حسین‌آباد و رود نهبندان نیز به دریاچه‌ هامون می‌ریزند، اما این هیرمند است که می‌تواند آب را در ‌هامون چنان بالا بیاورد که دریاچه‌های ‌هامون پوزک،‌ هامون صابری و‌ هامون هلمند (هیرمند)، به یکدیگر بپیوندند و از نیمروز افغانستان تا کرمان کرانه کنند. رودخانه هیرمند، از رشته کوه هندوکش افغانستان و ارتفاعات کوه‌های بابا در غرب کابل سرچشمه می‌گیرد و به‌ هامون می‌ریزد.
محمد عنایت، کارشناس هواشناسی می‌گوید: «نقشه‌های ماهواره‌ای نشان می‌دهد که کانون گرد و غبار در منطقه ‌هامون در حال گسترش است. وزش باد و خیزش گرد و خاک شدت بیشتری گرفته و روزهای آلوده در نوار شرقی کشور از جنوب خراسان جنوبی تا شمال سیستان و بلوچستان به ۱۸۰ روز در سال هم می‌رسد.» به گفته عنایت، تالاب ‌هامون متشکل از‌ هامون هیرمند،‌ هامون پوزک و‌ هامون صابری مانند ظروف مرتبط به هم وابسته‌اند و قطع حقابه هیرمند و افت ورودی آب از سایر رودخانه‌ها این تالاب را اکنون به یکی از مهم‌ترین کانون‌های گرد و غبار در شرق کشور تبدیل کرده است. جدای از اثرات زیست محیطی بسیار مخرب، افزایش مهاجرت به خاطر بی‌آبی و بحران معیشتی و بحران ریزگردها هم در این منطقه در حال افزایش است.
جمعیتی که اکنون در حاشیه ‌هامون باقی مانده، بازمانده زمانی است که در‌ هامون آبی بود و طبیعت سبز و سیستان وصف انبار غله ایران را با خود یدک می‌کشید. قطع شدن ورودی آب به‌ هامون پیوست ساکنان حاشیه ‌هامون را هم با گذشته خودشان از هم گسیخت به طوری که وقتی به این منطقه می‌آیید، اولین پرسشی که به ذهن‌تان خطور می‌کند، این است که این مردمان اینجا چه می‌کنند؟ برای چه آمده‌اند؟ اینجا که آب نیست. پاسخ به این پرسش را نه در اطراف‌تان بلکه باید در تاریخ جست‌وجو کنید.
«امیر سیستان مرا سوار برکشتی کرد و روی دریاچه ‌هامون گردش داد و به من گفت که در دوره رستم وسعت این دریا بیش از این بود که می‌بینی.» راوی این سطور تیمور لنگ است. مؤلف ناشناس نخستین کتاب جغرافیا به زبان فارسی – حدودالعالم– در سال ۳۶۱ هجری شمسی - درخصوص‌ هامون با نام باستانی زره- می‌نویسد: «دریای زره به سیستان است که گاه آب این دریا چندان بُود که از رودی خیزد که از کرمان بگذرد و به دریای اعظم ریزد.»
در شاهنامه فردوسی از تالاب ‌هامون رودخانه هیرمند با عنوان دریاچه زره نام برده شده است. همچنین، در اوستا این دریاچه با اسم کانس اویا و کَنسو و در پهلوی کیانس یا کیانسه آمده است. این سه دریاچه کوچک در فصول بارندگی به هم می‌رسند و از به هم رسیدن این دریاچه‌ها، تالاب ‌هامون بین افغانستان و ایران به وجود می‌آید. حالا که‌ هامون خشکیده است، این بازمانده‌ها هم با همه سخت‌جانی، با همه ریشه‌ای که در این خاک دارند، نمی‌توانند بمانند. آنها هم می‌روند و این چند روستا زیر خاک و ماسه دفن می‌شوند.

ایران آنلاین
انتهای پیام/
دیدگاه ها