روایت ملیپوش والیبال از همزمانی بازی های آسیایی با روزهای تجاوز وحشیانه اسرائیل به ایران؛
کریمی: دوری از وطن رمقی برای مسابقه نگذاشته بود
ورزش
108381

دختران وقتی از خواب بیدار شدند، مثل همیشه اول گوشیهایشان را چک کردند.از شوک دیدن خبرها خواب از سرشان پرید.
گروه ورزشی: خبر تجاوز رژیم صهیونیستی به خاک ایران. مگر میشود؟ این اولین سؤالی بود که به ذهنشان رسید. وقتی هیچکدام جوابی برای آن نداشتند بیشتر در فضای مجازی غرق شدند و خبرگزاریها را زیر و رو کردند.
با تأیید خبرها، دلشان به شور افتاد. برای خانوادههایشان، مردم و کشورشان. دیگر آرام و قرار نداشتند. نگرانی برایشان رمقی نگذاشته بود.
همدردی بازیکنان و مربیان بقیه تیمها با آنها سرمیز صبحانه انگار تیر خلاص بود. دیگر هیچ انرژی برای جنگ نداشتند. جنگ سر پنجمی آسیا با تیم اندونزی. به خاطر همین باخت ۳- یک به پای دختران ایرانی نوشته شد.
ریحانه کریمی ملیپوش والیبال میگوید:« ما جمعه را خیلی بد شروع کردیم، با دیدن خبر تجاوز رژیم صهیونیستی به خاک ایران.
با دیدن خبر دیگر هیچ انرژیای نداشتیم، این خبر بد جان همه ما را گرفت. همان موقع صدبار ایران بعد از تهاجم را تصویرسازی کردم تا بدانم باورکردنی است؟ دیدم نه. ما بیشتر از اینکه نگران خانوادهمان باشیم، نگران ایران
بودیم.
از طرفی چون نصفه شب بود فکر اینکه خانوادهها خواب باشند باعث شد نتوانیم تماس بگیریم و همین مسأله استرس ما را بیشتر میکرد. از همه بدتر همدردی بقیه تیمها بود که حالمان را خرابتر میکرد. نگاه ترحمانگیز آنها اذیتمان میکرد.»
لغو پروازهای خارجی، دردسر دختران والیبال را برای برگشت به ایران دوچندان کرد.آنها دو روزی در هتل ماندند تا سرانجام با تصمیم فدراسیون زمینی برگردند، به همین خاطر از ویتنام با طی مسیر ۹-۸ ساعته به دوبی رسیدند و بعد از ۷-۶ ساعت ترانزیت و با تأخیر دو ساعته راهی استانبول شدند، تیم شب در استانبول ماند و با اضافه شدن میلاد تقوی رئیس فدراسیون از برزیل به جمع آنها صبح زود با اتوبوس راهی وان شدند.
مدافع میانی ملیپوش میگوید:« ما با شرایط خیلی سخت و سنگینی خودمان را به ایران رساندیم. ما با سفر ۷، ۲۶ ساعته با اتوبوس به وان رسیدیم، تنها حسن این سفر همراهی رئیس فدراسیون با ما بود. هرچند تازه با رسیدن به مرز ایران هنوز سفر ۶، ۲۵ ساعتی راه داشتیم تا به خانههایمان برسیم.
من و چند نفر از بچهها به خاطر شرایط سخت سفر مریض شدیم. من آسم هم دارم و با گرد و خاکی که سر مرز به ریههایم نشست خیلی اذیت شدم. سر مرز راه بچهها از هم جدا شد و با دو اتوبوس به خانه برگشتند. گروهی مسیرشان به شمال میرسید و بچههایی هم راهشان به سمت اراک، اصفهان، شیراز، تهران و قزوین میرفت.»
ایران آنلاینانتهای پیام/