گزارشی از سفر فلسفی سیدرضا ركوئی از نازیآباد تا پاریس
تأملات هوسرلی ركوئی
فرهنگ
109585

در عصری كه كلمات گاه در ابهام و سایههای ناپیدا محو و معانی در گذر زمان به بهانه مدرنیزه شدن، دگرگون میشوند، سیدرضا ركوئی به مثابه پژوهشگر حقیقت، با قلمی مسلط به زبان فرانسه، نگاه تیزبیناش را با دانش فلسفی درمیآمیزد تا گمشدههای فلسفه را در لابهلای خواب و بیداریهای اندیشه دریابد.
راضیه خوئینی- گروه كتاب روزنامه ایران: سیدرضا ركوئی كه از دل نازیآباد تهران به پاریس رسیده و مدارج عالی تحصیلی را از دانشگاههای اروپایی كسب كرده، به دنبال آن است كه با بازخوانی پدیدارشناسی هوسرل، جانی تازه در كالبد فلسفه بدمد و مفاهیم اصیل گمشده در میان دانشهای نوظهور را بازیابی كند. این نویسنده با رویكردی نوین به پدیدارشناسی در تلاش است كه به اصالت و اندیشه اول ادموند هوسرل بازگردد و دریچهای نو به روی فهم ما از خود و جهان هستی بگشاید.
در جستوجوی فارسفه
سیدرضا ركوئی حقیقی (متولد ۱۵ فروردین ۱۳۴۲) در خانوادهای متوسط، ولی سخاوتمند در نازیآباد تهران زاده شد. تحصیلاتش را تا دیپلم بازرگانی در ایران ادامه داد و سال ۱۳۶۶، در كمال بیمیلی از ایران به اروپا مهاجرت كرد. این نویسنده ایرانی كه اكنون ساكن حومه پاریس است، آثارش را درباره ایران و فلسفه به زبان فرانسه تألیف و منتشر میكند. ركوئی در شرح حال زندگی خود به «ایران» میگوید: «چون خرده هوشی داشتم توانستم سال 1997 مدركی از «مدرسه مطالعات عالی علوم اجتماعی» با رسالهای با عنوان «خواب در نزد نیچه و رمانتیكها»، در قلمرو مطالعات آلمانی گرفته و سپس در سال 2002 موفق به اخذ فوق لیسانس در تاریخ فلسفه از دانشگاه سوربن شدم. سپس سال 2008 توانستم معجونی ساخته و با رسالهای درباره «خواب و بیداری در نزد هوسرل 1904-1936» در همان مدرسه، مطالعات عالی علوم اجتماعی را به پایان رسانده و پزشك ناشده دكتر شوم و به داورها نشان دهم كه «منم طاووس علیین شده»! هنوز جوهر این رساله نخشكیده بود كه به یاری استاد راهنمای خود توانستم در سالهای 2011-2009 به تدریس فلسفه مقایسهای در همان مدرسه بپردازم كه دیرتر به صورت كتاب در آمد. این سالها زمینهای بود تا پدیدهشناسی را به پژوهشهای تاریخی و فلسفی كشانده و از این نگره به «فلسفه اسلامی» (عربی-فارسی) برسم. چند كتاب و جستار این سو، آن سو به دست آوردم؛ سپس از سال 2013 تا امروز است كه گویا میخواهم تا واپسین دمِ زندگی آن را ادامه دهم.»
ركوئی با گرامی داشتن بزرگان و فرهیختگان پارسیزبان و ایرانیان و غیرایرانیانی كه به پارسی نوشتهاند بر این باور است كه ما بحران در اندیشه را نزیستهایم و فرهنگ پارسی در سرشت خویش ورشكستگیای را پرورده است. نگره پدیدارشناسی دانش فلسفه و فلسفه بر این است و انقلاب سوم در اندیشه نوین پس از سنجشهای كانت، روشِ روشها و دانشِ دانشهاست. این نویسنده درباره واژه نوآورانه خود به نام «فارسفه» میگوید: «فارسفه معنایی ساده دارد و بازگوی آمیزشی از فارسی با فلسفه است. چرا كه من بر این گمانم كه نهتنها میبایست به فلسفه فارسی بیاموزیم بلكه بایسته است تا فارسی را در فارسی بترجمانیم و با گسست از زبان كلامی به زبانی فرهیخته و هوشمند برسیم تا گلیم خویش را از این ورطه دهشتناك رهانده و آیندهای با اندیشهای بنیادین بسازیم.»
انتقاد و نوآوری در پدیدارشناسی
كتاب «همپا با هوسرل» مجموعهای از چندین مقاله است كه در عین حال هر یك روی مسألهای از متاپدیدارشناسی، فراتر از چهارچوبهای رسمی درك فرهنگستانی (آكادمیك) تمركز دارد. در واقع استفاده از واژه متاپدیدارشناسی از سوی نویسنده هدفی منتقدانه دارد تا پدیدارشناسیای كه برخی پژوهشگران آن را بیش از حد تكرار و تحریف كردهاند مورد نقد قرار دهد؛ پژوهشگرانی كه بیتردید سهم قابلتوجهی در دانشهای فلسفی امروزی داشتهاند، اما اغلب این امر را به بهای آمیزهها و تركیبهای عجیبی انجام دادهاند كه آن را با ایده خاص میانرشتهای و معاصر بودن، توجیه كردهاند.
قطعاً این تلاش، تلاشی صادقانه؛ اما پرزحمت برای تطابق یك رشته با رشتهای دیگر است، بویژه كه هدف آن آشتی دادن پدیدارشناسی با سایر رشتههاست. اما این تلاشها كه بویژه توسط پدیدارشناسی فرانسوی در پیوند با هرمنوتیك هایدگر آغاز شدهاند، متأسفانه به طرز ناخوشایندی به الگویی از تفكر با الهام از روانكاوی یا رواندرمانی منجر شده است كه عمیقاً از واقعیت و روح پدیدارشناسی فاصله گرفتهاند.
بنابراین، این كتاب خوانشی كاملاً پدیدارشناختی؛ به معنای رویكردی نوئتیك (شهود یا شناخت قلبی) به فلسفه و علوم مدرن، ارائه میدهد كه همزمان هم درباره خود و هم جهان هستی پرسشگری و تأمل میكند. هدف این اثر، ایجاد نوآوری رادیكالی و ریشهای نیست، بلكه هدفش نگاهی متفاوت به موضوعی است كه خود هوسرل در آغاز پدیدارشناسی تجربه كرد و به آن اندیشید. مقدمه كتاب نیز این دیدگاه از درك فلسفی را ارائه داده و از طریق مكاتبات هوسرل و برخی جنبههای اغلب نادیده گرفتهشده، به زندگی و دوران او بازمیگردد.
از جمله این جنبهها، میتوان به بُعد اخلاقی و مذهبی هوسرل اشاره كرد كه به عنوان یك مؤمن سختكوش و فداكار به تصویر كشیده میشود؛ فردی كه تلاش میکند فلسفه عملی را پس از كانت، با بقایای یك اخلاقگرایی عقلانی بازتعریف كند و در عین حال افق آگاهی جهانی جامعه انسانها را حفظ كند. پیچیدگی تحلیل موضع هوسرل در باب الهیات در واقعیتی نهفته كه این موضع به شكلی نامحسوس در پسزمینه یك باور ضمنی الهی حل میشود. در مقابل، غایتشناسی (تلئولوژی/téléologie) هوسرلی، بازگشت مداوم آگاهی به خود است؛ آن گونه كه فروكاست پدیدارشناختی مجاز میداند؛ بیانگر روحی است كه در جستوجوی آرامش است. فروكاست پدیدارشناختی روشی در فلسفه پدیدارشناسی است كه هدف آن حذف پیشفرضها و پیشداوریها برای دستیابی به ذات پدیدهها است. این روش توسط ادموند هوسرل ابداع شد و به عنوان یكی از اركان اصلی پدیدارشناسی شناخته میشود. مضامینی چون غریزه و ناخودآگاه، سیاست ناگفتنی، هندسه در پدیدارشناسی یا حتی ابهامگرایی هستیشناختی، همگی راههای متعدد كاوش در یك متاپدیدارشناسی به شمار میآیند.
در مجموع، كتاب «همپا با هوسرل» نهتنها به بازخوانی اندیشههای هوسرل میپردازد، بلكه از طریق ارائه دیدگاههای نوین و نقدهایی سازنده، به غنای فلسفه معاصر كمك میكند. در نهایت ركوئی با تأكید بر ضرورت گنجاندن اندیشههای ایرانی در فلسفه جهانی، به ما یادآوری میکند كه زبان و فرهنگ ما میتوانند به عنوان وسیلهای برای بیان اندیشههای عمیق ایرانی عمل كنند تا بیشتر به جستوجوی حقیقت و شناخت خود بپردازیم.
از دیگر آثار این نویسنده فرهیخته ایرانی میتوان به ترجمه برخی از كتابهای مجموعه «ایران در حال گذار» از سوی انتشارات آرماتان اشاره كرد كه از فارسی به فرانسوی ترجمه كرده و شامل «شاهرخ مسكوب: هویت ایرانی و زبان فارسی – با همكاری عطا آیتی- 2024»؛ «افضل كاشانی: سنت نوافلاتونی در ایران قرون وسطی»؛ «داریوش آشوری، روشنفكر دگراندیش ایرانی- پیشگفتار فرهاد خسروخاور و با همكاری محسن متقی - 2019» است. علاوه بر این ركوئی كتاب «رویكرد پدیدارشناسی تطبیقی: از هوسرل تا ابنسینا - 2015» را در كارنامه خود دارد و از دیگر تألیفات او میتوان به «خواب و بیداری در نوشتههای هوسرل» (نوامبر ۲۰۱۳) و «روشنفكران مدرن ایرانی: بازنگری در یك پارادایم» (اكتبر ۲۰۲۲- انتشارات آرماتان) اشاره كرد.
سیر فلسفی پدیدارشناسی
پدیدارشناسی یا فنومنولوژی/ phénoménologie، واژهای است یونانی به معنای «چیزی كه خود پدیدار است». این اصطلاح در دو حوزه فلسفی و غیرفلسفی كاربرد دارد و در پدیدارشناسی فلسفی دو معنای متمایز از یكدیگر را میتوان از آن استنباط كرد. معنای قدیمیتر و گستردهتر آن به هر نوع مطالعه توصیفی یك موضوع یا رشته تحقیقاتی اطلاق میشود كه به توصیف پدیدارهای مشهود میپردازد. معنای دوم، محدودتر است و به سده بیستم باز میگردد، جایی كه به عنوان یك رهیافت فلسفی، روش پدیدارشناختی را به كار میگیرد.
پدیدارشناسی فلسفی به عنوان یك رویكرد عمده در فلسفه سده بیستم، اشكال مختلفی به خود گرفته است. هدف اصلی آن پژوهش و آگاهی مستقیم از پدیدارهایی است كه در تجربه بدون واسطه و مستقیماً آشكار میشوند. بنابراین، این امكان را فراهم میآورد كه ساختارهای ماهوی یا ذاتی این پدیدارها را توصیف كند. بدین ترتیب، فنومنولوژی میكوشد خود را از پیشفرضهای تجربهنشده آزاد كند و از توضیحات علّی و دیگر تبیینها پرهیز كند. هدف دیگر آن در واقع به كارگیری روشی است كه توصیف آنچه را كه آشكار میشود یا شهود و كشف معانی ذاتی را ممكن میسازد. یكی از اولین تدوینها و تنسیقهای نهضت پدیدارشناسی در كتابی زیر نظر ادموند هوسرل شكل گرفت و از این رو، او به عنوان بنیانگذار و مؤثرترین فیلسوف این مكتب شناخته میشود.
زندگی و كارنامه هوسرل
ادموند هوسرل، هشتم آوریل ۱۸۵۹ در پروسنیتس موراوی، واقع در امپراطوری اتریش (جمهوری چك كنونی) به دنیا آمد. تحصیلات خود را در دانشگاههای لایپزیگ و برلین ادامه داد. هوسرل در ابتدا بیشتر به ریاضیات علاقهمند بود و رساله دكترای خود را با عنوان «مقدمهای بر نظریه محاسبه متغیرها» به رشته تحریر درآورد. او همچنین در دانشگاههای گوتینگن و فرایبورگ به تدریس فلسفه پرداخت و سعی داشت همچون برتراند راسل، برای فلسفه مبنای ریاضی بیابد. برای این منظور، او از منطق فرانتس برانتانو بهره برد و تحتتأثیر روانشناسی توصیفی او قرار گرفت و به مطالعات روانشناختی و ارتباط آن با منطق و ریاضیات روی آورد.
هوسرل سال ۱۸۹۱ اولین اثر خود را با عنوان «فلسفه حساب» منتشر ساخت. در خلال سالهای ۱۸۹۰ تا ۱۹۰۰، او با گوتلوب فرگه، فیلسوف و ریاضیدان برجسته آلمانی، آشنا شد. این آشنایی موجب شد تا انتقادات فرگه از دیدگاههای هوسرل در فلسفه حساب، توجه او را به سمت چاپ «پژوهشهای منطقی» در سالهای ۱۹۰۰ تا ۱۹۰۱ جلب كند. هوسرل در این كتاب، فلسفه خود را پدیدارشناسی نامید. این فیلسوف برجسته در سال ۱۹۱۶ به دانشگاه فرایبورگ رفت و در آنجا به كرسی فلسفه دست یافت. در این سالها، ادیت اشتاین و مارتین هایدگر، از فیلسوفان مشهور سده بیستم، به عنوان دستیار با او همكاری كردند. كتاب «تأملات دكارتی»، مقدمهای بر پدیدارشناسی، بر پایه سخنرانیهای هوسرل در دانشگاه سوربن پاریس با عنوان «درآمدی بر پدیدارشناسی استعلایی» كه در ۲۳ و ۲۵ فوریه ۱۹۲۹ ایراد شده بود، نگاشته شد.
هوسرل در برابر امواج فلسفههای پوزیتیویستی، تاریخباور و نسبیتگرای زمانه خود كه عملاً امكان شناخت مطمئن و یقینی را انكار میكردند، خواهان فلسفهای بود كه بر حقایق شكناپذیر استوار باشد. در این مسیر، دكارت و روش شك او الهامبخش او بودند. سال ۱۹۲۹ «منطق صوری و استعلایی» را منتشر كرد و با بررسی كاستیهای منطقی طبیعی، نشان داد منطق حقیقتاً محض تنها با رویكرد استعلایی تحققپذیر است.
هوسرل در سالهای ۱۸۹۰ تا ۱۹۰۰، علایق فلسفی خود را از ریاضیات به منطق و نظریه عام معرفت گسترش داد. تأملات او در این زمینه در كتاب «تحقیقات فلسفی» منعكس شده است. در این اثر، هوسرل به نقد اصالت روانشناسی پرداخت كه همه پدیدههای منطقی همچون قضایا، كلیات و اعداد را به حالات یا فعالیتهای روانی محض تقلیل میداد. او معتقد بود اشیا به شیوههای گوناگون بر ما نمودار میشوند و فلسفه باید به توصیف دقیق این ظواهر بپردازد.
پدیدارشناسی هوسرل
مكتب پدیدارشناسی در واقع با نام ادموند هوسرل به عنوان بنیانگذار آن و با نام فیلسوفانی چون مارتین هایدگر، ژان پل سارتر و موریس مرلوپونتی به عنوان توسعهدهندگان این مكتب گره خورده است. هوسرل كه در ابتدا به ریاضیات علاقه فراوانی داشت؛ برای تأملی عمیقتر به فلسفه روی آورد. از اهداف اصلی هوسرل بنیانگذاری فلسفهای علمی مبتنی بر اصول ریاضیات بود و اینچنین شد كه به پایهگذاری فلسفهای علمی و مبتنی بر اصولی متقن گرایش پیدا كرد و «تأویل استعلایی پدیدارشناختی» و «رد و ارجاع/ اپوخه» را ارائه داد. اپوخه- Epoché یكی از مفاهیم كلیدی در فلسفه و بویژه در پدیدارشناسی است؛ اصطلاحی كه ریشهای در سنت شكگرایی یونانی دارد و به معنای «تعلیق داوری» یا «بازداشتن قضاوت» است.
هوسرل با ترویج این مكتب، انقلابی در تفكر مدرن ایجاد كرد. او روش پدیدارشناسی خودآموختهاش را با هدف رهایی از هر گونه شكگرایی و با رفتن به فراسوی سادهلوحی علوم به كار گرفت. در این رویكرد، چشمانداز طبیعیسازی آگاهی، شكل جدیدی به خود میگیرد و پروژه تشكیل ساختاری نوئتیك/ noétique در ارتباط با جهان زیست را تكمیل میكند. نوئتیك اصطلاحی است كه در فلسفه مدرن برای اشاره به مفاهیم مختلفی كه با تفكر و فهم مرتبط است به كار میرود و شاخهای از فلسفه متافیزیك و فلسفه ذهن به شمار میآید كه به تعقل و اندیشه میپردازد.
اساس فلسفه هوسرل بر آگاهی یا فهم مستقیم و بیواسطه از هر پدیدهای استوار است كه با انتخاب و قصد و نیتمندی خود شخص شكل میگیرد؛ البته نه به شكل خودكار. به عبارت دیگر، هوسرل معتقد بود برای درك عمیق از واقعیت، باید به خود پدیدهها و نحوه ظهور آنها در آگاهی خود توجه كنیم، نه اینكه به دنبال تفسیرهای انتزاعی و نظری باشیم. در جریان تحلیل آگاهی، هوسرل اصطلاح «حیث التفاتی» یا «قصدیت؛ نیتمندی/ intentionnalité» را مطرح میكند؛ به این معنا كه هر نوع اندیشیدن به یك اندیشنده یا فاعل شناسا مربوط میشود و این فاعل با آگاهی هوشمندانه خود به شناختی از واقعیتهای مورد نظر میرسد. در این فرآیند، توصیفی از ماهیت اشیا و موضوعات مختلف ارائه میشود كه به تفكیك و شناسایی آنها كمك میكند. در واقع میتوان گفت او با «شهود ذات» همه چیز را آنطور كه هست معرفی میكند. در فلسفه هوسرل شهود به معنای عین ذاتی ظهور كرده و آگاهی محض را ایجاد میکند و این آغاز پدیدارشناسی ممتاز و مستقل است. همچنین قصدیت نقشی كلیدی در پدیدارشناسی استعلایی دارد.
هوسرل آگاهی قصدی را به یك غایتشناسی از دلیلی تاریخیساز ترجمه میکند و جدیت را به عنوان قانون پدیدارشناسی و اندیشهای جهانی، مجدداً بنیانگذاری میكند. (غایتشناسی: مطالعه حكمت غایی است كه توضیح یا دلیلی برای كاركرد هر چیزی با توجه به پایان، هدف یا غایت آن ارائه میدهد؛ هدفی كه توسط عمل انسان ایجاد میشود.)
در نتیجه، قصدیت در احساس، شناخت و درك آگاهانه حركات (ذهنآگاهی حركتی)، رویداد بدیهی اراده (آپودیكتیك/apodictique) معطوف به یك معرفت ماهوی همچنین عقل پدیدارشناختی به نقدی بر عقل محض و عقل عملی ایمانوئل كانت تبدیل میشوند. اما به باور ركوئی شباهتها، همانندسازیها، انطباقهایش و روح زمانه با تمایز قائل شدن، باعث شدند پدیدارشناسی را با روانشناسی، هرمنوتیك و سپس روانكاوی درآمیخته و اشتباه بگیرند. بنابراین قبل از طرح و تدوین جنبهای از پساپدیدارشناسی، درك بهتر مكتب هوسرل امری ضروریتر خواهد بود.
آپودیكتیك در فلسفه هوسرل به فهمی اشاره دارد كه در آن موضوعات به طور واضح و بدون تردید درك میشوند، بویژه در زمینه پدیدارشناسی. این شناخت به دنبال دستیابی به حقایق بنیادین و ماهوی است كه از طریق تجارب و شهود مستقیم قابل دسترسی هستند. همچنین در توضیح اصطلاح معرفت ماهوی میتوان گفت؛ دانشی كه به جوهر و ذات اشیا میپردازد و درباره چیستی آن شرح میدهد. ذهنآگاهی حركتی نیز كمك میکند حركات خود را با دقت بیشتری انجام دهیم و از بدن خود آگاهتر شویم. همچنین عقل پدیدارشناختی به مفهوم رویكردی فلسفی است كه در آن عقل و شناخت انسان از طریق تجربه و پدیدههای ذهنی درك میشود، نه با مفاهیم انتزاعی یا عقلانیت محض.
بنابراین درك هوسرل و پدیدارشناسی او در بستر تاریخی، از طریق توصیف برخی مضامین، انگیزهای است كه این مطالعه را به جلو میبرد و بر شكوفایی روش پدیدارشناسی تأكید میکند كه هسته اصلیاش در تقلیل فردیت (سوبژكتیویته) استعلایی فراتر از نگرش دكارتی و كانتی نهفته است. سوبژكتیویته نیز به مفهوم اصالت انسان در قلمروهای معرفتشناسی، جهانشناسی، اخلاق، زیباییشناسی، هنر، دین و علم است. شكاكیت عمومی دكارت او را به سوبژكتیویته رهنمون شد، زیرا او بعد از شك در همه چیز، وجود خود را به صورت اولین و تنها موجود یقینی یافت و بر همین پایه، قضیه «میاندیشم پس هستم» را شالوده هر نوع شناخت و هرگونه موجودیت در عالم قرار داد.
انتهای پیام/