آینده در عصر گذار ضرورت بازتعریف مقصد ملی ایران

عابد اکبری

عابد اکبری

سیاست

123037
آینده در عصر گذار ضرورت بازتعریف مقصد ملی ایران

عابد اکبری استاد دانشگاه علامه طباطبایی و صاحب‌نظر مسائل سیاست خارجی در یادداشتی نوشت: در یکی از صحنه‌های به ‌یادماندنی کارتون آلیس در سرزمین عجایب، آلیس در برابر یک دوراهی می‌ایستد و از گربه‌ای که آنجا نشسته بود، می‌پرسد: «کدام راه را باید بروم؟» گربه در پاسخ می‌گوید: «بستگی دارد می‌خواهی به کجا برسی.» آلیس جواب می‌دهد: «نمی‌دانم.» گربه لبخندی می‌زند و می‌گوید: «پس فرقی ندارد کدام راه را انتخاب کنی؛ در هر صورت جایی خواهی رسید.»

ایران آنلاین: این روایت ساده، حقیقتی عمیق درباره سیاست و راهبرد ملی را آشکار می‌کند: اگر مقصد روشن نباشد، مسیر و ابزار هیچ اهمیتی نخواهد داشت.
امروز ایران در شرایطی قرار گرفته که پرسش «مقصد کجاست؟» بیش از هر زمان دیگری اهمیت یافته است. ما در جهانی زندگی می‌کنیم که در حال‌گذار از یک نظم به نظمی دیگر است؛ جهانی که نشانه‌های بی‌ثباتی و بازترسیم قواعد در همه ‌جا دیده می‌شود. از جنگ اوکراین گرفته تا رقابت چین و آمریکا، از بحران انرژی تا انقلاب‌های فناورانه در عرصه هوش مصنوعی، همه و همه خبر از آن می‌دهند که دوره ثبات پساجنگ سرد به پایان رسیده و بازی جدیدی آغاز شده است. پرسش محوری این است: ایران می‌خواهد در این بازی چه جایگاهی داشته باشد؟ آیا صرفاً نظاره‌گر تحولات خواهد بود یا بازیگری فعال و معمار بخشی از نظم نوین؟
برای پاسخ به این پرسش، باید اول منطق دوره‌های‌گذار در تاریخ روابط بین‌الملل را درک کنیم.‌ گذار معمولاً زمانی رخ می‌دهد که توزیع قدرت در سطح جهانی تغییر می‌کند. ظهور یک قدرت نوخاسته یا افول یک قدرت مسلط، تعادل پیشین را بر هم می‌زند و رقابت برای شکل‌دهی به قواعد جدید آغاز می‌شود. 
در قرن نوزدهم، این نقش را آلمان و ژاپن ایفا کردند؛ در نیمه قرن بیستم، ایالات متحده پس از جنگ جهانی دوم با تکیه بر قدرت اقتصادی و نظامی خود توانست نظم برتون‌وودز و نهادهای بین‌المللی را طراحی کند؛ و امروز، چین و دیگر قدرت‌های غیرغربی چالشگر نظم آمریکامحور به شمار می‌آیند. اما باید تأکید کرد که همه کشورها در دوران‌گذار برنده نمی‌شوند. برخی کشورها با ناتوانی در تعریف مقصد و نداشتن ظرفیت ساختاری، صرفاً در حاشیه باقی می‌مانند و قواعدی را می‌پذیرند که دیگران نوشته‌اند. برخی دیگر با ترکیبی از قدرت اقتصادی، ظرفیت نهادی و انسجام ملی، از این‌گذار به‌عنوان فرصت استفاده می‌کنند و موقعیت خود را ارتقا می‌دهند. برای ایران، که در یکی از حساس‌ترین مناطق ژئوپلیتیک جهان واقع شده و از منابع و ظرفیت‌های مهم انسانی و اقتصادی برخوردار است، این انتخاب سرنوشت‌ساز است. مسأله اصلی در اینجاست که ایران نیازمند تعریف دقیق مقصد ملی خود در این دوران‌گذار است. مقصد ملی، صرفاً یک شعار کلی درباره «پیشرفت» یا «استقلال» نیست. مقصد باید در قالب اهداف قابل سنجش، راهبردهای روشن و اجماع نخبگان بازتعریف شود. اگر ایران نتواند مقصد خود را مشخص کند، مسیرهای متفاوت سیاست داخلی و خارجی به تضادهای درونی دامن خواهند زد و کشور را در موضع واکنشی نگه خواهند داشت.

هدف ایران در معماری امنیتی و سیاسی منطقه‌ای چیست؟
چند بعد اساسی برای این مقصد ملی باید مورد توجه قرار گیرد: اول، اقتصاد. در جهانی که زنجیره‌های ارزش جهانی تعیین‌کننده جایگاه کشورهاست، ایران باید به‌طور جدی تصمیم بگیرد که چگونه می‌خواهد در اقتصاد جهانی ادغام شود. تکیه بر منابع انرژی سنتی دیگر نمی‌تواند ضامن جایگاه پایدار باشد. قدرت در آینده بیش از هر چیز از فناوری، نوآوری و پیوندهای شبکه‌ای اقتصادی ناشی خواهد شد. پرسش اینجاست: مقصد ایران در اقتصاد جهانی چیست؟ آیا می‌خواهد به‌عنوان تأمین‌کننده انرژی باقی بماند یا بازیگر فناوری و صنعتی نوظهور شود؟
دوم، سیاست خارجی. ایران باید تعریف کند که در معماری امنیتی و سیاسی منطقه‌ای چه نقشی می‌خواهد ایفا کند. 
آیا صرفاً به‌عنوان قدرتی بازدارنده و مقاوم در برابر فشارهای بیرونی باقی خواهد ماند یا ابتکارهای سازنده و چندجانبه‌گرایانه برای مدیریت بحران‌ها ارائه خواهد داد؟ تجربه نشان داده کشورهایی که در دوران‌گذار به‌جای انزواگرایی با طراحی ترتیبات منطقه‌ای فعال عمل کرده‌اند، توانسته‌اند وزن بیشتری در نظم جدید پیدا کنند. سوم، انسجام داخلی. مقصد ملی بدون انسجام و ثبات سیاسی-اجتماعی قابل تحقق نیست. شکاف‌های داخلی، بی‌اعتمادی عمومی و سیاست‌زدگی مزمن، هرگونه راهبرد کلان را تضعیف می‌کند. ‌ گذار جهانی فرصتی برای کشورهایی است که از درون منسجم‌اند، چرا که تنها در این صورت می‌توانند منابع ملی را به سمت اهداف مشترک هدایت کنند. چهارم، قدرت نرم و روایت‌سازی. در جهانی که مشروعیت و تصویرسازی نقش کلیدی دارند، ایران باید تصمیم بگیرد چه روایتی از خود به جهان ارائه می‌دهد. مقصد ملی در سطح جهانی نیازمند روایتی است که بتواند اقناع کند، همگرایی ایجاد کند و جذابیت فرهنگی و تمدنی ایران را به سرمایه سیاسی بدل سازد.
پنجم، پرهیز از توهم و سیاست‌زدگی. در دوران‌گذار بسیاری از کشورها دچار خطای راهبردی می‌شوند؛ یا خود را بیش از حد بزرگ می‌بینند، یا از توانایی‌های واقعی‌شان غفلت می‌کنند. ایران نیازمند نگاهی واقع‌گرایانه و فارغ از هیجان‌های زودگذر است.  مقصد ملی باید بر مبنای ارزیابی دقیق از ظرفیت‌ها و محدودیت‌ها تعریف شود، نه بر اساس آرزوها یا انتظارات غیرواقعی. واقعیت آن است که ایران در چهارراه تحولات بزرگ جهانی قرار دارد. از یک‌سو، رقابت آمریکا و چین ساختار اقتصاد و امنیت جهانی را دگرگون می‌کند؛ از سوی دیگر، خاورمیانه همچنان کانون بحران و بازترسیم اتحادهاست. 
در چنین شرایطی، انتخاب مقصد ملی برای ایران دیگر یک گزینه نیست، بلکه ضرورتی حیاتی است. اگر مقصد روشن نباشد، هر مسیری کشور را به جایی خواهد برد، اما نه الزاماً به جایی که منافع بلندمدت ملت ایران را تأمین کند. به بیان دیگر، دوره‌گذار جهانی آزمونی برای بلوغ راهبردی کشورهاست. برخی کشورها با صداهای بلند، اما بدون بنیان مستحکم، خود را بازیگر اصلی می‌پندارند و در نهایت به حاشیه رانده می‌شوند. برخی دیگر اما با انسجام و عمل‌گرایی، جایگاه خود را تثبیت می‌کنند. ایران در این میان باید انتخاب کند: آیا می‌خواهد به جمع بازیگران نظم‌ساز بپیوندد یا به صف نظاره‌‌گران و منتقدان بی‌اثر بسنده کند؟ در نهایت اگر مقصد ملی روشن نباشد، هر مسیری ما را به «جایی» خواهد رساند، اما نه به «آنجا»یی که باید. روشن‌سازی مقصد، اجماع بر سر اهداف کلان و هم‌افزایی ظرفیت‌های ملی، تنها راهی است که می‌تواند ایران را در دوران‌گذار جهانی از یک بازیگر واکنشی به یک بازیگر کنشگر بدل کند و این همان نقطه‌ای است که تاریخ در برابر ما گشوده است: فرصتی برای بازتعریف آینده، یا خطری برای تداوم سرگردانی.

 


انتهای پیام/
دیدگاه ها
آخرین اخبار سیاست