گفت‌وگو با اکبر رضوانیان از بنیان گذاران بوم گردی در کشور؛

خانه «نقلی» کاشان چگونه از « لونلی پلنت» سر درآورد؟

استان‌ها

124344
خانه «نقلی» کاشان چگونه از « لونلی پلنت» سر درآورد؟

داستان «خانه نقلی» و خانواده رضوانیان، داستان احیای یک بافت تاریخی در کاشان است؛ داستان «او می‌کشد قلاب را.» قلاب، همان تاریخ و گذشته پرشکوهی است که از اسب افتاده، اما از اصل و بنیادش نه.

زهرا کشوری - دبیر گروه زیست بوم: اکبر رضوانیان، یکی از همان چند نفری که در اواخر دهه ۸۰ گروه «خوشه‌سار» را تشکیل دادند و بانی خلق اقامتگاهی نو، بدیع و اصیل ایرانی به نام «بوم گردی» شدند، به «ایران» می‌گوید:«قصد نداشتم خودم را رشد دهم، به دنبال توسعه بودم.»

همین‌جاست که قصه شروع می‌شود؛ قصه مردی که می‌خواست همه فعالیتش را در یک خانه کوچک، در محله‌ای خلوت شده و تنها مانده با سالخوردگانی خسته و اتباع مهاجر، متمرکز کند اما خانه کوچک و نقلی، تمام ماجرا نبود. خانه همسایه هم او را صدا زد و بعد، نوبت به صدای مهجور و خسته «گذر آب‌انبارخان» پشت مسجد آقا‌بزرگ رسید؛ صدایی که طنین آغاز یک تحول بزرگ شد. این‌گونه بود که حرکت او، از مرمت یک خانه فرسوده به اولین اقامتگاه بوم گردی شهر رسید و به چراغی برای هدایت جریان احیای مردمی بافت تاریخی کاشان تبدیل شد.

می‌توان ادعا کرد احیای بافت کاشان، بسیاری از بافت‌های تاریخی یا حداقل تک‌بناها در شهرهای مختلف کشور را از دم تیغ بولدوزرهای نوسازی رها و به صنعتی سودآور تبدیل کرد. با او درباره آنچه در این دو دهه در بافت تاریخی کاشان گذشت، گفت‌و‌گو کردیم؛ در زمانی که گردشگر خارجی نیست، گردشگر داخلی کم است و «تاب‌آوری» به کلیدواژه اصلی ساکنان «گذر آب‌انبارخان» تبدیل شده است. این مصاحبه را از دست ندهید.

چرا خانه نقلی را انتخاب کردید؟

پیش از ما معمولاً خانه‌های بزرگ، مثل خانه‌های قاجاری هزارمتری کاشان، برای اقامت انتخاب می‌شدند. دوستی دارم به نام مهندس کیارش اقتصادی (مدیر سابق پایگاه میراث فرهنگی قهی و میمند) که این خانه کوچک را چند سال پیش خریداری کرده بود، اما به‌خاطر سکونت در تهران، فقط مرمت شده و یکی از حیاط‌ها نیمه‌کاره مانده بود. ما قبلاً پیشنهاد خرید داده بودیم، اما در سال ۸۶ موافقت کرد خانه را به ما بفروشد.
این خانه را به دلیل شرایط اقتصادی و ویژگی‌های خاصش انتخاب کردیم؛ خانه‌ای کوچک و خانوادگی متعلق به خانواده «نقلی».
 
خانه را برای سکونت خودتان خریدید؟

در ابتدا خانه را برای سکونت خریدیم؛ در یک حیاط زندگی می‌کردیم و حیاط کوچک مجاور را برای پذیرایی از میهمانان استفاده می‌کردیم. خانه در فهرست آثار ملی ثبت شد.
 
و شروع کردید به میهمان‌پذیری در خانه نقلی؟

در آن زمان مفهوم «بوم‌گردی» وجود نداشت و میهمانان ما اغلب میهمانان جدید را به ما معرفی می‌کردند. بعد اماکن و سازمان میراث فرهنگی به ما اخطار دادند که اگر مجوز نگیرید، پلمب خواهید شد. توضیح دادیم که اینجا یک «خانه بومی» است و نهایتاً اولین مجوز به اجبار به ما داده شد: «میهمان‌پذیر سنتی»، چون عنوان «بوم‌گردی» هنوز تعریف نشده بود. این مجوز به شرط ادامه کارمان صادر شد، بدون اینکه خودم اقدام کنم.
 
امروز خیلی‌ها نمی‌دانند جمعی به نام «خوشه‌سارها» بانیان بوم‌گردی در ایران هستند.

بله. پیش از آنکه وارد خانه نقلی بشوم، با مازیار آل داوود (مؤسس اولین بوم‌گردی در ایران)، مرحوم سید هاشم طباطبایی (صاحب بوم‌گردی بارانداز در منطقه خور و بیابانک)، احسان تاج‌زاد (خانه بوم‌گردی قهی)، کیارش اقتصادی (مدیر وقت پایگاه میراث فرهنگی قهی)، اشکان بروج، افسانه احسانی، نیما آذری (فعالان حوزه طبیعت‌گردی و توسعه پایدار) و فرزین ملکی، خوشه‌سار را تشکیل دادیم.
 
اولین بوم‌گردی که در سال ۸۸ اقامت گرفتم، «خانه گِلی» فرزین ملکی در «شهسوار» بود که همسری اهل ونزوئلا داشت.

بله. در همان «خانه گلی»، ما دور هم جمع شدیم. پس از آن جلسه، به این نتیجه رسیدیم که ما هیچ‌کدام جزو تأسیسات رایج (مانند هتل‌ها) نیستیم و باید اتفاق جدیدی را در راستای احیای بوم، هم از نظر معماری و هم از نظر فرهنگ بومی هر منطقه خاص، رقم بزنیم. از روی لغتنامه دهخدا، به دنبال عنوانی بودیم که بتواند این پیوند را برقرار کند و در نهایت عنوان «خوشه‌سار» شکل گرفت و «خوشه‌سار بوم‌گردی» از آنجا کلید خورد. بعد اعضای بیشتری به خوشه‌سار پیوستند.
 
فقط هم به دنبال احیای کالبدی نبودید؟

خیر. احیای فرهنگ بومی، لباس، خوراک (اگر امکان داشت)، صنایع دستی و هنرهای بومی، گویش‌ها و به طور خلاصه، هر عنصری از فرهنگ بومی هر منطقه که امکان احیایش وجود داشت.
 
و تصمیم گرفتید خانه کنار خانه نقلی را هم بخرید؟

بله. همسایه دیوار به دیوار ما خانه تاریخی دیگری داشت که وضعیت مطلوبی نداشت؛ برخی اتاق‌هایش تخریب شده و حیاطش بی‌درخت بود. مالک قصد داشت آن را ویران کند و ساختمان جدید بسازد. ما تلاش کردیم او را قانع کنیم تا بنا حفظ شود و حتی پیشنهاد فرستادن میهمان به او دادیم، اما موفق نشدیم. به دوستانی پیشنهاد خرید خانه را دادیم اما خرید خانه‌های کهن در معرض خطر، هنوز تبدیل به یک روند نشده بود و کاری پرریسک محسوب می‌شد، پذیرش این قصه توسط دیگران سخت بود. ناچار شدیم برای حفظ خانه نقلی، خانه کناری را هم بخریم. بعد از خریداری متوجه شدیم که خانه از نظر سازه و مرمت، مشکلات اساسی دارد. خلاصه، کار را به آرامی و با حوصله پیش بردیم. این روند تا حدود سال ۹۱، ادامه داشت. در آن زمان بود که موضوع «گذر کناری خانه نقلی» برایم مهم شد.
 
شما وارد بافتی شدید که خانه‌های مشهوری مانند «بروجردی‌ها» و «طباطبایی‌ها» و چند خانه معروف به واسطه سریال‌ها داشت، فضای اطراف خانه «نقلی» زنده بود یا مثل بسیاری از بافت‌ها تخریب شده و با آسیب اجتماعی روبه‌رو بود؟

در آن زمان، در بسیاری از محلات شاهد مهاجرت ساکنان بومی و جایگزینی آنان با مهاجران افغانستانی بودیم. همچنین تمایلی به حفظ معابر و خانه‌ها وجود نداشت؛ مردم تصور می‌کردند کوچه‌های عریض‌تر یا احداث خیابان در دل بافت‌ها، باعث افزایش ارزش املاک می‌شود. در مقابل، ارزش ملک در این بافت‌ها در حال کاهش بود. مدیریت شهری نیز صرفاً این بافت‌ها را یک تهدید می‌دید و تنها راه‌حل پیشنهادی‌شان، طراحی خیابان‌های جدید و آزادسازی فضا برای ساخت‌وساز بود. خدا نمی‌کرد اگر یک زلزله‌ای می‌آمد. حتی پس از زلزله بم (سال ۸۲)، دوباره موضوع «بافت فرسوده» را مطرح کردند.

ما با این واژه مشکل داشتیم: اینها «بافت فرسوده» نبودند، بلکه «بافت تاریخی» یا «بافت کهن» بودند. فرسودگی در هر شهری وجود دارد، اما هرجا زلزله‌ای رخ می‌داد، بلافاصله بافت کاشان، برچسب «فرسوده» می‌خورد و با دادن مجوز و وام، مالکان را به تخریب و ساخت‌وسازهای چندطبقه تشویق می‌کردند. در محله خانه «نقلی» این مسأله عیان بود. ولی مستقر شدیم و گردشگران ایرانی و خارجی آمدند و پرسش‌ها آغاز شد: «این آدم چه کار می‌خواهد بکند؟ مگر می‌شود هتلداری کرد؟» حتی نزدیکان من هم فکر می‌کردند خانه کوچک نمی‌تواند جواب بدهد. تهدیدها واقعی بود؛ حتی جمع‌آوری زباله در محله درست انجام نمی‌شد.
 
چون مدیریت شهری به بافت تاریخی به عنوان یک «بافت فرسوده» نگاه می‌کند که باید بولدوزر انداخت و همه چیز را از نو ساخت. بنابراین خدمات شهری توجیهی نداشت.

البته هنوز هم در بحث خدمات شهری در بافت‌های تاریخی با مشکل مواجهیم. دلیلش این است که داستان مدیریت شهری و شهرسازی‌مان به این فاجعه انجامیده که همه شهرهایمان باید شبیه تهران شوند.
 
مثلاً در بسیاری از شهرها یک «میدان ونک» داریم.

بله، «میدان ولیعصر» داریم، «الهیه» داریم، «پارک ملت» داریم. یعنی انگار قرار است همه ما شبیه تهران شویم، مثل تهران، تهرونی‌ حرف بزنیم، خانه‌هایمان هم مثل تهران باشد. الان تا دلتان بخواهد ما در کاشان «پیتزافروشی» داریم. حتی نامگذاری‌هایمان هم بیشتر الگویش این است که مثلاً اسامی خیابان‌ها و میدان‌های بالای هر شهر باید مثل مناطق شمالی تهران باشد.
 
کسی نگفت: چرا زن و بچه‌ات را به میان اتباع غیرایرانی و کوچه‌های تنگ و تاریک آوردی؟

نه اینکه همسایه ایرانی نداشتیم اما همه سن و سال بالایی داشتند. چالش مدنظر شما را هم تجربه می‌کردم. مادر من با این موضوع مشکل داشت و می‌گفت: «چرا با یک زن جوان و بچه کوچک به محله قدیمی رفتی؟» حتی بچه‌ام وقتی از سرویس مدرسه پیاده می‌شد، گریه می‌کرد و می‌پرسید چرا اینجا زندگی می‌کنیم. این مشکلات بود، اما ما می‌خواستیم یک حرکت فرهنگی رقم بزنیم.
 
دخترتان ناراحت بود چون محله «پرستیژ اجتماعی» نداشت.

ببینید، دخترم از اینکه در بافت قدیم زندگی می‌کردیم، خوشحال بود اما با مسائل و حاشیه‌های اطراف این تصمیم مواجه بود. کلاس اول و دوم ابتدایی بود، یعنی هفت-هشت سال بیشتر نداشت و طبیعتاً با این گونه قصه‌ها و موضوعات مشابه روبه‌رو می‌شد. ما شاهد اتفاقات خاص و امنیتی هم نبودیم اما کارکردهای اصلی محله متأسفانه ضعیف شده یا از بین رفته بود. حتی همان گذر کناری، بخشی از دکان‌هایش تخریب شده بود. مسجد خیلی فعال نبود. آب انبار، خشک بود. طبیعتاً رفت‌وآمد در آن گذر و در کل محله بسیار محدود شده بود.

پس با وجود مخالفت‌ها، به خانه نقلی آمدید و تصمیم گرفتید آن را به یک کسب‌وکار تبدیل کنید؟

بله. تصمیم گرفتم یک اتفاقی را رقم بزنم. همزمان در همان سال‌های ۸۹ دارم فوق‌لیسانس گردشگری هم می‌خوانم و در واقع دارم دانش و تجربه را کنار هم می‌گذارم و می‌خواهم این را به عنوان یک تجربه در بافت تاریخی پیش ببرم. می‌دانستم در یزد چنین کاری شده بود، اما آنجا یک خانه تبدیل به هتل شده بود که کاملاً قصه دیگری بود. با اینکه تأکید می‌کنم، معیار رایج برای تبدیل خانه‌ها به فضای اقامتی - چه بومی و چه هتلی - خانه‌های بزرگ بود. تجربه ما با یک خانه کوچک، تجربه‌ای بود که در آن سال‌ها داشت شکل می‌گرفت.
 
برخورد اولیه میراث فرهنگی چگونه بود؟

در ابتدا ما چیزی نداشتیم. داشتم با همسرم و بچه‌هایم زندگی می‌کردم. مثلاً خانم کشوری با خانواده‌اش می‌آمد میهمان ما می‌شد، یا یک فرد کانادایی یا فرانسوی می‌آمد. تعداد توریست‌های خارجی که می‌آمدند بسیار اندک بود و به صورت کاملاً عادی و غیررسمی. بعد از یکی دو سال، موضوع «لونلی پلنت» (Lonely Planet) پیش آمد. خانه ما در کتاب لونلی پلنت(جهان برای گردشگران تنها) معرفی شد.
 
درواقع لونلی پلنت‌ها این امکان را به گردشگر می‌دادند تا خانه‌ای را در هرکجای جهان انتخاب و اقامت کنند.

بله. این گردشگران یا ایمیل می‌زدند یا می‌آمدند ایران و برای اقامت تماس می‌گرفتند و اتاق رزرو می‌کردند. بعد از آنکه رفت‌وآمد زیاد شد، آمدند گفتند آقا مجوزت کو؟ فقط هم من با این قصه مواجه نبودم. خدا رحمت کند سیدهاشم طباطبایی چندین بار نامه پلمب برای «خانه بومگردی بارانداز» گرفت. برای من و مازیار آل داوود، مالک «بومگردی آتشونی» هم این اتفاق افتاد. بچه‌هایی که آغازگران این جریان بودیم، فشار دستگاه‌های مختلف را تجربه کردیم که صرفاً وظایف قانونی خود را انجام می‌دادند و می‌گفتند: «باید مطابق با مجوز فعالیت کنید.»
در آن زمان هیچ مجوز مشخصی برای فعالیت ما وجود نداشت و همه باید طبق چهارچوب مجوزهای موجود عمل می‌کردند؛ اما ما نمی‌خواستیم هتل، هتل سنتی یا میهمان‌پذیر سنتی شویم. نهایتاً برای ادامه کار، یک مجوز «میهمان‌پذیر سنتی» صادر شد، بدون اینکه خودم پیگیری کنم. رسانه‌ها در آن سال‌ها نقش مهمی ایفا کردند و برخی دوستان مشترک ما مصاحبه‌ها و پیگیری‌هایی داشتند ، بویژه در استان اصفهان که غالب فعالیت ما بود. من، مازیار و سیدهاشم طباطبایی توی اصفهان بودیم. حتی کیارش که خانه‌ای نداشت، با حضور در اصفهان، در این مسیر همراهی می‌کرد.
 
چه شد که تصمیم گرفتید اسم آن را «بوم‌گردی» بگذارید؟

واژه «بوم‌گردی» در واقع از دل گفت‌وگوها و هم‌فکری‌های جمعی ما شکل گرفت. در این میان، کیارش اقتصادی نقش تئوریسین و نظریه‌پرداز اصلی این جریان را داشت؛ او با نگاه علمی و فرهنگی‌اش، مسیر درستی برای مفهوم بوم‌گردی ترسیم کرد. کنار او، جمعی از دوستان همچون آرش نورآقایی، اشکان بروج و اعضای گروه «طبیعت پایدار» مانند نیما آذری و افسانه احسانی نیز حضور داشتند. بسیاری از این افراد خانه بوم‌گردی نداشتند، اما از نظر فکری و دغدغه‌مندی فرهنگی با ما هم‌نظر بودند. ما همه در «بوم»های خود، با داشته‌ها و ظرفیت‌های متفاوت زندگی می‌کردیم؛ از همین‌جا بود که مفهوم «بوم» با «گردشگری» پیوند خورد و واژه «بوم‌گردی» متولد شد.
 
کارشناسانی بودید که از بخش دولتی جدا شدید؟

در آن سال‌ها، ارتباط ما با بخش دولتی بسیار کم بود و بیشتر فعالیت‌ها به‌صورت مردمی پیش می‌رفت. خود من چند سال از آموزش‌وپرورش مأمور به میراث فرهنگی استان اصفهان بودم و بعد استعفا دادم تا به تدریسم برگردم. کیارش اقتصادی نیز از پژوهشکده احیای بافت تاریخی جدا شده بود.
 
در آن سال‌ها برای اولین بار با صاحبان اقامتگاه‌هایی روبه‌رو شدیم که به گردشگران نحوه سفر در بوم ایران را آموزش می‌دادند و می‌گفتند میزبانی از شما آدابی دارد که بر محور توسعه پایدار است. موضوع تنها بافت تاریخی نبود.

این مفهوم عمدتاً توسط خود میهمان شکل می‌گرفت. ما از کلمه «مسافر» استفاده نمی‌کردیم و می‌گفتیم «میهمان». برای اولین بار قرار بود میهمان چند روز در کنار صاحب‌خانه و زیر یک سقف زندگی کند و با بوم آن منطقه آشنا شود.
 
و یکباره دیدیم که ارزش زمین و خانه‌های بافت که کاهشی شده بود رو به افزایش گذاشت.

خوشبختانه هم‌زمان با من، تعدادی از دوستان نیز یکی‌دو سال بعد وارد کاشان شدند و به این مسیر گرایش پیدا کردند. ایده تبدیل خانه‌های بافت تاریخی به فرصت اقتصادی قوت گرفت؛ پس از مرمت خانه «عامری‌ها»، خانه‌های «منوچهری» توسط صبا و پریسا منوچهری، خانه «اخوان» توسط بابک اخوان، خانه نگین توسط خانم اخوان، و «راهب» متعلق به مهین دخت مدنی، شکل گرفتند. این حرکت که با یک خانه کوچک آغاز شد، گسترش یافت و به حوزه‌ای جدی در اقتصاد بافت تاریخی تبدیل شد. امروز بافت تاریخی کاشان دیگر تهدید نیست، بلکه فرصتی ارزشمند اقتصادی است.
 
باعث مهاجرت معکوس اهالی به بافت شد؟

نه، بیشتر کسانی که وارد این کار شدند، خانه‌ای خریدند؛ جز «خانه راهب» که متعلق به خانواده خودشان بود. جریان در کاشان فراتر از یک بیزینس گردشگری شد و به «گردشگری فرهنگی» تبدیل شد. گالری‌ها، سالن‌های کوچک سینما، تماشاخانه، کارگاه‌های صنایع‌دستی و فعالیت‌های مشابه شکل گرفت و این روند به فرصتی بزرگ بدل شد، اما همه خانه‌ها متعلق به بومیان محله نبود.
 
پس پای سرمایه‌گذاران هم به بافت باز شد؟

بله
حتی هلدینگ‌های بزرگی مانند «عظام» نیز وارد ماجرا شد و «عمارت عامری‌ها» را مرمت کرد و فقط هم میهمان خارجی می‌گرفت.
درست است؛ در سال‌های ۹۳ تا ۹۷، هم‌زمان با دوران برجام و افزایش ورود گردشگران خارجی، عملاً هیچ‌کدام از ما امکانی برای پذیرش گردشگر ایرانی نداشتیم و چون خانه‌های کاشان هیچ‌کدام شبیه هم نیستند، هر بار که به کاشان می‌آمدی، دوست داشتی خانه‌ای جدید را تجربه کنی. این تنوع فضایی و کالبدی، اقامت در کاشان را به تجربه‌ای پیوسته و متنوع تبدیل کرد.
 
یادم می‌آید «آرش نورآقایی»- یکی از تأثیرگذاران حوزه گردشگری کشور- می‌گفت: من در خانه نقلی بودم، دیدم یکی در زد. در را باز کردم، «باران کوثری» پشت در بود. یعنی این خانه‌ها مقصد هنرمندان هم شدند و یک ارزش افزوده فرهنگی ایجاد شد.

بله.پیش از آن اتفاقات سیاسی، بیشتر میهمانانم هنرمندان بودند؛ از جمله باران کوثری، پگاه آهنگرانی، علی مصفا، هدیه تهرانی و... من شاگرد زنده‌یاد استاد سمندریان بودم و الان هم در سرداب خانه‌ام یک تماشاخانه تئاتر دارم. علاقه شخصی‌ و ارتباطم با جامعه هنری باعث شد هنرمندان به‌جای هتل‌های مدرن، اقامت در یک خانه بومی را تجربه کنند.
 
و تصمیم گرفتید از دو خانه فراتر بروید.

من از ابتدا قصد نداشتم خانه دومی داشته باشم؛ هدفم «توسعه» بود، نه رشد فردی. به‌دلیل محدودیت مالی و حفظ تمرکز، می‌خواستم همان خانه کوچک را با کیفیت نگه دارم، اما شرایط مرا ناچار به خرید خانه کناری کرد. پس از خرید، متوجه وجود گذری شدم با دکان‌های مخروبه و بی‌کارکرد؛ مثلاً عطاری و نانوایی تعطیل شده بود. تصمیم گرفتم آنها را احیا کنم، اما با مالکانی روبه‌رو شدم که همکاری نمی‌کردند؛ گاهی یک دکان ۵۰ متری ۴۰ مالک داشت! در نهایت، ناچار به تملک و مرمت آنها شدم که هزینه‌های زیادی داشت. در تمام این مسیر هیچ حمایتی وجود نداشت؛ حتی با وجود حل موانع قانونی، بانک‌ها اسناد خانه‌های قدیمی را به‌عنوان وثیقه نمی‌پذیرند و دریافت تسهیلات همچنان ناممکن است.
 
مثلاً به بانک می‌گفتید یک خانه قاجاری را وثیقه می‌گذارم و نمی‌پذیرفتند.

آفرین! سیستم بانکی می‌گوید تسهیلات می‌دهم اما یک مشت خشت و گِل را به‌عنوان وثیقه نمی‌توانم بپذیرم. با وجود قانون احیای بافت‌های تاریخی مصوب ۹۸، من هیچ حمایتی دریافت نکرده‌ام. هرچند تمایلی هم به وام نداشتم. در نهایت احیای گذر برایم جذاب شد. از سال‌های ۹۳ تا ۹۷ این ایده شکل گرفت که محله می‌تواند در پیوست خانه نقلی احیا شود، چون برای گردشگران-به‌ویژه خارجی‌ها-«بوم» اطراف خانه اهمیت دارد. به همین دلیل، احیای خانه نقلی به احیای محله کشیده شد.
 
و این آغاز یک تحول مهم‌تر بود.

بله. یکی از دوستان صمیمی‌ام استاد داوود فتحعلی بیگی است. سال ۱۳۹۸، بیستمین یا نوزدهمین دوره اختتامیه جشنواره نمایش‌های سنتی بود. رفتم تهران و گفتم: آقا، من نمی‌فهمم. چرا شما نمایش «روحوضی» را دورتادور تئاتر شهر اجرا می‌کنید؟ اسمش رویش است؛نمایش روحوضی، یا می‌روید در تئاتر شهر «خیمه شب بازی» اجرا می‌کنید. با توجه به موضوع احیای خانه‌ها در کاشان پیشنهاد دادم که مرکز هنرهای نمایشی و آقای فتحعلی‌بیگی، تنها کمک هزینه گروه‌های نمایشی را بپذیرند و مکان اجرا، اقامت و پذیرایی آنها را به ما در کاشان بسپارند.
دقیقاً در تابستان پیش از شیوع کرونا، حدود ۵۰ درصد از این جشنواره ها به کاشان آمد. این اتفاق باعث شد که این نمایش‌ها در خاستگاه اصلی معماری خود اجرا شوند و بازخوردی بسیار متفاوت و ویژه برای جشنواره به ارمغان آورد.
گالری‌ها و کافه‌ها در فضاهای سنتی شکل گرفتند و نسل جوان به‌جای سازه‌های مدرن، در بافت تاریخی قهوه می‌خورند. رویدادهای فرهنگی مانند نمایش فیلم، هفته عکس و برنامه‌های هنری در کنار گردشگری رونق گرفته اند. البته این را هم بگویم، این به این معنی نیست که جامعه محلی دوباره به این محلات برگشته‌اند. من در کارگاه‌هایم غالباً می‌گویم که جامعه محلی خواسته‌هایی دارد که باید مطابق با علایق خودش بررسی شود. هدف ما این است که بخش‌هایی از بافت تاریخی شهرها با کارکردهای جدید احیا شوند تا گردشگران داخلی و خارجی سفر کنند و روح متفاوتی را در کالبد تاریخی تجربه کنند. همیشه تعجب می‌کنم که توسعه گردشگری تنها به هتل‌های پنج‌ستاره محدود می‌شود، در حالی که تنوع معماری ایران امکان تجربه‌های گوناگون را فراهم می‌کند. این به معنای نفی هتل‌های مدرن نیست، اما تجربه احیای بافت‌های تاریخی در کاشان، یزد، اصفهان، کرمان و نایین نشان داده که این مسیر می‌تواند هم گردشگری را رونق بخشد و هم نیازهای فرهنگی را پاسخ گوید.
 
و در نهایت بعد از نزدیک به دو دهه تلاش، آن بافت قدیمی مهجور، محلی برای رویدادهای فرهنگی متناسب با این معماری‌ها شده است؟

بله. البته این سؤال هم پیش می‌آید که آیا این رویدادها متناسب با فرهنگ بومی هم هست؟ من نمی‌توانم قطعاً بگوییم بله. نسل امروزی رویدادها و حس و حال‌های فرهنگی خاص خودش را می‌طلبد. نمی‌توانم بگویم که حتماً اگر در کافه‌ای فعالیت انجام می‌گیرد، همه چیز باید مطابق با گذشته باشد.
 
الان داستان به کجا رسیده است؟

در سرداب خانه نقلی، بچه‌های تئاتر گاهی تمرین دارند و تابستان گذشته دوره آموزشی نقالی و خیمه‌شب‌بازی برگزار شد. بعضی میهمانان قدیمی و بعضی جدید سر می‌زنند، اما فعلاً گردشگر خارجی نیست. با این حال، بچه‌های گذر هر روز همدیگر را می‌بینند و جلسه ماهیانه داریم تا چراغ امید روشن بماند. این حرکت باعث شده دیگران هم از این حال و هوا الگوبرداری کنند؛ حتی اگر گردشگری نباشد، می‌توان در دکان‌ها یا خانه‌های قدیمی شغلی یا قصه‌ای را احیا کرد. من الان توی خانه نقلی به میهمان غذا نمی‌دهم. چون می‌خواهم آن رستوران‌ها و فضاهایی که به دلیل شرایط بافت، شکل گرفته‌اند، وضعیت شان پایدار باشد. از راهنماهای شهر هم برای گردشگر میهمان استفاده می‌کنم. تا حرکت ما باعث تقویت اقتصاد فضای اطراف باشد.
 
این برنامه‌های روزهای سخت خانه نقلی است. چون قبلاً همسرتان غذا می‌پخت و من از دست پخت ایشان خاطره خوبی دارم.

بله. چون مهم‌ترین مسأله امروز ما تاب‌آوری است؛ اینکه چگونه می‌توانیم با کاهش هزینه‌ها، تاب‌آوری را افزایش دهیم. شاید از اهداف اولیه کمی فاصله گرفته باشیم اما اصل ماجرا حفظ چراغ است. ما با امید به آینده پیش می‌رویم، با این باور که روزهای خوب گردشگری و فرهنگ دوباره از راه می‌رسند. اکنون در خانه نقلی ما چند نفر هستیم (من، همسرم و خواهرم)، اما در گذر کناری، چند دکان و کارگاه صنایع‌دستی فعال‌اند و حدود ۲۵ تا ۳۰ جوان زیر ۳۵ سال در آنها کار می‌کنند؛ از سفال‌گری و نقاشی تا کافی‌شاپ.
 
و همه این اتفاق‌ها از جمله ایجاد اشتغال، به خاطر یک «خانه نقلی» بود.
 بله.

الان زندگی کامل در بافت جریان دارد؟

واقعیت این است که سرنوشت بافت‌های تاریخی با گردشگری گره خورده است. هنرمند صنایع‌دستی بدون حضور گردشگر نمی‌تواند محصولش را بفروشد و میراث فرهنگی هم بدون اقتصاد گردشگری دوام ندارد. هرگاه گردشگری رونق گرفته، احیا و تحرک در بافت‌ها افزایش یافته و با افول آن، همه‌چیز متوقف شده است. اکنون بسیاری از خانه‌های تاریخی به دلیل نبود گردشگر، در مرمت متوقف مانده‌اند و گردشگر داخلی هم دیگر سفر را در اولویت نمی‌داند.

و بسیاری ترجیح می‌دهند به سمت چادرخوابی بروند.

آفرین! در واقع، زنجیره گردشگری از هم گسسته است
 چون مسافر داریم، اما گردشگر نه.


انتهای پیام/
دیدگاه ها
آخرین اخبار استان‌ها