به یاد «گری بکر» که تحلیل اقتصادی را به سایر قلمرو ها توسعه داد
اهمیت بی همتای سرمایه انسانی
اقتصاد
133665
یکی از مهمترین پرسشهایی که اقتصاددانان توسعه طی دو قرن گذشته با آن مواجه بودهاند، چرایی تفاوت چشمگیر مسیر رشد کشورهای مختلف است.
امیررضا انگجی_ پژوهشگر توسعه: برخی جوامع در دورهای نسبتاً کوتاه به رشد سریع، کاهش باروری، گسترش سرمایه انسانی و انباشت سرمایه فیزیکی رسیدهاند، در حالی که برخی دیگر در سطحی پایین از درآمد و دانش گرفتار شده و از چرخه پیشرفت عقب ماندهاند. تحلیل حاضر بر این ایده استوار است که پاسخ این تفاوتهای بزرگ را باید در تعامل میان سرمایه انسانی، باروری و انگیزههای بیننسلی جستوجو کرد؛ سه عاملی که بهصورت همزمان مسیر بلندمدت یک اقتصاد را شکل میدهند.
نظریه سرمایه انسانی «گری بکر»
در رویکردهای کلاسیک رشد اقتصادی، نقش سرمایه انسانی چندان جدی گرفته نمیشد. در مدل مالتوسی، افزایش درآمد موجب افزایش باروری و در نهایت بازگشت اقتصاد به سطح معیشتی میشد. در مدل نئوکلاسیک نیز رشد بر مبنای انباشت سرمایه فیزیکی و جمعیت عملاً برونزا در نظر گرفته شده بود، اما واقعیتهای تاریخی و دادههای قرن بیستم نشان دادند که افزایش سطوح آموزش، مهارتها و دانش مهمترین موتور رشد پایدار بودهاند و کشورهایی که بیش از حد بر سرمایه فیزیکی تکیه کردهاند، معمولاً از رشد بلندمدت بازماندهاند. همین مسأله ضرورت شکلگیری مدلی را به وجود میآورد که سرمایه انسانی را در کانون تحلیل رشد قرار دهد. در این تصویر جدید، سرمایه انسانی نهتنها یک نهاده تولیدی است، بلکه بنیانی برای جذب دانش جدید، استفاده از فناوری و ارتقای بهرهوری اجتماعی محسوب میشود. نکته کلیدی این است که بازدهی سرمایه انسانی با انباشت آن کاهش نمییابد، بلکه تا حد زیادی افزایش مییابد. هر چه یک جامعه باسوادتر و مهارتمندتر باشد، یادگیری و آموزش در آن کارآمدتر است، زیرا هر فرد جدید بر شانههای دانش جمعی بزرگتری میایستد. این «بازدهی فزاینده» نقطه تمایز بنیادی سرمایه انسانی از سرمایه فیزیکی است که بازده آن معمولاً با افزایش موجودی سرمایه کاهش مییابد. در جوامع فقیر و توسعه نیافته، بازده سرمایه انسانی اندک است، زیرا کودکانی که پرورش مییابند توان جذب آموزش پیچیده را ندارند یا نظام آموزشی ظرفیت لازم را ندارد. از طرف دیگر، باروری بالا باعث میشود والدین هر کودک را با شدت کمتری آموزش دهند، زیرا انگیزه بیننسلی آنان بر اساس «عشق والدین به هر کودک» توزیع میشود؛ وقتی تعداد کودکان زیاد باشد، این عشق سرشکن شده و وزن رفاه نسل بعد در تابع مطلوبیت کمتر میشود. نتیجه آنکه والدین تخفیف بزرگی بر مصرف و رفاه نسل آینده اعمال میکنند و انگیزهای برای سرمایهگذاری آموزشی قوی بهوجود نمیآید. مردم در این جوامع مهارت و آموزش کمی دارند. به همین دلیل سودِ یاد گرفتن مهارتهای جدید زیاد نیست؛ یعنی اگر خانوادهها وقت و پول صرف آموزش کودکان کنند، فکر میکنند در آینده سود زیادی نصیب کودکان نمیشود. از طرف دیگر، خانوادهها به آینده خیلی کم اهمیت میدهند و چون کودکان زیادی دارند، توجه و سرمایهگذاریشان روی هر کودک کم است. در نتیجه، آموزش و سرمایهگذاری روی فرزندان برایشان بهصرفه نیست. به همین دلیل این جوامع در یک تله فقر آموزشی قرار میگیرند. از منظر پویایی اجتماعی، این مدل، رفتار باروری جوامع را نیز بهخوبی توضیح میدهد. در مراحل اولیه توسعه، با افزایش درآمد، باروری کمی افزایش مییابد؛ زیرا هزینه ثابت کالاهای مرتبط با کودک (غذا، مسکن، پوشاک) نقش مهمی دارد. اما زمانی که درآمد همچنان افزایش مییابد و هزینه فرصت زمانی والدین بالا میرود، اثر جانشینی بر اثر درآمدی غلبه کرده و باروری سقوط میکند. این همان پدیده «انتقال جمعیتی» است که کشورهای غربی در قرن نوزدهم و کشورهای شرق آسیا در نیمه دوم قرن بیستم آن را تجربه کردند. تحلیل بکر نشان میدهد هنگامی که سرمایه انسانی به اندازه کافی رشد کند، نهتنها باروری کاهش مییابد بلکه نرخ رشد جمعیت به ثبات میرسد و سرمایه انسانی و فیزیکی در مسیر رشد پیوسته قرار میگیرند. این گذار، با کاهش نقش کودکان بهعنوان ابزار پسانداز بیننسلی و افزایش نقش سرمایه انسانی همزمان میشود. خانوادهها به این درک میرسند که بهترین ابزار برای اطمینان از رفاه نسل بعد، نه تعداد بالای کودکان، بلکه کیفیت و مهارت آنهاست. نکته مهم دیگر این است که مدل نشان میدهد چرا سرمایه انسانی بسیار حساستر از سرمایه فیزیکی است. از دسترفتن سرمایه فیزیکی مثلاً در اثر جنگ قابل جبران است، زیرا جامعه مهارت و دانش لازم برای بازسازی را حفظ میکند. اما اگر منابع انسانی نابود شود یا جامعه بخش بزرگی از نیروی کار تحصیلکرده خود را از دست بدهد، بازگشت به مسیر رشد بسیار دشوار میشود. در واقع، سرمایه انسانی پایهای است که روی آن سرمایه فیزیکی و فناوری بنا میشود. تجربه تاریخی بسیاری از کشورها نیز با این الگو همخوان است. کشورهای اروپایی پیش از جهش صنعتی با مجموعهای از تغییرات نهادی، علمی و فناورانه روبهرو شدند که به همراه رشد تدریجی آموزش، جامعه را از آستانه بحرانی عبور داد. پس از آن، باروری کاهش یافت و رشد سرمایه انسانی و سرمایه فیزیکی همزمان سرعت گرفت. در قرن بیستم نیز شرق آسیا دقیقاً همین مسیر را طی کرد: ابتدا اصلاحات آموزشی، سپس کاهش باروری و پس از آن جهش فناوری و صنعتی. در مقابل، بسیاری از کشورهای آفریقایی یا آسیای جنوبغربی به دلیل ضعف نهادهای آموزشی، استمرار باروری بالا و فقدان انگیزه والدین برای سرمایهگذاری آموزشی نتوانستند از این آستانه عبور کنند. به همین دلیل حتی با تزریق سرمایه فیزیکی یا کمکهای خارجی، پیشرفتی پایدار رخ نداد.
انتهای پیام/