برتا؛ پیشرو در قصهگویی، جامانده در تصویر
صادق سیادت روزنامهنگار درباره سریال «برتا»، یادداشتی را به روزنامه ایران ارائه کرد.
گروه فرهنگی -ایران آنلاین: «برتا؛ داستان یک اسلحه» پنج قسمت از قصه پیچیدهاش را با موفقیت پشت سر گذاشته است. تا اینجا احتمالاً شاهد شروع یکی از تاکتیکیترین فیلمنامههای ژانر رازآلود، جنایی و معمایی هستیم. برتا را در قصه یک، و شاید چند سروگردن بالاتر از آثار پخش شده در سالهای اخیر میبینم. «پوست شیر» را تا پایان دنبال کردم و برایم خوشساخت و جذاب بود. جدای از اینکه قصه پهن و دراز و معماهای پیچیدهای نداشت و نان روایت ایرانی و ساخت خوبش را خورد. «وحشی» را دوست داشتم و دنبال کردم و مشخصاً بهترین تولید چند سال اخیر سریالسازی است، ولی جنس قصه درونگرایش سلیقه من نبود.
«افعی تهران» را دوست نداشتم و هنوز هم برایم سؤال است که چرا آنقدر موردتوجه قرار گرفت. «جانسخت» را بهسختی پیش بردم و از یکجای داستان، فکر کنم قسمتهای ۵ و ۶ دیگر ندیدم. کشدار بود و اطناب فراوان داشت. «گردنزنی»، «شغال» و «محکوم» هم که بهطورکلی آثار قابل بررسی نبودند. هر کدام را دو قسمت دیدم و تمام و اتفاقاً بزرگترین محل لطمهشان هم همین قصه و فیلمنامه و روایت بود.
«برتا» اما جان دارد، روح دارد، قصه دارد، قصه خلاقانه دارد، پیچیدگی دارد و مشخص است که برای خلق داستانش وقت گذاشته شده و وسواس به خرج دادهاند. «برتا» اما در ساخت و تولید و کارگردانی آنقدرها که شایسته بوده، خوب درنیامده. کارگردانی از فیلمنامه عقبتر و قصه را گاهی عقب برده است. سکانسهای عجولانه و سردستی زیاد دارد و تصویر دستپاچه است و گاهی لکنتدار.
صحنه و لباس و گریم هم از فیلمنامه عقبتر است. گرچه باید این را حتماً ذکر کنم که کارگردانی برتا از کارگردانی ایدهآل خود قصه برتا عقبتر است وگرنه نمیشود منکر شد که از اکثر سریالهای یک سال اخیر بجز وحشی یک سروگردن بالاتر است. ژنتیک تیزرسازی ترابی در برتا مشهود است و گاهی به کمک کار آمده و گاهی بر خلاف جریان روایت عمل کرده است و به بخشهایی از قصه ضربه زده است. انتخاب بازیگرهای فرعی خوب نیست و حتی میشود گفت بد است. میشود گفت هماناندازه که شهرام حقیقتدوست بینظیر است، مقتولین و بازماندگانشان بد هستند. در حالی که مقتولین، در قصه برتا، بسیار شخصیتهای مهم و اثرگذاری هستند.
مهدی حسینینیا خوب نیست و درنیامده. گریم و لباسش خیلی ژوست و تمیزتر از شخصیت امیرعلی نداف است. راستش کمی حسرت خوردم بابت این چیزهای کوچک و جزئی در این قصه هیجانانگیز و کم حفره. در مصاحبه از محمدمهدی عزیزمحمدی، نویسنده اول برتا خواندم که برای طراحی قصه به سراغ الگوریتمهای طراحی معمای ویدیوگیمها رفته است. اگر گیمر باشید این جمله عزیزمحمدی را کامل در روایت و معماها میبینید. برتا من را بیشتر از جهان فیلم و سریال، به یاد ویدیوگیمهای قدیمی میاندازد. مختصات تکنیکی طراحی شخصیت و پیچیدگیهای داستانیاش شبیه آثار دراکمن و کوجیما، خالقان Last of Us و heavy rain است.
اگر یکبار قصه را مرور کنیم متوجه این ماجرا میشویم در سال ۱۳۸۰، تعداد زیادی از مردم محروم به دلیل تزریق واکسنهای تقلبی بهناحق میمیرند و پرونده ناتمام میماند. تعدادی قتل در زمان فعلی در حال وقوع است. قاتل با اسلحهای که بیست سال پیش، بازپرس همان پرونده واکسنهای آلوده، با آن قاضی، وکیل و همسر وکیل آن پرونده را کشته در حال قتل است. این در حالی است که برای آن قاضی پاپوش دوخته بودند! چه کسی؟! نمیدانیم... چرا؟ نمیدانیم... قاتل فعلی کیست؟ نمیدانیم. مربوط به همان پرونده واکسنهاست؟ نمیدانیم...
حتی تعریف کردن خط اصلی قصه تا اینجای ماجرا، یعنی قسمت پنجم سخت است. این است که میگویم شاهد یک سناریوی حرفهای و چیزی شبیه سناریوی ویدیوگیم هستیم. اضافه کنید بر اینها، آن همه قصه کناری که بخشی از آنها هنوز باز نشده است. سرگیجهآور است این حجم از قصه، پیچیدگی و عرض داستانی و البته این خوب پهن شدن قصه لذتبخشترین قسمت آن است. برتا خسیس نیست و مانند آثار دیگر آب به فیلمنامه نبسته و اتفاقاً سخاوتمند و دست و دل بازانه قصه به پای مخاطب میریزد.مجدداً اگر خیلی مته به خشخاش کارگردانی ترابی نگذاریم، برتا نمره قبولی خوبی میگیرد.
انتهای پیام/