ساداتیان (تهیه کننده) و مسعود اطیابی (کارگردان) وضعیت سینمای اجتماعی و کمدی را در میزگرد « ایران» بررسی کردند؛
سینما میان سرگرمی و آگاهی میایستد
هنر
134862
بدون شک یکی از مناقشات نظری و عملی در سینمای ایران و مسائل آن، به ویژه در یک دهه گذشته، جدال ژانری و رقابت بر سر آن بوده است. بحث بر سر این است که با توجه به شرایط اجتماعی و تاریخی موجود، ساخت فیلم کمدی ضرورت دارد یا تولید فیلمهای اجتماعی؟
رضا صائمی - دبیر گروه فرهنگی: گرچه اجتماعی بودن در زبان سینما ژانر محسوب نمیشود اما به مثابه یک گونه پرطرفدار فیلمسازی همواره در نسبت با ژانرهای شناخته شده سینما از جمله کمدی قرار گرفته و مورد تحلیل و تأمل قرار میگیرد. واقعیت این است که گیشه سینمای ایران در دو دهه اخیر مدیون دو گونه فیلمسازی بوده است: فیلم کمدی و فیلم اجتماعی. اغلب فیلمهای پرفروش محصول این نوع فیلمسازی بودند و رقابت تنگاتنگی میان آنها برقرار بود. تا یک زمانی فیلمهای کمدی پرفروش بودند و زمانی فیلمهای اجتماعی از جنس سینمای فرهادی و روستایی، گوی سبقت را در فروش ربودند. با این حال چند سالی است که دیگر هیچ کدام از این دو گونه سینمایی مثل قبل، گیشه داغی ندارد. برخی دلیل را در کلیشهای شدن ساختار فیلمهای کمدی و اجتماعی میدانند و برخی دیگر شرایط اجتماعی و فرامتنی را دلیل اصلی این بیرونقی.
گرچه در این میان هنوز هم برخی فیلمهای کمدی یا اجتماعی، پای مخاطب انبوه را به سینما میکشاند که نمونه آخرش فیلم «پیر پسر» بود اما استثنا به نفی قاعده منجر نمیشود. واقعیت این است که سینمای ایران با وجود تغییر و تحولات مثبتی که در یک سال و اندی گذشته داشت اما همچنان در آن نقطه مطلوب قرار ندارد و به آن پویایی پیشین نیست.
همین شرایط، شرط و بهانه گفتوگوی ما شد با سید جمال ساداتیان، تهیهکننده سینما که تولید فیلمهای اجتماعی موفقی مثل «چارشنبه سوری» و «متری شیش و نیم» را در کارنامه دارد و مسعود اطیابی؛ کارگردانی که تعدادی از فیلمهای پرفروش کمدی در سالهای اخیر مثل «تگزاس» و «هتل» را کارگردانی کرده است. اینکه چه ضرورتهایی در فهم نسبت فیلمهای کمدی و اجتماعی با سینمای ایران وجود دارد.
واقعیت این است که در دو دهه اخیر شاهد یک دوقطبی ژانری در سینمای ایران هستیم که میان فیلمهای کمدی و فیلمهای اجتماعی برقرار شده و یک دوگانگی فرمی-محتوایی را صورتبندی کرده که همواره بر سر آن مناقشه نظری و البته رقابت عملی وجود داشته است. به این معنا که عرصه اکران و گیشه سینماها همواره محل رقابت این دو شکل از فیلمسازی بوده است. این رقابت البته خود از یک مناقشه قدیمی بر سر هدف و کارکرد سینما میآید. اینکه سینما صنعت سرگرمی است یا نهادی آگاهیبخش. حالا پرسش این است که با توجه به شرایط اجتماعی موجود، آیا سینمای ما به کمدی و سرگرمی نیاز دارد یا فیلمهای اجتماعی منتقدانه و آگاهیبخش و اساساً این نیاز را چه کسی تعیین میکند یا باید تعیین کند؟ مخاطبان یا سیاستگذاران و سینماگران؟ برخی معتقدند سینماگران باید ذائقه مخاطب را تربیت کنند و فیلم ساختن صرفاً بر اساس خواسته مخاطب، نوعی باج دادن به اوست که ممکن است سینما را دچار تنزل و ابتذال کند. برخی دیگر هم معتقدند بیتوجهی به خواسته مخاطب مساوی با بحران مخاطب و کسادی گیشه است و اقتصاد سینما را تهدید میکند. نظر شما درباره این مناقشه چیست؟
مسعود اطیابی: به نظرم صنعت فیلمسازی در درجه اول یک تجارت است که در ذیل هنری سرگرمیساز تعریف میشود. در درون این سازوکار هر کسی که میخواهد محتوا و محصولی تولید کند باید ببیند نیاز جامعه چیست و قرار است فیلمی که تولید میکند چه مخاطبانی، با چه ویژگیها و خواستههایی را شامل شود. در واقع با ارزیابی جامعه مخاطبان و نیازسنجی آنهاست که ضرورت ساخت یک فیلم تعریف میشود. بر این اساس و با توجه به اینکه با نیازهای متنوعی از مخاطبان مواجه هستیم که هر کدام سلیقه و ذائقه و نیاز فرهنگی خود را دارند، تولیدات سینمایی در ژانرهای گوناگون در یک بسته قابل عرضه به بازار مخاطب ارائه میشود. بنابراین من با این دوقطبیسازیهای ژانری و سینمایی چندان موافق نیستم و معتقدم در همه جای دنیا، بر اساس نیازهای متنوع مخاطب فیلم تولید شده و البته شرایط فرهنگی و اجتماعی و سیاسی آن جامعه، موجب میشود تا به اقتضای آن برخی مضامین یا فرمهای نمایشی برجستهتر شده تا مورد توجه مخاطب قرار بگیرد. گاهی همین مناقشات و مرزبندیهای ژانری به معیاری جعلی برای ارزیابی کیفی فیلمها تبدیل شده و در نهایت به حذف یا نادیده گرفتن سلائق مختلف مخاطب میانجامد و فرصت انتخاب آنها را برای تماشای فیلم محدود میکند.
سید جمال ساداتیان: البته این را هم باید لحاظ کرد که با مضاعف شدن دوز سیاست در جامعه ما به ویژه در یک دهه اخیر، می توانیم سایه آن را بر سینما ببینیم. همین ویژگی موجب شده تا هرگونه رخداد یا مناسبات سینمایی تحت شعاع سیاست قرار گرفته و بازتعریف شود. مثلاً اینکه خیلیها تصور میکنند یا انتظار دارند که اگر نقدی نسبت به حوزه سیاست یا فلان مسأله اجتماعی و اقتصادی دارند، سینما باید به جای آنها حرف بزند و هرچه این حرفها رادیکالتر باشد، جذابتر است. در پس همین نگاه، به تدریج سینما هویت و ماهیت هنریاش را از دست میدهد و به یک ابزار سیاسی صرف تقلیل مییابد. اما این را هم نباید فراموش کرد که سینما زمانی میتواند مخاطب را با خود همراه کند که زیست واقعی آنها را روایت کند.
وقتی مخاطب حس کند فیلمی که تماشا میکند هیچ نسبتی با زندگی واقعی او ندارد و در جهان دیگری به سر میبرد، نمیتواند با آن ارتباط برقرار کند و میل به تماشا را از دست میدهد. در واقع وقتی سینما عقبتر از جامعه قرار بگیرد، جذابیت و اثربخشی خود را از دست میدهد و این هیچ ربطی به ژانر فیلم ندارد. بنابراین یک تهیهکننده و کارگردان خوب و باهوش، فارغ از ژانر فیلم به سراغ قصهها و سوژههایی میرود که مخاطب بتواند زندگی واقعی و مسائل خود را در آن ببیند. به همین دلیل شاید بهتر است به جای نسبت ژانر با مخاطب، به نسبت قصه فیلم با واقعیت اجتماعی و زندگی واقعی مخاطب بیندیشیم.
شما اگر به فیلمهای موفق سینمای ایران در سالهای اخیر دقت کنید، متوجه میشوید بیش از اینکه ژانر فیلم موجب جلب رضایت مخاطب شود، این قصه فیلم و سنخیت آن با سبک و سطح زندگی واقعی مردم بود که موجب جلب توجه شد. قصههایی که مخاطب احساس میکرد بخشی از درد و رنج یا حتی دلخوشیهای خود را در آن میببیند و به اصطلاح فیلم حرف دل او یا واقعیت جامعه را به تصویر میکشد. نکتهای که باید اینجا به آن اشاره کنم، این است که واقعیتهای جامعه صرفاً سیاسی نیستند گرچه ممکن است روایت سیاسی از آنها صورت بگیرد. مثلاً ما کلی پرونده قضایی داریم که بسیاری از آنها قابلیت دراماتیکی برای تبدیل شدن به فیلم سینمایی جذاب را دارند، اگر تعاملی سازنده بین نهادهای قضایی و نهاد سینما صورت بگیرد، میتوانیم شاهد تولید فیلمهای اجتماعی گوناگونی باشیم که هم جذابیت سینمایی داشته باشند و هم دردی از جامعه را روایت کنند یا حتی در درمانش مؤثر باشد. سینماگران هم دردمندند و هم توانایی روایت درد را به ثأتیرگذارترین شکل آن دارند.
اگر به آنها اعتماد شود و شرایط مناسب تولید فیلم برای آنها فراهم شود، میتوانند هم در سرگرم کردن مخاطب موفق شوند و هم به ارتقای خودآگاهی جامعه کمک کرده و در نهایت در عبور از بحرانهای عمومی جامعه نقش تسهیلگری ایفا کنند. این در حالی است که فیلمهای اجتماعی ما که در سالهای اخیر مورد توجه مردم قرار گرفته بود و حتی گاهی بیش از فیلمهای کمدی میفروخت، مثل گذشته مخاطب ندارد. باید بپذیریم که مخاطب زمانی به سینما میآید و پای تماشای فیلمها مینشیند که آن فیلم بتواند روایتگر واقعی زندگی او باشد. باید احساس کند با زبان سینما میتواند حرفش را بزند.
مثل سینمای اصغر فرهادی که با روح زمانه و نیازهای جامعه ایرانی در دهه ۹۰ همخوانی و انطباق داشت و به آیینهای شبیه بود که مخاطب میتوانست قصه زندگی خود را در قصه آدمهای فیلم ببیند.
ساداتیان: دقیقاً همین طور است. به عنوان تهیهکننده فیلم چهارشنبهسوری فرهادی، میتوانم بگویم که فارغ از توانمندی هنری و زیباییشناختی فرهادی به عنوان یک کارگردان برجسته و جریانساز، فهم درست او از مسائل جامعه و روایت هنرمندانه آنها در ساختار و فرم اثربخش موجب میشد تا طیف متنوعی از مردم، مخاطب فیلمهای او باشند. نه فقط مردم خودمان که مردم کشورهای مختلف جهان؛ به همین دلیل هم سینمای او به سطح بینالمللی راه یافت و توانست با مخاطبان جهانی ارتباط برقرار کند.
حال پرسش این است در شرایط کنونی که شاید بیش از هر چیز به امید اجتماعی نیاز داریم، سینمای ما چه میتواند بکند. اگر بر سویه واقعگرایی و رئالیسم اجتماعی بایستد، ممکن است به تولید فیلمهایی منجر شود که اغلب تلخ و تراژیک است و فیلمهای کمدی هم مثل قبل مخاطب انبوه ندارد و گویا ظرفیت مخاطبپذیری آن کم و قابلیت سرگرم کنندگیاش تضعیف شده است. در این شرایط باید به سمت چه نوع سینما و چه شکلی از فیلمسازی رفت که منطبق با شرایط اجتماعی باشد؟
اطیابی: من البته با این نظر چندان موافق نیستم. آمارها نشان میدهد که در سالهای اخیر هم شاهد فروش بالای فیلمهای کمدی بودیم و اتفاقاً به نظر من در شرایط کنونی، جامعه بیش از قبل به تولید فیلمهای کمدی و سرگرم کننده نیاز دارد و این دقیقاً از سر ضرورت اجتماعی است نه صرفاً دلایل اقتصادی و تجاری. به این معنا که مردم ما امروز دوست دارند به تماشای فیلمی بروند که کمی از رنج آنها بکاهد، به آنها نشاط ببخشد و بتوانند برای دو ساعتی هم شده از فکر و خیال درباره مشکلات زندگی رها شوند. من معتقدم وقتی جامعه با بحرانهای اجتماعی و روانی مثل افسردگی یا ملال و بیانگیزگی مواجه است، تولید فیلمهای کمدی یک ضرورت فرهنگی است نه صرفاً یک سودآوری اقتصادی. همانطور که فیلمهای چارلی چاپلین بعد از جنگ جهانی دوم نقش مهمی در گسترش نشاط و امید اجتماعی داشت و به تقویت روحیه عمومی در جامعه کمک کرد.
در جامعه ما هم در همین سالهای اخیر این فیلمهای کمدی بود که هم به اقتصاد سینما و رونق گیشه کمک کرد و هم در حد توان و قلمرو خود به مردم روحیه داد. مردم سینما را در ارتباط با اوقات فراغت خود تعریف میکنند و به همین دلیل دنبال فرصتی برای سرگرمی میگردند. ساخت فیلمهای کمدی که اتفاقاً کار بسیار دشواری است دقیقاً پاسخ دادن به همین نیاز اجتماعی است لذا برخلاف یک ذهنیت غلط، فیلم کمدی مساوی و مترادف با فیلم پیش پا افتاده و مبتذل نیست، گرچه میتواند در دام ابتذال و سطحی نگری بیفتد. وقتی مردم از تماشای یک فیلم کمدی شاد و با نشاط میشوند همین انرژی را به درون خانه و خانواده و جامعه هم تسری میدهند و در نهایت در یک چرخه روانی، حال خوب را در سطح عمومی تکثیر میکنند. با اینکه حال خوب یک مخاطب بعد از تماشای یک فیلم صرفاً یک تجربه فردی نیست، او دیگران را هم به تماشای فیلم تشویق میکند یا درشبکههای اجتماعی و صفحه شخصیاش از آن فیلم مینویسد و به این شکل نه فقط در تبلیغ فیلم نقش ایفا میکند که به شکل غیر مستقیم به ترویج حال خوب در جامعه هم کمک میکند.
ساداتیان: به اعتقاد من سینمای ما به سعه صدر بیشتری از سوی سیاستگذاران و مدیران سینمایی نیاز دارد تا امکان نقدپذیری درونی در آن ممکن شود. وقتی هر شکلی از نقد به موضوعات موجود در جامعه با برچسبهایی، حذف شود سینما نمیتواند تصویری درست از جامعه روایت کند و همین موجب شکاف بین سینما و جامعه شده و مردم اعتماد خود را به آن از دست میدهند. بویژه حالا که با توسعه شبکههای اجتماعی، سینما رقیبهای قدرتمندی پیدا کرده که واقعیتهای اجتماعی را بازتاب داده و خود مردم در این میدان تازه دیگر نه مخاطبان منفعل و تماشاگر صرف که کنشگران اجتماعی هستند که به تولید محتوا دست میزنند. در این شرایط مخاطب امروز باید حس کند سینما بیش از هر رسانه دیگری میتواند قصه زندگی او و درد و رنجها حتی امید و شادیهایشان را به تصویر بکشد یا حتی به نقد اجتماعی دست بزند.
امروزه بسیاری از نظریه پردازان سینمایی دیگر نه از مفهوم سینمای اجتماعی که از سینمای نقد اجتماعی یا سینمای معضلات اجتماعی استفاده میکنند و معتقدند فیلم اجتماعی ذاتاً رویکردی انتقادی و آسیب شناختی دارد و قرار است به مثابه آینه یا پنجره، تصویری از جامعه ارائه دهد تا بتوان برای چالشهای آن چارهای اندیشد. درواقع سینمای اجتماعی واجد رویکردی ذاتاً منتقدانه و اصلاحگر است.
ساداتیان: همینطور است. نقادی بخش ماهوی سینمای اجتماعی است که قصد آن نه تخریب و تحقیر که اصلاح و بهبود است. سینمای اجتماعی باید به محفلی امن برای طرح روایتهای انتقادی تبدیل شود تا سینماگر بدون اینکه دچار ناامنی شغلی شود، بتواند حرفش را به مدد سینما بزند. در این صورت سینما صرفاً تأمین کننده سرگرمی نیست بلکه به رسانه آگاهی بخشی تبدیل خواهد شد که نقش آفرینی اصلاحگرانه خواهد یافت.
اطیابی: همین رویکرد را میتوان در سینمای کمدی هم دید. برخی سینمای کمدی را به معنای شوخی در برابر امر جدی قرار میدهند در حالی که جدیترین مسائل اجتماعی میتواند در ژانر کمدی و با زبان طنز بیان شود و اساساً یکی از مهمترین کارکردهای طنز در طول تاریخ همواره همین لحن و بیان انتقادی آن بوده است. این در حالی است که در ذهن برخی کمدی مترادف با ابتذال است، در حالی که خود این نگاه کلیشهای مبتذل است و ظرفیتهای اجتماعی کمدی را نایده یا دست کم میگیرد. واقعیت این است که من معتقدم خود ساختن فیلم کمدی، البته کمدی خوب، یک کنش اجتماعی در سینمای ماست. مردم ما به دلیل شرایط سخت معیشتی در شرایط کنونی ذهن و روحی خسته دارند و نیازمند تماشای فیلمهای کمدی هستند تا هم به یک پالایش و بالانس روحی و روانی برسند و هم برای ادامه زندگی، انرژی داشته باشند. از این حیث میتوان گفت سینمای کمدی میتواند به یک تراپی فرهنگی و هنری تبدیل شود که کارکردی اجتماعی دارد و اتفاقاً باید تقویت و پشتیبانی شود.
برش
شاید بهتر باشد به این پرسش برگردیم که چرا سینمای اجتماعی ما مثل دهه نود نمیتواند مخاطب را با خود همراه کند و اثربخشی پیشین خود را از دست داده است. مثلاً سعید روستایی که دو فیلم ابد و یک روز و متری شش و نیم او دو فیلم مهم اجتماعی تأثیرگذار بودند ، حالا درفیلم آخرش «زن و بچه» نتوانست مثل آثار قبلی تأثیرگذار باشد. آقای ساداتیان با توجه به اینکه شما تهیه کننده این فیلم بودید لطفا به این سؤال پاسخ دهید.
ساداتیان: ببینید اشکال سینمای اجتماعی ما در حال حاضر این است که عقبتر از جامعه قرار گرفته یا به طرح سوژههایی میپردازد که دیگر دغدغه جامعه نیست یا جامعه ازآنها عبور کرده است. همین الان شما فیلم خوبی مثل جدایی نادر از سیمین را بخواهید اکران کنید شاید با استقبال چندانی مواجه نشود یا نتواند موفقیتی را که در زمان اکرانش داشت، تکرار کند. تغییر و تحولات اجتماعی و فرهنگی جامعه چنان شتاب و دگردیسیای داشته که سینمای ما از آن، جا مانده است. این البته شاید یک امر موقتی و متأثر از شدت بحرانهای اجتماعی و اقتصادی باشد و سینما به فرصتی نیاز دارد تا خود را در نسبت با شرایط تازه، پیدا کرده و بازسازی کند. به نظرم در این شرایط فیلمی مثل «زن و بچه» چنانکه انتظار میرفت نتوانست مخاطب را با خود همراه کند. این فقط مربوط به سینما نیست، در ادبیات و سایر هنرها هم میتوان رد این مسأله را دید. مثلاً رمان «میر مدرسه» جلال آل احمد در زمان خودش بسیار موفق بود و بر طیف وسیعی از مخاطبان تأثیر گذاشت اما حالا شاید خوانده هم نشود. به نظرم وقتی از سینما بویژه سینمای اجتماعی حرف میزنیم باید خود اجتماع و تحولات جامعه را در شکلگیری آن لحاظ کنیم. مخاطب زمانی جذب یک فیلم اجتماعی میشود که نسبتی بین قصه آنها و زندگی خودش پیدا کند. احساس کند فیلم دارد قصهای را تعریف میکند که قصه اوست یا قصه بسیاری از مردم و اقشار اجتماعی در آن بازتاب دارد. چقدر درد و رنج او را روایت میکند. این احساس همذات پنداری با قصه وشخصیتهای آن است که مخاطب را به جهان داستانی فیلم گره میزند و در واقع نوعی اعتماد همدلانه ایجاد میکند. بر این اساس باید گفت اکنون در شرایطی هستیم که نوعی شکاف بین سینمای اجتماعی و زیست جمعی به چشم میخورد که منجر به خلأ دراماتیک در فیلمهای ما شدهاست. به همین دلیل معتقدم سینمای اجتماعی ما نه در فرم و ساختار تکنیکی یا شیوه روایتگری خود که در قصههایی که روایت میکند نیازمند بازآرایی، نوآوری و انطباق پذیری تاریخی و اجتماعی است تا با رئالیسم اجتماعی کنونی در زندگی مردم مماس شود. در سینمای اجتماعی آنچه بیش از هر عنصر دراماتیکی اهمیت دارد به روز بودن قصه فیلم و نسبت آن با واقعیتهای اجتماعی است. به نظرم برای بازآفرینی و احیای دوباره سینمای اجتماعی نیازمند همفکری و مشارکت سینماگران و صاحبنظران علوم انسانی و جامعه شناسان و روان شناسان هستیم تا در یک همافزایی بینارشتهای و خرد جمعی متخصص، به فهم پذیری نسبت سینمای ایران و جامعه امروز کمک کرده تا برآیند آن، احیای سینمای اجتماعی اثربخش و جریان ساز باشد.
اطیابی: به نظرم بیش از اینکه به تمایز ژانری سینما بیندیشیم باید به تولید فیلم خوب فکر کنیم. فیلم خوب، کمدی و اجتماعی ندارد. یک فیلم خوب کمدی هم باید متناسب با درک جامعه شناسانه مخاطب باشد. به اعتقاد من سینمای کمدی ما در همین سالهای اخیر کارکردهای اجتماعی داشته و به نوعی تسکین بخش بوده است. خیلی از مواقع به نظر میرسد مسأله عدم تولید فیلم خوب یا کمدی خوب نیست، بلکه فروش بالای یک فیلم با حسادتها و تنگ نظریهای حرفهای گره میخورد و با خلق واژههایی مثل آشغال و زباله و فیلم مبتذل به سرکوب همان سینمایی دست میزنند که در شرایط سخت کنونی، سینما را از ورشکستگی نجات داده است. به گمانم برخی از منتقدان دغدغه سینمای اجتماعی یا فیلم خوب ندارند، بلکه دغدغههای شخصی و سلیقه خود را از سبک زندگی، معیار قرار داده و به فیلمی که درک آنها از شرایط جامعه را بازتاب ندهد برچسب فیلم بد یا عقب مانده میزنند. ما در جامعهای با تنوع زیستی و سلیقهای زندگی میکنیم و مسائل اجتماعی متعدد و متنوعی داریم. اینکه فلان فیلم نسبتی با قصه زندگی من ندارد لزوماً به معنای غیر واقعی بودن آن نیست. چه بسا همان فیلم برای خیلی از مخاطبان دیگربا واقعیت زندگی آنها نسبت داشته باشد. به نظرم باید فراتر از غرض ورزیهای شخصی به تحلیل سینمای ایران پرداخت تا بفهمیم که دقیقاً در کجا قرار داریم و نقاط ضعف و قوت ما کجاست. نگاههای بدبینانه و سلیقهای مانع از فهم درست دردهای سینمای ایران و راهکارهای درمان آن میشود.
انتهای پیام/