پژاک؛ تصویری از تراژدی کودک سربازی
در دل گروههای شبهنظامی مانند پژاک و پاک، کودکان و نوجوانان با فریب ایدئولوژیک و ربایش اجباری به چرخهای سازمانیافته از خشونت کشیده میشوند؛ جایی که فقر و آسیبپذیری اجتماعی به ابزاری برای جبران کمبود نیرو تبدیل شده و سرنوشت هزاران کودک را به مرگ زودرس و ناشناخته گره میزند.
محمد مهدی ملکی کارشناس مسائل منطقه: این گروهها که خود را مدافع حقوق کردها معرفی میکنند، اغلب جوانان کرد ایرانی را از مناطق مرزی مانند شمالغرب ایران ربوده یا فریب میدهند.
نمونههای قابلتوجهی در این زمینه در قالب روایتهای جمعآوریشده مؤسسه دیدبان حقوق بشر کردستان ایران ثبت و آرشیو شده که بازتابی واقعی از سرنوشت کودکانی است که قربانی سازوکارهای جذب و اجبار گروههایی نظیر پژاک و پاک و .. میشوند. مطالب گردآوریشده توسط این موسسه درباره سرنوشت نوجوانانی که در مناطق مرزی جذب پژاک یا پ.ک.ک شدهاند، تصویری واضح از این تراژدی ارائه میدهند. در یکی از پروندهها، خانواده نوجوانی که ناپدید شده بود، ماهها بین نهادهای مختلف به دنبال نشانهای از زندهبودن او میگشتند.
پاسخی که در نهایت دریافت کردند، اعلام مرگ فرزندشان در یکی از درگیریها بود؛ بیهیچ توضیحی درباره زمان، مکان یا نحوه جانباختن. این روایت تنها یک نمونه از دهها مورد مشابه است که نشان میدهد چگونه کودکان به بخشی خاموش از ماشین جنگ تبدیل میشوند. یک مورد تکاندهنده، داستان میثم محمدزاده، نوجوان ۱۶ سالهای از ماکو است که چهار سال پیش ناپدید شد.
خانواده او، بدون هیچ سابقه سیاسی، به دنبال او گشتند اما خبری نبود. پدر میثم در مصاحبهای تأکید کرد که پسر من ابداً چیزی درباره هیچ حزبی نمیدانست. اگر عضو پژاک شده باشد حتماً کسی او را فریب داده است.
پس از سالها انتظار، پژاک مرگ او را در کوههای قندیل (مرز عراق و ترکیه) اعلام کرد، اما جزئیات مرگ، محل دفن و دلیل تأخیر ۱۴ ماهه مشخص نیست. این مورد، بخشی از الگوی گستردهتری است که در آن پژاک و پاک جوانان کرد ایرانی را به کار میگیرند، بدون اینکه سودی برای مردم کرد ایران داشته باشد.
نکته قابل تأمل دیگر آنکه مرگها اغلب در درگیریهای درونگروهی رخ میدهد و خانوادهها حتی مزاری برای سوگواری ندارند.
از منظر حقوقی، این عمل خلاف پروتکلهای ژنو و اساسنامه دیوان کیفری بینالمللی است که استفاده از کودکان زیر ۱۵ سال را جنایت جنگی میداند. با این حال، چالش اصلی، عدم دسترسی به عدالت برای قربانیان است. گروههای شبهنظامی اغلب در مناطق دورافتاده عمل میکنند و دولتها در پیگیری آنها ناتوان هستند. سازمانهای بینالمللی نیز بر لزوم تحقیقات مستقل و حمایت از خانوادهها تأکید دارند. در مورد پژاک، گزارشها نشان میدهد که این گروهک مرگهای جوانان را با تأخیر و به صورت تبلیغاتی اعلام میکند که این خود نقض کرامت انسانی است.
پدیده کودکسربازی، بهعنوان یکی از شدیدترین نقضهای حقوق بشر، شامل جذب، ربایش یا اجبار کودکان و نوجوانان زیر ۱۸ سال به عضویت در گروههای مسلح غیررسمی است.
بر اساس کنوانسیون حقوق کودک سازمان ملل متحد (۱۹۸۹) و پروتکل اختیاری آن در مورد درگیری کودکان در مخاصمات مسلحانه (۲۰۰۰)، استفاده از کودکان در نیروهای مسلح ممنوع است و بهعنوان جنایت جنگی تلقی میشود. با این حال، این پدیده همچنان در سراسر جهان رواج دارد، بهویژه در مناطق درگیر جنگهای داخلی، تروریسم و ناآرامیهای قومی. سازمانهایی مانند یونیسف تخمین میزنند که بیش از ۲۵۰ هزار کودک در بیش از ۲۰ کشور جهان بهعنوان سرباز به کار گرفته شدهاند.
در سالهای اخیر، موضوع بهکارگیری کودکان در گروههای شبهنظامی و تروریستی به یکی از چالشهای جدی حقوق بینالملل تبدیل شده است. گزارشهای میدانی و مطالعات حقوقی نشان میدهد که بسیاری از گروههای غیردولتی در مناطق درگیر خشونت، از کودکان و نوجوانان نهتنها در خطوط نبرد، بلکه در فعالیتهای پشتیبانی، تبلیغاتی و حتی عملیات پرخطر استفاده میکنند.
کودکسربازی در فضای منازعات مسلحانه پدیدهای تصادفی یا موردی نیست، بلکه در بسیاری از موارد نتیجه یک الگوی سازمانیافته است. گروههای شبهنظامی برای جبران کمبود نیرو، ایجاد ساختارهای مطیع و بهرهبرداری از آسیبپذیری اجتماعی، به سراغ کودکانی میروند که در معرض فقر، حاشیهنشینی، مشکلات خانوادگی یا کمبود فرصتهای آموزشی قرار دارند.
نوجوانان در چنین شرایطی، اغلب یا ربوده میشوند یا تحتتأثیر شعارهای ایدئولوژیک و وعدههای آزادی و هویت جذب میشوند؛ در حالی که هیچ درکی از پیامدهای ورود به یک ساختار مسلحانه ندارند.
یکی از بارزترین نمونهها، «گروهک تروریستی داعش» است که در سالهای ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۹ هزاران کودک را در عراق و سوریه جذب کرد. این گروهک با استفاده از ایدئولوژی افراطی و انحرافی، کودکان را از مدارس ربود و آنها را در اردوگاههای آموزشی بهعنوان «شیرهای خلافت» تربیت کرد. کودکان اغلب در عملیات انتحاری یا نبردهای مستقیم به کار گرفته میشدند که منجر به مرگ هزاران نفر شد.
«گروهک بوکوحرام» در نیجریه نیز از سال ۲۰۰۹ بیش از ۱۰ هزار کودک، بهویژه دختران را برای ازدواج اجباری یا بمبگذاری ربوده است. گزارشهای عفو بینالملل نشان میدهد که بوکوحرام از فقر و بیسوادی برای فریب کودکان بهره میبرد.
کودکان و نوجوانانی که وارد چرخه جنگ میشوند، با پدیدههایی مواجه میشوند که هیچ تناسبی با سن، توان یا ظرفیت روانی آنها ندارد. مواجهه مداوم با خشونت، محرومیت از آموزش، دوری اجباری از خانواده، زندگی در شرایط سخت اقلیمی و پیوستن به ساختاری مبتنی بر خشونت سازمانیافته، زخمهایی ایجاد میکند که تا بزرگسالی ادامه دارد.
این افراد پس از خروج از گروهها، معمولاً فاقد مهارتهای لازم برای ورود به زندگی اجتماعی هستند و دستیابی به ثبات روانی و اقتصادی برای آنان به چالشی جدی تبدیل میشود. در سطح اجتماعی نیز از دست رفتن کودکان بهعنوان سرمایه انسانی و فرهنگی، شکافی ماندگار در خانوادهها و جوامع محلی ایجاد میکند.
با وجود قوانین و اسناد معتبر، اقدام جهانی در این زمینه با موانع جدی روبهروست. فشارهای سیاسی، محدودیت دسترسی به مناطق درگیر، عدم همکاری گروههای مسلح و نیز ضعف سازوکارهای حمایتی برای بازگشت و بازتوانی کودکان باعث شده میزان موفقیت این تلاشها ناچیز باشد.
برای مقابله با این موضوع، نیاز به رویکردهای چندجانبه است. از تقویت آموزش در مناطق آسیبپذیر و فشار دیپلماتیک بر حامیان این گروهها گرفته تا برنامههای بازتوانی برای کودکان نجاتیافته. جامعه بینالمللی باید سکوت را بشکند و پروندههایی مانند میثم را بهعنوان نمادی از این فاجعه پیگیری کند.
کودکسربازی نهتنها یک مسئله حقوقی، بلکه یک بحران اخلاقی جهانی است که نیازمند اقدام فوری برای حفاظت از نسل آینده است. روایتهایی مانند آنچه از سوی دیدبان حقوق بشر کردستان ایران منتشر شده یادآوری میکند که هر کودک سرباز، داستانی ناتمام از یک زندگی نزیسته است و جامعه جهانی مسئول است تا این چرخه تلخ را متوقف کند.
ایران آنلاینانتهای پیام/