ردپای بیضایی در سینمای ایران
وقتی همه خواب بودیم، او رویای ما را نوشت
هنر
137726
بعضیها آنقدر پر بار زندگی کردهاند، آنقدر به لحظات، بار سنگینی آرزوها و رویاهایشان را بخشیدهاند که وقت رفتنشان نمیدانیم باید از کدام برگه ورق خورده زندگی آنها شروع کنیم. بهرام بیضایی بدون شک یکی از آنها بود.
ایران آنلاین: وقتی همه خواب بودیم، بهرام بیضایی بیدار بود تا رویای ما را بنویسد، بیدار بود تا نائی، تارا و گلرخ کمالی را خلق کند، ما هنوز خوابیم اما او به لحظه تولدش بازگشته، همان جایی که انگار از شروع نام او را با جاودانگی گره زده بودند.
به گزارش ایرنا، بعضیها آنقدر پر بار زندگی کردهاند، آنقدر به لحظات، بار سنگینی آرزوها و رویاهایشان را بخشیدهاند که وقت رفتنشان نمیدانیم باید از کدام برگه ورق خورده زندگی آنها شروع کنیم. بهرام بیضایی بدون شک یکی از آنها بود، آنقدر که حالا وقتی به لحظه لحظههای آن بخش از زندگیاش که خواسته یا حتی نخواسته با ما شریک شود، نگاه میکنیم جایی را نمیبینیم که او در قامت متفکری جلوتر از زمانه، آن لحظه را با جان و دل زندگینکرده باشد.
با مرگ او، یقینا یکی از تأثیرگذارترین و مستقلترین صداهای فرهنگ معاصر ایران خاموش شد؛ صدایی که بیش از شش دهه، تئاتر، سینما و اندیشهٔ ایرانی را دگرگون کرد. فیلمسازی که همواره بیرون از جریان غالب ایستاد و جهان شخصی خود را ساخت، زندگی کرد و در جان مخاطبانش نیز حک کرد.

بعید هم نبود، او بیضایی بود، کسی که چندین نمایشنامه روی صحنه برده بود از «سلطان مار» تا « مرگ یزد گرد» که هنوز که هنوز است به عنوان ایرانیترین روایت نمایشی در خاط مخاطبان او مانده است. حالا که بیش از قبل، صداها، تصاویر و نوشتههای او در فضای مجازی دست به دست میشود انتقاد به حذف و سانسور در چشمانش غریبتر و دلتنگیاش برای نفس کشیدن در ایران از همیشه تاملبرانگیز است.
غریبگی اما مفهومی پرتکرار در ذهن و جان بیضایی بود؛ حتی پیش از آنگه ترک خاک کند. با همین دلبستگی به عمق واژه غریبه، «چریکه تارا» و «غریبه و مه» را ساخت؛ آثاری که بیش از آنکه روایتمحور به معنای متعارف باشند، بر فضا، اسطوره و تنهایی انسان استوار بودند.
پس از آنها تلاقی غریبی با دنیای کودکان پیدا کرد. بیضایی جایی گفته بود که همراه سوسن تسلیمی وقتی از جهانی که در آن میزیستند طرد شدند، به هر آنچه شد دست زدند تا دوباره کار کنند و سینما را زنده نگه دارند. این بود که «باشو غریبه کوچک» متولد شده بود.

روایتی از غریبگی در دل بحران و ساز ناکوکی که رفته رفته کوک میشد. مرثیه ای انسانی که از نائی زن و مادری ماندگار در تاریخ سینمای ایران ساخت و بیضایی را به عنوان فیلمسازی به جامعه معرفی کرد که میتواند در دل جنگ متفاوت بنویسد و شاعرانه خلق کند.
حالا زنانگی خاصه در آثار بیضایی، در جهان سینما رنگی دیگر گرفته بود. «سگ کشی» تلاقی همه مفاهیمی بود که در مناسبات سینمایی بیضایی به درستی قاب بسته شد. فیلمی که قهرمانی جسور و زنانه داشت، تلخ بود و فساد، خیانت و مناسبات قدرت در جامعه شهری را با بیرحمی تاملبرانگیز و قابل درکِ آثار بیضایی به یاد مخاطبش میآورد.

آخرین فیلم او، «وقتی همه خوابیم»، تصویری خودبازتابانه از سینما، حذف و فروپاشی اخلاق حرفهای بود؛ فیلمی که بسیاری آن را بیانیهای شخصی درباره تجربه زیسته بیضایی در سالهای پایانی فعالیتش در ایران دانستهاند. اثری که بیش از هر زمان، مفاهیم خواب و غیبت را به مرکز جهان او آورد.
در نهایت، بیضایی ایران را ترک کرد و در خارج از کشور به تدریس و نوشتن ادامه داد. رفتن او، نه یک تصمیم ناگهانی، بلکه نتیجه سالها محدودیت و ناتمامماندن پروژهها بود. با اینهمه، آثارش همچنان بخشی جداییناپذیر از تاریخ سینمای ایران باقی ماندهاند؛ فیلمهایی که نشان میدهند او مسیر خود را یافت، حتی اگر بهای آن، ایستادن در حاشیه و دورماندن از امکان تولید مداوم بود.
انتهای پیام/