قربانعلی طاهرفر از تصویر دهه ۶۰ در «آپاراتچی» به «ایران» گفت
دهه شریفی که در دل کمدیها قربانی میشود
فرهنگ
64321
خیلیها دهه ۶۰ را از تاریخسازترین دهههای فیلم و سینمای ایران میدانند. فارغ از تأثیر این دهه در جریان سینمای ایران، بازتاب این دهه در سینمای ایران هم به یک جریان و مؤلفه تکرار شونده در آثار سینمایی دو دهه اخیر تبدیل شده و اغلب فیلمسازان متولد این دهه بازگویی خاطراتشان از آن دوره و همین عشق به سینما را به فیلمهایشان آوردهاند.
به گزارش گروه فرهنگی ایران آنلاین، خیلیها دهه ۶۰ را از تاریخسازترین دهههای فیلم و سینمای ایران میدانند. فارغ از تأثیر این دهه در جریان سینمای ایران، بازتاب این دهه در سینمای ایران هم به یک جریان و مؤلفه تکرار شونده در آثار سینمایی دو دهه اخیر تبدیل شده و اغلب فیلمسازان متولد این دهه بازگویی خاطراتشان از آن دوره و همین عشق به سینما را به فیلمهایشان آوردهاند. بازنمایی فضای آن دوره برای مخاطبان به خاطر حس نوستالژیک و سبک زندگی و شرایط اجتماعی آن دوران با استقبال خوب تماشاگران هم همراه بوده است. «آپاراتچی» قربانعلی طاهرفر، فیلمساز آذربایجان شرقی که توانست سیمرغ بلورین جایزه ویژه هیأت داوران فیلماولی چهل و دومین جشنواره فیلم فجر را از آن خود کند نیز به نوعی در دسته همین آثار قرار میگیرد؛ فیلمی درباره عشق به سینما و هنرهای برخاسته از دل مردم در دهه ۶۰. این فیلم که داستان دلبستگیهای یک نقاش ساختمان عاشق سینما را روایت میکند با نگاهی به کتاب «آپاراتچی» خاطرات شفاهی جلیل طائفی ساخته شده است. کارگردان «آپاراتچی» در گفتوگو با «ایران» از این فیلم و تصویر فضای دهه ۶۰ در آن گفته که در ادامه میخوانید.
داستان «نوری در تاریکی» که در فیلم «آپاراتچی» قصه ساخت آن توسط جلیل طائفی را روایت میکنید بر مبنای واقعیت و بر اساس زندگی شهید نوری است اما کدهایی در فیلم وجود دارد که شخصیت را به شهید لاجوردی ارجاع میدهد، اینها را شما به فیلم اضافه کردید؟
بله قصه شهید نوری واقعی بود و ترور شده و جلیل طائفی فیلم را با همین عنوان ساخته اما از منظر نگاه من خاطرات شهید نوری قابلیت دراماتیک نداشت و از سوی دیگر، شهید لاجوردی جزو چهرههای ماندگار شهدای قوه قضائیه است و خاطرات او به واقع کیمیای وجودی قوه قضائیه را شکل میدهد. برای روایت جریان تولید فیلم «نوری در تاریکی» در سه سکانس از خاطرات شهید لاجوردی استفاده کردیم. فیلمنامه ما اقتباسی وفادارانه به کتاب نیست بلکه با نگاهی به کتاب «آپاراتچی» نوشته شده است.
عشق به سینما در سینمای ایران و جهان جذاب است و فیلمهای شاخصی همچون «سینما پارادیزو» تورناتوره، «شیفته دوربین» کیشلوفسکی تا «روزی روزگاری در هالیوود» تارانتینو ساخته شده. چطور شد در اولین فیلمتان سراغ چنین موضوعی رفتید؟
موقعیت فیلم در فیلم یا درباره فیلم جذاب است. خود من باور نمیکردم تارانتینو بخواهد فیلمی درباره سینما بسازد. این موضوع در سینمای ایران هم سابقه طولانی دارد از حاجی واشنگتن و ناصرالدین شاه آکتور سینما تا سلام سینما و هنرپیشه و میکس و دو فیلم با یک بلیت و... فیلم ما بیشتر ادای دین به عاشقان سینماست. سینما هنر جامعی است که خیل عاشقان از مردم عادی و فرهیخته و خاص را همراه خود میکشاند. برخی اوقات این عشق آنقدر فوران میکند که برخی به هر قیمتی میخواهند وارد سینما شوند و همین تلاش، موقعیتهای دراماتیک ایجاد میکند که داستان جلیل یکی از هزاران است. تفاوت عمده شخصیت اصلی آپاراتچی با بقیه عشق به سینماها این است که هنری است که از دل مردم جوشیده و چون بدون هیچ تکیهگاه نهادی و ارگانی و سازمانی اتفاق افتاده خیلی خالص و ناب است. همین مسیر پاک و خالص است که یک سینماگر در عین حال که میخواهد به عشقش به سینما هم برسد میخواهد پدر عاصی و نگرانش را هم راضی نگه دارد. در تمام مسیر فیلم سعی ما این بود که این نابی و خالصی را حفظ کنیم.
در حین ادای دین به سینما، اصرار به بازخوانی دهه ۶۰ و مفاهیم انقلابی و اجتماعی و مذهبی دارید. این ویژگی صرفاً از قصه جلیل نمیآید بلکه به نظر میرسد تعمداً خواستهاید این مبانی از جمله حضور متفاوت اقشار اجتماعی را در قصه پررنگ کنید. درباره دلیل آن توضیح میدهید؟
هم ماجراهای جلیل طائفی این پتانسیل را داشت و هم این اتفاقها در زیستبوم تمام افرادی مثل من است که دهه ۶۰ را تجربه کردند. اوایل دهه ۶۰ من سیزده ساله بودم و ایام تعطیل عید یا تابستان به مناطق جنگی میرفتیم و با افتخار برای لشکر عاشورا و دیگر گردانها سرود اجرا میکردیم. من دهه ۶۰ را جزو نجیبترین دهههای بعد از انقلاب میدانم تمام اقشار مردم همدل و همسو بودند. به همین خاطر به گفته شما ما اقشار مختلف را نشان میدهیم. هم اشارهای به تودهایها و مجاهدین خلق داریم و هم اعزامی داریم و نماز جمعه پرشور و... هر کسی بخواهد فیلم بسازد و نقبی به دهه ۶۰ بزند اینها را مد نظر دارد. به غیر از فیلمهای دهه شصتی کمدی که گاه لوده و بیمحتواست و قطعاً سراغ ممنوعیتها و محدودیتها میروند. درست است این محدودیتها باعث خلاقیت در فیلمنامهنویسی میشود مثل خوانندهای که مجبور میشود به ترکیه برود و فلان اتفاقها برایش بیفتد اما از این منظرها که نگاه کنیم از جزئیات شیرین دهه ۶۰ غافل میشویم. دهه ۶۰ در دل فیلمهای لوده و کمدی بیخاصیت قربانی شده است. فیلم اجتماعی این دهه خیلی کم تولید میشود. ترور، تحریم، جنگ پشت جنگ، محاصره اقتصادی و... همه این مفاهیم در دهه ۶۰ نهفته است. در حالی که پرفروشترین فیلمهای سینمای ایران آنهایی است که این دهه را به هجو کشیدند. اینها جفا در حق مؤلفههای انقلاب و آرمانهای مردمی است که در این دهه زیستند. جفاست که شاخصهای دیگری بیاید و استحالهای نامبارک جایگزین ارزشهای واقعی دهه ۶۰ شود. در «آپاراتچی» مسیری را انتخاب کردیم که در عین حال که با زبان شوخی به این مفاهیم نزدیک میشویم همان اتفاقاتی را که رقم خورده بود، منعکس کنیم. کل اتاق فکر اصلی فیلمنامه این فیلم به مسائل دهه ۶۰ و مؤلفههای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، هنری و حتی اقتصادیاش دغدغهمند بود، خط قرمز داشت و با دقت و ظرافت سراغش رفت. ۹ بار بازنویسی فیلمنامه به همین خاطر است که لحظهای اسیر لحظههای شوخی و کمدی نشویم در حالی که بستر فراهم بود خنده زیادی از مخاطب بگیریم اما سراغش نرفتیم تا از این مؤلفهها غافل نشویم.
در عین حال هم با جامعه روشنفکری شوخی دارید و هم با امام جمعه و...
من ۴ سریال کمدی ساختهام که یکی از آنها به نام «آخرین مهلت» پربینندهترین سریال کمدی در شبکه سهند است. مقصودم از آوردن این فکت این است که بگویم مانیفست ما خنده به هر قیمتی نیست. مانیفست ما خنده برای اندیشه و ارجاع به اتفاقی دیگر است. به قول شما ما با سینما، مسجد، امام جمعه، تشییع شهید و... شوخی کردیم. شوخی با این موضوعات واقعاً سخت است. یک لحظه فکر کنید در فیلمنامهای شوخی با تشییع شهدا ذکر شود؛ عنوانش هم خطرناک است اما چون قلب تپنده و باور قلبی این موضوع خنده به هر قیمتی نیست، برداشت منفی ندارد. به عنوان مثال در خیلی از فیلمها با برادران کمیته و سپاه شوخی میکنند در برخی مواقع رویکرد این است که شأن و منزلت سپاه و کمیته در دهه ۶۰ حفظ شود و بعضی اوقات رویکرد این است که ضمن بیان آن رویداد در زیر متن نه تنها شأن را رعایت نکنیم، بلکه سعی کنیم به شعور و فهم اجتماعی کمیته یا سپاه یک نیش کوچولو بزنیم. این بیرون میزند. بسیج و سپاه حتی کمیتههای دهه ۶۰ از شرافت و نجابت فوقالعادهای برخوردار بودند. اینها را گفتم تا بگویم شوخی با چنین موضوعاتی کار سختی بود منتهی چون تفکر پشت فیلمنامه متعالی بوده هیچ جا این خنده و شوخی بیرون نمیزند. شوخی ما با نماز جمعه یا امام جمعه با نیت پایین آوردن شأن و منزلتشان نیست، بلکه در جهت تعالی است؛ قصد ما اشاره به مردمی بودن امام جمعه است. ما واقعاً در دهه ۶۰ چنین شاخصهای از امامان جمعه جماعت داشتیم؛ چه امام جمعه چه همه مسئولان، مردمیتر بودند، در دل مردم بودند و با مردم بودند. مانیفست اصلی ما تعالی و رشد مؤلفههای دهه ۶۰ است. در هر قامتی؛ امام جمعه، نماز جمعه، اعزام نیرو، خانواده. امروز ما در فیلمهایمان پدرکشی داریم، خیانت داریم و... فیلمهای شاخص اجتماعی ما پر از چنین اتفاقاتی است. اصلاً یادتان هست آخرین بار در کدام فیلم دیدید کسی پدرش را کول کند. نه اینکه کسی این کارها را نمیکند مقصودم این است که تعریفمان از شأن اجتماعی و تکریم خانواده دچار استحاله شده است. کرامت خانوادگی و جایگاه پدر و مادر در مکارم اخلاقی و اسلامی ما تحتالشعاع همین فیلمها و رسانهها قرار میگیرد. مثلاً یکی از شاخصههای فضای مجازی در رابطه پدر و پسر همین کنترل کولر است که همیشه پدر نق بزند و بچهها بخندند اینها زیرپوستی در روابط اخلاقی و اجتماعی خانوادهها بنیانگذاری میشود و برای همین است که مثلاً دورهای پا دراز کردن جلوی پدر جزو اعمال نکوهش شده بود اما الان در برابر هر اندیشه پدر تمامقد میایستند. بحثم این است، اینها دچار تحول شده و بخشی از تحول و استحاله این مکارم اخلاقی عرصه رسانهای و فضای سینمایی ماست.
فارغ از بحث تکریم خانواده، چه نیازی شما را مجاب میکند فضای سیاسی و اجتماعی دهه ۶۰ را برای مخاطب امروز سینما ترسیم کنید؟ چه نیازی احساس کردید؟
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش. رجعت به داشتهها و سرمایههای اجتماعی خودمان در دهه ۶۰. مقصودم سبک زندگی دهه ۶۰ نیست. سبک زندگی متناسب با زمانه متفاوت میشود اما اندیشه و تفکر و مکارم اخلاقی بحث دیگری است. همه اندیشههایی که در دهه ۶۰ داشتیم چه در حوزه خانواده، نوعدوستی، حضور انقلابی و... حقیقتی است که شیب برعکس را میپیماید. رونقی را که در دهه ۶۰ میدیدم الان نمیبینم. همین میزان حضور مردم در نماز جمعه دهه ۶۰ را ببینید. ما یک مسیر طولانی را با دوچرخه به نماز جمعه میرفتیم و خیلیها پیاده میآمدند. الان هم این طور است؟ نمیشود منکر فقدان معنایی در مسیر زندگی انسانها و اجتماعی ایران در دهه ۹۰ و دهه حاضر شد. به همین دلیل است که میگویم دهه نجیب و شریف و شیرین ۶۰. میگویم در عین تمام خاطرات از محاصره اقتصادی تا کوپن و سفره کمجانی که داشتیم آن حلاوت، شیرینی و شادابی خانواده در همه وجود داشت و الان تبدیل به کیمیا شده است. مقصود من رجعت به اینهاست. نمیگویم رجعت به همان سبک زندگی و کوپن و... بلکه رجعت به باورهای ملی و مذهبی و اعتقاداتمان است. چه مسیری را طی کردیم و از کجا به کجا رسیدیم؟
خاطره مشترک مربیان پرورشی
اواخر دهه ۶۹ که وارد سینمای جوان شدم معروف بود فردی به اسم جلیل کاراته فیلم میسازد. ما اینها را فقط شنیده بودیم. بعدها نادر ساعی بر اساس زندگی او فیلم کوتاهی ساخت به اسم «راشهای اضافی». قاطبه مردم تبریز به واسطه همین فیلم، جلیلی که اسمش را شنیده بودیم شناختند و تازه فهمیدیم اسم اصلیاش جلیل طائفی است. سالها بعد بچههای دفتر مطالعات جبهه انقلاب در تبریز در پژوهشهای تاریخ شفاهیشان در بین خاطرات مربیان پرورشی به یک اسم مشترک برخوردند؛ جلیل طائفی. در آن دوره ما زنگ سینما داشتیم. صندلیها را در راهروها میچیدیم و زنگ آخر فیلم میدیدیم. در میان اسامی فیلمها و فیلمسازان از «عمر مختار» مصطفی عقاد و «نینوا» و «بلمی به سوی ساحل» و «توبه نصوح» و... «نوری در تاریکی» جلیل طائفی هم خاطره مشترک خیلی از مربیان پرورشی تبریز بود. خروجی این پژوهشها کتابی شد به اسم «مربای گل محمدی» و با خواندن آن بچههای ما شاخکهایشان حساستر شد که بروند ببینند جلیل طائفی که بوده. محصول نهایی این پژوهش مستقل، کتاب «آپاراتچی» شد که تاریخ شفاهی جلیل طائفی با تدوین دکتر روحالله رشیدی است. حسین ترابنژاد کتاب را اتفاقی میخرد و ایده اولیه برای نگارش فیلمنامه شکل میگیرد. از همان ابتدا مسعود ملکی مجری طرح اصرار داشت کسی از خود تبریز این فیلم را بسازد و اینگونه من به گروه ملحق شدم. فیلمنامه ۸ بار بازنویسی شد و پشت دوربینهای جلیل را با صحنههایی از خاطرات دیگر ادغام کردیم. بخشهای ابتدایی فیلم که عاشق سینما بوده، چطور دوربین خریده و سینما میرفته و ازدواج و خواستگاریاش منطبق بر زندگی خود اوست.
از کشتی کج تا اتاق عمل
مجال پرداختن به همه جزئیات را نداشتیم و اجباراً بخشهای جالبی از داستان را حذف کردیم؛ مثلاً جلیل طائفی یکی از فیلمهایش را که خودش نقش شکنجهگر ساواک را در آن بازی کرده بود با آپارات به وسیله خر و قاطر به روستاهای دوردست برده و پخش میکند. در یکی از روستاها بعد از نمایش فیلم یکی از روستاییان، شناسایی میکند که جلیل همان بازیگر نقش شکنجهگر است. همه میریزند سرش و بشدت کتکش میزنند. رضا ناجی میگفت به زور جلیل را از دست روستاییان بیرون کشیدیم. درباره یکی از شهدا هم فیلم ساخته است. برای پیدا کردن بازیگر شبیه به شهید، کل روستاهای اطراف را گشته بود و بالاخره کسی را که شباهت بینظیری داشته پیدا میکند. فیلم را به خانه شهید میبرد و نمایش میدهد. مادر شهید آنقدر بازیگر نقش را باور کرده بود که طاقت دیدن شکنجههای ساواک را نداشته و جلیل را مورد عتاب قرار میدهد. با وجود فقدان دانش سینمایی، جلیل خیلی تلاش کرده فضاسازیها باورپذیر باشد. برای اینکه مبارزات و درگیریهای فیلمهایش واقعی باشد کشتیکج یاد میگیرد و آن را به بچه محلهایشان یاد میدهد تا از
زد و خوردهای فیلمش آسیب نبینند. برای همین هم به جلیل کاراته معروف بود. یکی از چیزهای عجیبی که در فیلمهایش دیدم اتاق عمل واقعی بود. کاملاً شکم طرف را شکافته بودند. با خودش که صحبت کردم گفت اینها همه واقعی است. با یک پزشک آشنا هماهنگ کردیم و برای گرفتن این صحنه دو بار به اتاق عمل رفتیم. اغلب فیلمهایش منبعث از اتفاقات روز است. «نوری در تاریکی» درباره شهید نوری جانشین دادستان تبریز است که ترور میشود. بر خلاف شوخیهای فیلم ما اما او اصلاً چشمداشتی به کمک و حمایت نداشته، درباره هر موضوعی احساس وظیفه کرده فیلم ساخته است. اگر جلیل طائفی در دهه ۶۰ مثلاً با سواد دیپلم سراغ سینما میرفت یقیناً یکی از تهیهکنندگان بنام و ماندگار سینما میشد.
سازمان سینمایی تک نفره
در دهه ۶۰ ما با دو جریان مواجه بودیم یکی جریان متحجری که نگاه بسته منبعث از سینمای فیلمفارسی در ذهنشان رسوب کرده بود و دیگری جریان روشنفکر متجددی که نمایندهاش در فیلم «آپاراتچی» کارمند ارشاد است. هر کسی میخواست هنر مردمیاش را بروز دهد با این دو جریان مواجه بود. در چنین فضایی جلیل طائفی خودش یک سازمان سینمایی تک نفره بنیانگذاری کرد؛ از ایده تا اکران. جمعی را با خودش همراه میکرد، ایده و فیلمنامه را دیگری مینوشت و فیلمش را میساخت. بعدها برخی از بازیگران فیلمهایش جزو بازیگران بنام تبریز شدند، رضا ناجی یکی از بازیگران اصلی «نوری در تاریکی» از فیلمهای طائفی در دهه ۶۰ بود. تدوین را هم خود طائفی انجام میداد، فیلم را میآورد تهران و با بزرگان دوبله، دوبله میکرد و هر جا که ممکن بود فیلمش را نمایش میداد؛ مسجد، مدرسه، روستاهای آذربایجان و... از محل بازگشت سرمایه، بخشی را هم به جنگزدهها اختصاص میداد و با باقی هم فیلمهای بعدی را میساخت. به عنوان سخنران برای جشن رونمایی کتاب «آپاراتچی» که دعوت شده بودم، برای اولین بار جلیل طائفی را از نزدیک دیدم. شبیه همان سند انتهایی فیلم «آپاراتچی» است؛ آدمی سلیمالنفس، ساده، دوستداشتنی و عاشق سینما؛ مثل عاشقی که از ندیدن معشوق دق کند او همین حس را به آپاراتش دارد. ایام جشنواره در افتتاحیه اکران فیلم در تبریز (۱۶ بهمن) جلیل با اشک شوق من را در آغوش کشید و گفت تو دوباره من را زنده کردی.
نرگس عاشوری
خبرنگار
انتهای پیام/