شهید جمهور
سیاست
66874
احمدرضا کوکب
توی حال خودم هستم اما صدای پناهیان میآید. حرفهای خوبی میزند. گوش میدهم و برای شما نقل به مضمون میکنم: «حاج قاسم اگر شهید نمیشد حیف بود. حتی اگر شهید میشد اما داخل خاک ایران شهید میشد حیف بود.» راست میگفت. آن قدر راست میگفت که بغضم پقی ترکید و های های گریه کردم. آن روز آن جا همه دیوانه بودند و کسی کاری به دیوانگی من نداشت. صادقانه اینکه، بیشتر برای خودم گریه میکردم. من کجا بمیرم میگویند حقش همان بود؟ این حقش همان بود را با غیض و عقده میگویند یا با حسرت و آرزو؟ یادم نمیآید کدام یک از فلاسفه و فضلا و ادبیان بود که میگفت مرگ، مهمترین بخش زندگی آدم است. کمی عجیب است. چون مرگ اتفاقا آنجایی است که همه چیز تمام شده و دیگر نمیتوان کاری کرد. اما نه، حرف درستی بود. مرگ از آن جهت مهمترین بخش است که چکیده و عصارهی تمام زندگی است.
حالا در این گیرودار، در بالا پایین شدن و کردن قیمت دلار، در نگرانیهای سیل مشهد، در وسط کارهایی که تک تک سازمانهای دولتی انجام میدهند و میدانم که خیلیهایشان با زحمت زیاد انجام میدهند، یک نفر به پایانی شایسته رسیده است. در جایی که همه میگوید بله، همیشه آنجا بود؛ از این روستا به آن شهر. وسط کاری که همه میگویند بله، همیشه همین کار را میکرد؛ شنیدن مردم، دیدن مردم. سید جان، ما که برای خودت ناراحت نیستیم، نوش جانت. یک عمر زحمتش را کشیدی، حالا هم دست مزدت را گرفتی. خادم امام رضا به امام رضا برگشت و حق هم همین است. فقط ای کاش این بار هم ما مشهد بودیم.
انتهای پیام/