در محضر «امُّ البَنين انقلاب اسلامي»

محسن اسماعیلی

محسن اسماعیلی

یادداشت‌ها

82897
در محضر «امُّ البَنين انقلاب اسلامي»

محسن اسماعیلی استاد دانشگاه تهران

به گزارش گروه فرهنگی ایران آنلاین، محسن اسماعیلی در یادداشتی نوشت: از محله بهار در تهران كه گذر مي كنيد، تابلو كوچك خياباني به نام شهيدان «جوادنيا» در چشم شما به بزرگي جهان هستي جلوه مي كند. سپس در اين خيابان، كوچه اي با همين نام كنجكاوي شما را برمي انگيزد؛ به ويژه هنگامي كه در ابتداي بن بست ديگري باز هم با همين نام پرافتخار، تصوير چهار جوان رشيد و زيبا چهره را مي بينيد كه دل از انسان مي ربايند. اينجا منزل برادران شهيدي است كه در فاصله اي كوتاه حماسه اي جاودانه آفريدند. 

توفيق تشرّف من به اين خانه نوراني در ارديبهشت سال ۱۳۶۵ نصيب گشت. عمليّات فكّه تمام شده بود؛ «و ما چه مي دانيم فكّه يعني چه»؟!  فکّه، در ظاهر منطقه‌ای بیابانی در شمال غربی خوزستان است و در واقع، آينه تمام نمايي براي تماشاي مكرّر داستان كربلا در سال ۶۱ قمري، ولي اين بار از سال ۶۱ شمسي و در ايران. از آن سال، اين بيابان خشك و بي انتها بارها و بارها شاهد تكرار قصّه راست قامتان عاشورا، تشنگي ها و غربت ها، فريادها و سكوت ها، جان دادن هاي تدريجي در برابر ديدگان يكديگر، تيرهاي خلاص و پيكرهاي باقي مانده زير خروار خروار شن هاي روان بود و حالا در ابتداي سال ۶۵ بار ديگر دوستان بهشتي سيرت ما از همانجا به آسمان پر كشيده و حتي پيكرهاي نازنينشان هم از چشمانمان پنهان مانده بود. شهيد «حبيب الله صوفي»، دوست و همدرس دوران كودكي من هم يكي از اين شهاب هاي ثاقب بود كه دل برد و نهان شد. گوشه و كنار صحبت از شهادت او بود، و من با دوستان ديگر از اينجا به آنجا دنبال يافتن خبري از او بوديم؛ دور از چشمان خانواده اش.

 عصر چهارشنبه هفدهمين روز ارديبهشت، «محمّد رحماني» كه خودش نيز چند ماه بعد در عمليّات كربلاي پنج به شهادت رسيد، آهسته با صدايي لرزان گفت: مثل اينكه حبيب هم شهيد شده است! از منبع اين خبر پرسيدم. پاسخ داد: «جوادنيا» كه از دوستان صميمي او در پادگان و همرزمان وي در جبهه بوده، اين خبر را تاييد كرده است. همين بهانه كافي بود كه دست سرنوشت پاي ما را به اين بيت نوراني باز كند. بالاخره خانه مادريِ «محمد» جوادنيا را كه در آن هنگام برادر سه شهيد بود پيدا كرديم. همراه با دو تن از دوستان از راه پله تنگ و باريك آن خانه قديمي به اتاق كوچكي در طبقه دوم رفتيم و پاي صحبت هاي محمّد نشستيم. لاغر اندام و متين، خوش برخورد و شيرين سخن بود. در حالي كه بيست و دو سال بيشتر نداشت، با صلابت و اقتدار سخن مي گفت. حتي اشاره اي هم به اين نداشت كه داغ سه برادر بر دل دارد. آرام و با تبسّم اطمينان داد كه حبيب به شهادت رسيده است. گفت: شب عمليّات در يك ستون پشت سر او بوده و خودش در تاريكي پيكر بي جان او را ديده ولي بازگرداندن اجساد مطهر شهيدان ممكن نبوده است. جهت اطمينانِ بيشتر نشاني برادر ديگري را هم داد كه با زحمت او را در اطراف كرج پيدا كرديم و جريان آن شب غمبار را براي ما تعريف و تاييد كرد.

رابطه و دوستي ما به ظاهر طولي نكشيد و كمتر از يكسال بعد محمد تخريبچي نيز در شلمچه به آرزويش رسيد و از معراج برگشتگان را وانهاد، ولي هيچ گاه ياد و نام او فراموش نشد و نخواهد شد. بعدها معلوم شد، نخستين برادرش، احمد، از اعضاي گروه شهيد چمران بوده و در سال ۱۳۵۹به شهادت رسيده است. سپس، علي در شب عمليّات بيت المقدس به ديدار حق شتافته است و يونس هم در صبح همان روز. 

مادر اين خانه، امّا خود داستاني ديگر دارد. او استوارتر از كوه ايستاد و نشان داد تاريخ دروغ نگفته است. زن مي تواند تا اين اندازه بزرگ و تاثيرگذار باشد. خَم به ابرو نياورد و پشت دنيا را خَم كند. در ديدار با امام راحل (ره) از فرزندانش گفته بود. از اينكه يكي از آنان دوست داشته عباس صدايش كنند؛ چرا كه رشيد و دلاور و نترس بوده است و آخر هم تشنه لب جان داده است. امام گريسته بود و اين مادر فرموده بود: آقا! گريه نكن! ما خودمان هم گريه نمي كنيم. اين بچه ها را داديم كه چشم شما را گريان نبينيم.

 اي كاش اصحاب هنر و قلم بتوانند به مدد الهي اين حقيقت ناب را به صورت هاي گوناگون روايت كنند تا رمز هويت و هستي ما آشكارتر گردد، غبار غفلت از دلهايمان بزدايد و از ياد نبريم كه در روز حساب بايد پاسخگوي كدام نعيم و چه امانت سنگيني باشيم. اين خانه و اين گونه خانه ها در كوچه پس كوچه هاي شهر ما درس آموز و يادآور اين گفتار تكان دهنده پيشواي فقيد (ره) است كه بر صندلي چوبين جماران مي گفت: «انسان گمان می‌کند سعادتش به این است که چند تا باغ داشته باشد، چند تا ده داشته باشد، در بانکها سرمایه داشته باشد، در تجارت چه باشد، شاید انسان این گمان را می‌کند، لکن ما وقتی که ملاحظه می‌کنیم و سعادتها را سنجش می‌کنیم، می‌بینیم که سعادتمندها آنهایی بودند که در کوخها بودند. آنهایی که در کاخها هستند سعادتمند نیستند. آن مقداری که برکات از کوخها در دنیا منتشر شده است هیچ در کاخها پیدا نمی‌شود. ما یک کوخ چهار پنج نفری در صدر اسلام داشتیم، و آن کوخ فاطمه زهرا سلام الله علیها است. از این کوخها هم محقرتر بوده لکن برکات این چی است؟ برکات این کوخ چندنفری آن قدر است که عالم را پر کرده است از نورانیت و بسیار راه دارد تا انسان به آن برکات برسد. این کوخ نشینان در کوخ محقر، در ناحیه معنویات آن قدر در مرتبه بالا بودند که دست ملکوتیها هم به آن نمی‌رسد؛ و در جنبه‌های تربیتی آن قدر بوده است که هرچه انسان می‌بیند برکات در بلاد مسلمین هست و خصوصاً در مثل بلاد ماها، اینها از برکت آنهاست.»

اكنون اين اسوه فضيلت كه مادر ابوالفضل هاي روزگار ماست، به ملكوت اعلا پر كشيده است و ساعت ۱۵ امروز، سه شنبه، مسجد الجواد (ع) در ميدان هفتم تير ميقات لبيك گويان اوست: «حيّ علي خير العمل»!


انتهای پیام/
دیدگاه ها