فرید زکریا در گفتوگو با فارنپالیسی به تحلیل دوئل جدید و قدیم در منطقه پرداخت
طالع خاورمیانه در ۲۰۲۵
بینالملل
83896
در سال ۲۰۲۴، تعداد بیشتری از مردم در امریکا و کشورهایی که انتخابات برگزار کردند، نسبت به هر زمان دیگری رأی دادند. در اکثر موارد، مقامهای مستقر از سمت خود برکنار یا با ضعف بازگشتند. به نظر میرسید که در سراسر جهان خشم عمومی نسبت به تورم، مهاجرت و نابرابری افزایش یافته است. همچنین دو جنگ بزرگ، یکی در اروپا و دیگری در خاورمیانه، چندین درگیری داخلی و شکاف فزاینده در اقتصاد جهانی به وقوع پیوست.
به گزارش گروه بین الملل ایران آنلاین، فارن پالیسی در انتهای هر سال، با یکی از تحلیلگران مسائل جهانی به بررسی اتفاقات سال میپردازد. امسال راوی آگراوال سردبیر فارین پالیسی و مجری FP Live (کانال ویدیویی و پادکست مجله) با فرید زکریا، مجری شبکه سیانان و نویسنده کتابهایی مانند جهان پساامریکایی، آینده آزادی و عصر انقلابها گفتوگو کرده است که متن پرسش و پاسخ این گفتوگو در ادامه آمده است.
راوی آگراوال: وقتی به سال ۲۰۲۴ نگاه میکنیم، فکر میکنم باید از انتخابات امریکا شروع کنیم. فرید، تصور میکنم که احساس میکنی بخشی از آنچه اتفاق افتاد را در کتابت «عصر انقلابها» پیشبینی کرده بودی که چگونه جوامع در سراسر جهان برای واکنشهای شدید آماده شدهاند. شاید این بخشی از دلیل باختن هریس و پیروزی ترامپ باشد. برداشتت از این موضوع چیست؟
فرید زکریا: یکی از نکاتی که در کتابم سعی داشتم مطرح کنم این بود که ظهور این نوع پوپولیسم و سطح اضطراب و حتی خشم در میان مردم، بویژه در غرب، یک وضعیت گذرا نیست. این بخشی از یک واکنش عمیقتر و گستردهتر است که ما برای سالها، اگر نه دههها، با آن روبهرو خواهیم بود. این یکی از واقعیتهای مهمی است که انتخاب ترامپ به جهان نشان داد: این موضوع از بین نمیرود و این یک حادثه تصادفی مانند سال ۲۰۱۶ نبود. این بخشی از چشمانداز سیاسی است که اکنون باید با آن کنار بیاییم. حزب جمهوریخواه قدیمی دیگر وجود ندارد. اکنون فقط یک حزب جمهوریخواه پوپولیستی و طرفدار ترامپ (MAGA) وجود دارد.
فکر میکنم نتیجهگیری بزرگ این است که سال ۲۰۲۴ سالی ضد مستقرها و ضد مقامهای حاکم بود. در ۱۶ ماه گذشته، هر دولتی که با انتخابات روبهرو شده جریمه شد. به حزب محافظهکار بریتانیا فکر کنید. آنها از بزرگترین پیروزیشان از زمان مارگارت تاچر به بزرگترین شکستشان در تاریخ ۲۰۰ ساله خود رسیدند و اکنون کوچکترین اقلیت خود را در پارلمان دارند. به حزب لیبرال دموکرات در ژاپن نگاه کنید که از سال ۱۹۴۸ تقریباً در همه انتخابات بجز یکی پیروز شده بود اما امسال، آنها شکست خوردند. به ایالات متحده نگاه کنید. استثنای اصلی اینجا هند است، جایی که مودی اگرچه با جریمه مواجه شد اما در قدرت باقی ماند. بخشی از این موضوع به دلیل آشفتگی و تغییرات است. مردم احساس میکنند که در میانه این حس جهانی از ناآرامی و اضطراب انقلابی، باید همه چیز را تغییر دهند. همه اینها بهطرز چشمگیری با بحران کووید-۱۹ تشدید شد، از جمله تورم، اختلال در زنجیره تأمین و تغییرات در حوزه کار. همه اینها منجر به احساس عمیقتری شد که آنچه اکنون در حال رخ دادن است، کارساز نیست.
به خاورمیانه برسیم، جایی که سال مهمی را پشت سر گذاشته است. کنجکاوم بدانم سیاست خارجی دولت بایدن در آنجا را چگونه ارزیابی میکنید. برای من، این وضعیت تا حدی متناقض به نظر میرسد، زیرا امریکا با دیده شدن به عنوان همدست در جنگ اسرائیل در غزه، به وضوح بخش بزرگی از قدرت نرم خود را از دست داد. اما در چند ماه گذشته، به نظر میرسد که واشنگتن توانسته ماهی های بزرگی بگیرد.
در مورد غزه، امریکا همیشه حاضر بوده بهای لازم برای حمایت از اسرائیل و بویژه برای حمایت از جنگ نتانیاهو در غزه بپردازد. اما اگر این را کنار بگذاریم، چون اهمیت چندانی در توازن قدرت منطقهای ندارد و بیشتر مسألهای اخلاقی است، پرسش این است که اسرائیل با سرزمینهای اشغالی و ۵ میلیون فلسطینی که تحت حاکمیت آن زندگی میکنند چه میخواهد بکند. آنچه در خاورمیانه داشتیم، یک نظم امنیتی به رهبری امریکا بود که عمدتاً به نفع ایالات متحده و کشورهای عرب میانهرو، بویژه کشورهای خلیج فارس بود. منبع اصلی مخالفت با آن نظم ایران بود. ایرانیها از روشی بسیار هوشمندانه برای قدرت نامتقارن استفاده کردند: اتحاد با مجموعهای از نیروهای منطقهای و بازیگران غیردولتی، از حوثیها در یمن گرفته تا شبهنظامیان در عراق و سوریه، حزبالله در لبنان و البته حماس در غزه.
اسرائیلیها نیروی دریایی و پدافند هوایی سوریه را نابود کردند و بخشی از این کشور را که در نزدیکی بلندیهای جولان قرار دارد، اشغال کردند تا موقعیت خود را حتی بیشتر تقویت کنند. چالش کلی علیه نظم امنیتی به رهبری امریکا تا حد زیادی فروپاشیده است. حال باید دید که این شرایط به کجا خواهد انجامید. همانطور که میدانیم، در خاورمیانه، ضعف میتواند به همان اندازه قدرت پیچیدگی ایجاد کند و موجب بیثباتی شود. اما در حال حاضر، ما شاهد بازآرایی خاورمیانه هستیم.
برخی این لحظه را «۱۹۸۹ خاورمیانه» (انقلابهای شرق اروپا در اواخر جنگ سرد) نامیدهاند. اما شاید بتوان گفت وعده بهار عربی تا حدی تحقق یافته است. برداشت شما از بازسازی منطقه و تأثیر بلندمدت آن چیست؟
این یک بازسازی ژئوپلیتیک است، اما فکر نمیکنم باید بین این لحظه و سال ۱۹۸۹ مقایسههای زیادی انجام داد. مثالی که به آن فکر میکنم، سال ۱۸۴۸ است، زمانی که سراسر اروپا درگیر انقلابات جهانی شد. تاریخ تکرار نمیشود، اما گاهی شبیه به هم است. چیزی در اینجا وجود دارد که مرا بیشتر به یاد ۱۸۴۸ میاندازد تا ۱۹۸۹. در سال ۱۸۴۸، یک انقلاب بزرگ لیبرال در سراسر اروپا رخ داد. اما تا سال ۱۸۵۱، سه سال بعد، تمام رژیمهای محافظهکار، ارتجاعی و اقتدارگرا قدرت را در دست گرفتند، نیروهای لیبرال را سرکوب کردند و انقلابها شکست خوردند. قرار دادن کسی در جعبهای بدون پنجره و در، دلیل زیادی برای همکاری باقی نمیگذارد. لفاظیهای ترامپ معمولاً در مورد فشار بر ایران بسیار حداکثری بوده است. اما ترامپ یک فرصتطلب است و ممکن است این رویکرد تغییر کند.
مفهومی که در سال ۲۰۲۴ بارها مطرح شده است، «چهارگانه آشوب» است، اصطلاحی که اقتصاددانان از آن استفاده کرده و به ایران، چین، روسیه و کره شمالی اشاره دارد. این کشورها با تحریمهای امریکا روبهرو هستند. آیا سیاستهای امریکا این چهارگانه را متحد کرده است؟
این کشورها اساساً توسط قدرت و هژمونی امریکا به هم نزدیک شدند. ایالات متحده پس از سال ۱۹۸۹ بسیار مسلط بود، اما از آن زمان تاکنون شاهد مقاومتهایی بودهایم، از جمله بازسازی دولت روسیه و ظهور قدرت اقتصادی و سپس نظامی چین. این یک واقعیت ساختاری بسیار گسترده در واکنش به هژمونی امریکاست. تاریخ به ما نشان میدهد که وقتی این میزان از قدرت متمرکز وجود دارد، نیروهای متعادلکنندهای پدیدار میشوند. میزان زیادی از لفاظیهای ضدچینی غیرضروری بود. این موضوع درسی جالب برای لیبرالهاست که اغلب نگران این هستند که از سوی جناح راست مورد انتقاد قرار گیرند. این ترس از زمان جنگ ویتنام، حزب دموکرات را به مسیرهای اشتباه کشانده است. اکثر سیاستگذاران ارشد دموکرات معتقد نیستند که سیاست بسیار جنگطلبانه و تقابلی نسبت به چین، همانطور که در اولین ملاقات آنتونی بلینکن و مشاور امنیت ملی [جیک سالیوان] با چینیها در انکوریج آلاسکا دیده شد، خردمندانه است. در هفته اول دولت بایدن، بحثهایی وجود داشت که آیا باید به توافق هستهای ایران بازگشت یا تعرفهها علیه چین را برداشت. در هر دو مورد، آنها تصمیم گرفتند که چنین اقداماتی ضعیف به نظر میرسد. اما باید این کار را میکردند.
در سال گذشته، گروه بریکس به «بریکس پلاس» تبدیل شد و کشورهایی مانند ایران، مصر، اتیوپی، و حتی امارات متحده عربی را اضافه کرد. میخواهم بدانم که قدرت این بلوک را چگونه ارزیابی میکنید؟ لحظهای قابلتوجه در ماه اکتبر رخ داد: وقتی نشستهای صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی در واشنگتن برگزار میشد، جیک سالیوان در بروکینگز سخنرانی میکرد. در همان زمان، در کازان روسیه، پوتین میزبان مودی، شی جینپینگ، اردوغان و گوترش بود، گویی میخواست بگوید، «محل اصلی رویدادها اینجاست، نه در واشنگتن.» به نظر شما این لحظه چه معنایی داشت؟ گسترش این بلوک چه چیزی را درباره تغییرات در نظم جهانی نشان میدهد؟
باید این بلوک و این نشستها را جدی گرفت. آنها نشاندهنده نارضایتی بخشهای مهمی از جهان از نظمی هستند که بهشدت تحت تسلط ایالات متحده و چند متحد آن مانند ژاپن است. نوعی میل به سرکشی و نافرمانی، بخشهای وسیعی از جهان را تحریک کرده است، و درک این موضوع اهمیت دارد. دیپلماسی امریکا باید تلاش کند تا این مسأله را جبران کند و آن را بهبود بخشد. صادقانه بگویم، ایالات متحده باید به این فکر کند که چگونه مطمئن شود دلار به حاشیه رانده نمیشود. چرا که بازاری برای کشورهایی وجود دارد که میخواهند از تسلط دلار و تحریمهای مرتبط با آن آزاد شوند، اما همچنان از مزایای یک ارز بینالمللی برخوردار باشند. من بیشتر نگران این هستم تا گزینه سیاسی بریکس.
انتهای پیام/