جیمی کارتر زمینه های فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی را فراهم کرد

قربانی جنگ سرد

بین‌الملل

84104
قربانی جنگ سرد

صبح روز بعد از اینکه رونالد ریگان، نامزد ریاست جمهوری امریکا با پیروزی قاطع ۴۴ ایالتی در برابر رئیس‌جمهوری وقت جیمی کارتر در انتخابات ۱۹۸۰ پیروز شد، نیویورک تایمز گزارش داد که خواست یک «سیاست خارجی سخت‌تر امریکایی» بخش بزرگی از نتیجه انتخابات بود.

به گزارش گروه بین الملل ایران آنلاین، براساس نظرسنجی‌ها، رأی‌دهندگان تقریباً با نسبت ۲ به ۱ گفتند که «آنها می‌خواستند این کشور در برخورد با اتحاد جماهیر شوروی قوی‌تر عمل کند.» ریگان طی هشت سال آینده به‌نظر می‌رسید که دقیقاً همین کار را انجام داد، با سیاست «صلح از طریق قدرت» و یک ساختار دفاعی بی‌وقفه. پس از آنکه بلوک شوروی تحت نظارت او شروع به فروپاشی کرد، ریگان به‌عنوان پیروز اصلی جنگ سرد افسانه‌سازی شد که البته این وضعیت هنوز هم ادامه دارد.
در عین حال، کارتر که روز یکشنبه در ۱۰۰ سالگی درگذشت، به‌عنوان یک رهبر نسبتاً ضعیف به یاد آورده می‌شود که به‌طور ساده‌لوحانه‌ای درباره حقوق بشر صحبت می‌کرد، از کمبود انرژی و رکود اقتصادی با لهجه خاص جورجیایی خود ابراز نگرانی می‌کرد و عملاً توسط بحران گروگانگیری ۴۴۴ روزه ایران از کاخ سفید بیرون رانده شد.

جنبه های فراموش شده
شاید کمترین جنبه‌ای که از دوران ریاست جمهوری یک‌دوره‌ای کارتر (که بشدت مورد انتقاد قرار گرفت) درک شده باشد، این است که او به‌طور چشمگیری ماهیت جنگ سرد را تغییر داد و زمینه فروپاشی نهایی اتحاد جماهیر شوروی را فراهم کرد. کارتر این کار را با ترکیب مهارت‌آمیز و قوی از قدرت نرم و سخت انجام داد. از یک سو، او درهای مشروعیت‌زدایی سیستم شوروی را با تمرکز بر حقوق بشر به‌روی ریگان باز کرد؛ از سوی دیگر، کارتر به‌طور جدی به تأمین مالی سلاح‌های جدید و پیشرفته پرداخت که باعث شد مسکو متوجه شود که نمی‌تواند با واشنگتن رقابت کند و این خود باعث شد یک سری تحرکات اضطرابی و خودکشی‌وار تحت رهبری آخرین رهبر شوروی، میخائیل گورباچف به راه بیفتد. تأکیدهای مکرر او بر حقوق بشر برای مردم پشت پرده آهنین، توسط رهبران شوروی در آن زمان به‌عنوان مداخله‌ای غیرقابل قبول در امور داخلی کشورشان تلقی شد. سیاست او همچنین از سوی کارشناسان سیاست خارجی ایالات متحده که طرفدار رئال‌پولیتیک و تنش‌زدایی بودند، به‌عنوان رویکرد خطرناک و ساده‌لوحانه مورد انتقاد قرار گرفت، از جمله هنری کیسینجر وزیر خارجه سابق و جورج کِنَن دیپلمات سابق امریکا.
سال‌ها پیش از سخنرانی «امپراطوری شیطانی» ریگان، این کارتر بود که سیاست ایالات متحده را از مهار جنگ سرد و دِتانت (تنش‌زدایی) به سوی مقابله‌ای زیرکانه تغییر داد، تغییری که دنیای قرن گذشته را تغییر داد و همچنین زمینه‌سازی برای قرن حاضر بود. رابرت گیتس، مشاور ارشد اطلاعاتی سابق ریگان (و بعداً وزیر دفاع رؤسای جمهوری جرج بوش و باراک اوباما) در کتاب خاطرات خود در سال ۱۹۹۶ نوشت: «من معتقدم که تاریخ‌نگاران و ناظران سیاسی نتوانسته‌اند اهمیت کمک‌های جیمی کارتر به فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و پایان جنگ سرد را درک کنند.»
همچنین داگلاس برینکلینگ تاریخ‌نگار نوشته است، رویکرد سخت کارتر در دفاع (او اولین رئیس‌جمهوری بود که پیشنهاد موشک‌های مستقر در اروپا را داد، سیاستی که بعدها ریگان آن را دنبال کرد) تا حد زیادی فراموش شده است.
توافق صلح او در خاورمیانه در سال ۱۹۷۸ میان مناخم بگین، نخست‌وزیر وقت اسرائیل و انور سادات رئیس‌جمهوری وقت مصر، چشم‌انداز منازعه اعراب و اسرائیل را تغییر داد. شاید مهم‌تر از آن، اسرائیل از این دوران آرام برای ورود به دنیای غرب از نظر اقتصادی و برتری نظامی و تکنولوژیکی نسبت به کشورهای عربی استفاده کرد.
شناسایی چین کمونیستی توسط کارتر در سال ۱۹۷۸ نیز در طول چهار دهه پس از آن اهمیت بیشتری پیدا کرده است. این تغییر استراتژیک-که بخشی از آن نیز برای افزایش فشار بر اتحاد جماهیر شوروی بود-کمک کرد تا رهبر وقت چین، دنگ شیائوپینگ، اصلاحات را آغاز کرده و کشورش را به روی جهان باز کند.  اما شاید کمترین قدردانی از دستاوردهای کارتر، حتی امروز، به رویکرد بی‌سابقه او در مقابله با نبرد عظیم جنگ سرد تعلق دارد. اگرچه در آن زمان به دلیل ساده‌لوحی مورد تمسخر قرار گرفت، اما بخش بزرگی از اینکه مسائل حقوق بشر بعدها در بلوک شرق به یک موضوع مهم تبدیل شد، به دلیل اقدامات کارتر و مشاور امنیت ملی او، زبیگنیو برژینسکی بود.  با کمک توافقنامه هلسینکی در سال ۱۹۷۵ که «گروه‌های نظارت هلسینکی» را در کشورهای بلوک شرق مجاز می‌کرد، این گروه‌های مخالف تازه‌تأسیس در دهه ۱۹۸۰ مشروعیت پیمان ورشو- و به‌طور کلی بلوک شوروی- را از درون تضعیف کردند.

درک پیشرو از رئال پلیتیک
آخرین قربانی خود اتحاد جماهیر شوروی بود. بویژه پس از آنکه گورباچف که در سال ۱۹۸۵ به عنوان دبیرکل حزب کمونیست شوروی منصوب شد، به این فشارهای اجتماعی داخلی و تهدیدات دفاعی از سوی واشنگتن واکنش نشان داد و تلاش کرد تا سیستمی را که به‌طور بنیادین غیرقابل اصلاح بود، با گلاسنوست و پرسترویکا اصلاح کند. حتی کیسینجر که در نهایت یک رئالیست واقعی بود، بعدها در خاطرات خود، «سال‌های تجدید» اعتراف کرد که هلسینکی «زندگی خارق‌العاده‌ای پیدا کرد.» و به نوشته رابرت گیتس، پذیرش حقوق بشر از سوی کارتر به‌عنوان یک تاکتیک تحت توافقنامه هلسینکی، او را «نخستین رئیس‌جمهوری در طول جنگ سرد ساخت که به‌طور عمومی و مداوم مشروعیت حکومت شوروی در داخل را به چالش کشید.»
استوارت آیزن‌ستات، مشاور ارشد کارتر که کتاب «رئیس‌جمهوری کارتر: سال‌های کاخ سفید» را در سال ۲۰۱۸ منتشر کرد، در مصاحبه‌ای گفت که کارتر و برژینسکی بتدریج به این سیاست‌ها رسیدند، بدون اینکه اصلاً درک کنند که تأثیر آنها در نهایت چه خواهد بود. در واقع، کارتر در مخالفت با دیدگاه کیسینجر و رئیس‌جمهوری سابق امریکا ریچارد نیکسون درباره پذیرش قدرت شوروی به‌عنوان یک رئال‌پولیتیک، جرالد فورد، رئیس‌جمهوری وقت را شکست داد—که به‌طور معروف فورد در مناظره‌ای در سال ۱۹۷۶ اعلام کرد «هیچ سلطه‌ای از سوی شوروی بر اروپای شرقی وجود ندارد.»
تحت رهبری وزیر دفاع نوآور کارتر، هارولد براون، «تمام سیستم‌های سلاح اصلی که توسط ریگان پیاده‌سازی شدند، ابتدا توسط کارتر چراغ سبز گرفته بودند. به‌عنوان مثال، معرفی سلاح‌های هسته‌ای میان‌برد در اروپا که گورباچف بعداً گفت این امر آنها را قانع کرد که نمی‌توانند با امریکا رقابت کنند.» همچنین این کارتر بود که سیاست تأمین مالی مجاهدین ضد شوروی در افغانستان را آغاز کرد و منابع و روحیه اتحاد جماهیر شوروی را در آخرین جنگ آنها تخلیه کرد (اگرچه این سیاست که ریگان نیز آن را تأیید کرد و شدت بخشید، نهایتاً منجر به تشکیل طالبان شد).
مردی که در این فرآیند استراتژیست بزرگ بود، برژینسکی بود که به‌طور مرتب به‌دلیل گرایش‌های ضد شوروی‌اش مورد انتقاد قرار می‌گرفت. برژینسکی مدت‌ها قبل از هر کسی دیگر در سطوح ارشد (بویژه کیسینجر) شروع به بیان این کرد که سیستم شوروی از درون شروع به فروپاشی خواهد کرد؛ بنابراین، تعامل فعالانه امریکا با دولت‌های کمونیستی در اروپای شرقی و بلوک شوروی برای کشیدن نخ‌های آن فروپاشی ضروری است. هنگامی که او دیدگاه‌های خود را به شخصیت‌های برجسته‌ای مانند دین آچسون، وزیر امور خارجه رئیس‌جمهوری هری ترومن که کمونیست‌ها را به‌طور عمده یکپارچه می‌دید منتقل کرد، برژینسکی گفت که استدلال‌هایش بدون توجه کنار گذاشته شد.
برژینسکی به یاد می‌آورد، آچسون گفت آنچه من می‌گفتم، مزخرف است. هیچ‌چیز در آن وجود ندارد. برژینسکی همچنین با جرج کنان، نظریه‌پرداز بزرگ که نقاط ضعف درونی سیستم شوروی را نیز پیش‌بینی کرده بود، در یک جنبه حیاتی اختلاف داشت: «در واقع، نقطه آغاز من مشابه دیدگاه او بود، بجز اینکه او احساس می‌کرد مسائل عمدتاً خود به خود حل خواهند شد. او مخالف افزایش قدرت نظامی بود. من طرفدار افزایش قدرت نظامی و  برنامه‌ای فعال برای نفوذ و بی‌ثبات‌سازی بودم، اما با احتیاط و محدودیت تا خیلی آشکار نشود.» برژینسکی گفت: کنان همچنین متقاعد شده بود که سیستم شوروی به طریقی خود به خود تجزیه خواهد شد، در حالی که من معتقد بودم باید از درون تحریک شود، بویژه با بهره‌برداری از تعارض بین ملی‌گرایی روسی و ملی‌گرایی‌های غیر روسی.

حقوق بشر سلاح مؤثری بود!
حقوق بشر سلاح موثری بود! برژینسکی در نهایت در پیش‌بینی خود که دینامیک‌های درونی بلوک شوروی آن را از هم خواهد پاشید، تأیید شد. خود کارتر در مصاحبه‌ای در پاییز ۲۰۱۲ بیشتر اعتبار این مفهوم استراتژیک بزرگ مقابله با شوروی‌ها را به برژینسکی داد و گفت این مشاور امنیت ملی او بود که فکر کرد «از حقوق بشر به‌عنوان سلاح‌های سیاسی یا دیپلماتیک استفاده کند.»
در برخی از جنبه‌ها، کارتر قربانی دوران خود بود. او زمانی به ریاست جمهوری رسید که کشور با رکود تورمی و بی‌ثباتی دست به گریبان بود، درست پس از عقب‌نشینی ایالات متحده از ویتنام در سال ۱۹۷۵—یک فاجعه سیاست خارجی که به دلیل اینکه عمدتاً کارِ رئیس‌جمهوری دموکرات پیشین لیندون جانسون بود، تصویر حزب فرانکلین دلانو روزولت، هری ترومن و جان اف. کندی را به حزبی از مرددها و ناتوان‌ها تبدیل کرد. - بنابراین کارتر که تحت تأثیر تاریخ قرار داشت، به عنوان فردی ضعیف شناخته می‌شد، نمادی از آنچه که به‌عنوان آسیب‌پذیری دائمی دموکرات‌ها در نظر گرفته می‌شد. و سپس فاجعه ایران رخ داد، زمانی که کارتر به شاه تبعیدی دسترسی به خدمات پزشکی ایالات متحده را داد و در مقابل، ایرانی‌ها سفارت ایالات متحده در تهران را در نوامبر ۱۹۷۹ تصرف کردند. با ادامه بحران گروگانگیری، کارتر به عنوان فردی ناتوان و ضعیف دیده شد. در خاطراتش در سال ۲۰۱۵، کارتر تصمیم بحرانی‌ای که در اوایل آوریل ۱۹۸۰ گرفت را شرح داد: «[در] ۱۱ آوریل، مشاورانم را گرد هم آوردم و تصمیم گرفتیم که عملیات نجات را پیش ببریم. آخرین پیشنهاد من این بود که یک هلی‌کوپتر دیگر اضافه کنیم، تا دو هلی‌کوپتر بیشتر از آنچه که لازم بود داشته باشیم.» اما حتی این هم کافی نبود—وقتی که عملیات آغاز شد، یک هلی‌کوپتر در حین برخاستن سقوط کرد و به یک هواپیمای C-130 برخورد کرد که باعث کشته شدن هشت نفر و وادار کردن رئیس‌جمهوری خسته و فرسوده به اعلام شکست عملیات پنجه عقاب شد و سرنوشت او به عنوان یک رئیس‌جمهوری یک‌دوره‌ای  رقم خورد. کارتر هیچ‌وقت کاملاً نتوانست از آنچه که به‌عنوان بی‌عدالتی تاریخی در حق شهرتش احساس می‌کرد، رهایی یابد. صبح روز بعد از شکست او در انتخابات ۱۹۸۰، رئیس پیشین بخش ارتباطاتش، جرالد رفشون وارد دفتر رئیس‌جمهوری شد و او را در حالتی کسل و با چشمانی پر از اشک یافت. رفشون به یاد می‌آورد «او گفت 41 میلیون و 600 هزار نفر از من خوششان نمی‌آید» او دقیقاً همان عدد را گفت.

 


انتهای پیام/
دیدگاه ها
آخرین اخبار بین‌الملل