پژوهشگران و کارشناسان سیاست خارجی دولت جدید امریکا بررسی کردند

دولت مجهول در واشنگتن

سیاست

85769
string(855) "[{"name":"a","aspect":"16:9","width_small":"480","width_medium":"720","width_large":"960","_sy":"1","_sx":"1","_r":"0","_h":"425.45000000000005","_w":"756.3555555555556","_y":"17.452423095703125","_x":"2.8222222222222015","source":"\/news\/photo\/1403\/11\/02\/804d7602456bf314bbbb0da6f1196dda.jpg","_pr_css":"display: block; width: 161.194px; height: 107.463px; min-width: 0px !important; min-height: 0px !important; max-width: none !important; max-height: none !important; transform: translateX(-0.597015px) translateY(-3.6919px);"},{"name":"b","aspect":"1:1","width_small":"480","width_medium":"720","width_large":"960","_sy":"","_sx":"","_r":"","_h":"","_w":"","_y":"","_x":"","source":""},{"name":"c","aspect":"16:6","width_small":"720","width_medium":"960","width_large":"1250","_sy":"","_sx":"","_r":"","_h":"","_w":"","_y":"","_x":"","source":""}]" دولت مجهول در واشنگتن

دونالد ترامپ از امروز بار دیگر سکاندار کاخ سفید شد. چهل و هفتمین رئیس‌جمهوری ایالات متحده احتمالاً همچنان عنصر غافلگیری را حفظ خواهد کرد. رسانه‌های امریکایی می‌نویسند ترامپ آماده است تغییری بزرگ در روند ۸۰ ساله سیاست خارجی امریکا ایجاد کند.

به گزارش گروه سیاسی ایران آنلاین، یکی از پرسش‌های اساسی، مواجهه دولت ترامپ با ایران است. رئیس‌جمهوری امریکا و افراد نزدیک به او هنوز رسماً درباره ایران موضعی اتخاذ نکرده‌اند و دونالد ترامپ در دو نشست خبری خود در عمارت شخصی‌اش مارالاگو، پرسش‌ها درباره ایران را با ابهام پاسخ داد. «ترامپ» که در دوره چهارساله اول ریاست‌جمهوری خود سعی داشت مسائل واشنگتن با تهران را با استانداردهای ذهنی خود حل‌و‌فصل کند، یک‌بار مسیر فشار بر ایران را تا انتها رفته است و به نتایج مطلوب خود نرسیده است. ضمن آنکه او با خروج از توافق هسته‌ای در سال ۲۰۱۸، پیشرفت برنامه ایران را به سمت بازدارندگی کامل هدایت کرده است. ترامپ در این دوره نئومحافظه‌کاران افراطی چون مایک پمپئو و جان بولتون را که مشوق او در خروج از برجام بودند، کنار گذاشته است. آیا دولت دوم ترامپ همان مسیر طی‌شده و شکست‌خورده قبل را تکرار خواهد کرد یا به فرصت تعامل با ایران خواهد اندیشید؟ بویژه اینکه او نمی‌خواهد منطقه را در دوران ریاست‌جمهوری‌اش در میان تنش و بحران مشاهده کند. اینها پرسش‌هایی است که «ایران» در گفت‌و‌گو با کارشناسان سیاست خارجی مطرح کرده است که در ادامه می‌خوانید.

یادداشت

توافق ممکن است

حیدرعلی مسعودی
استادیار روابط بین‌الملل دانشگاه شهید بهشتی

راهبرد کلی دولت‌های مختلف امریکا در دهه‌های گذشته نسبت به ایران در قالب «راهبرد مهار» (Containment) قابل تحلیل است. البته در برخی از دوره‌ها، رگه‌هایی از نوعی «تعامل گزینش» (Selective Engagement)  نیز دنبال شده است که آخرین نمونه آن برجام و برخی تعاملات غیرمستقیم در دوره‌های قبلی، از جمله دوره دولت مرحوم آقای رئیسی است که مربوط به قبل از حوادث ۷ اکتبر و در قالب برخی تفاهمات بین دو طرف مطرح می‌شد.
در رابطه با شرایط فعلی، چند ابهام در مورد موضع دولت دوم آقای ترامپ وجود دارد. از یک طرف، ترامپ و تیمش همچنان متمرکز بر مسأله هسته‌ای ایران هستند و خود آقای ترامپ و برخی از مشاوران و نزدیکان او با تمرکز بر مسأله هسته‌ای در رابطه با ایران اعلام موضع کرده‌اند و در مورد بقیه مسائل، موضع چندانی نمی‌بینیم.
از طرف دیگر، سابقه دولت اول ترامپ و آن ۱۲ شرط پمپئو، وزیر خارجه وقت، وجود دارد که ممکن است برخی از اطرافیان فعلی ترامپ نیز در مقاطعی به آن سمت متمایل شوند و خواهان رفتن به سمت چنین شروطی باشند. بنابراین واقعاً هنوز خیلی روشن نیست که ترامپ به دنبال یک معامله محدود و توافقی خاص با ایران است یا به دنبال یک توافق جامع‌تر.
ابهام بعدی در مورد موضع اصلی ترامپ و راهبرد اصلی دولت دومش در رابطه با برنامه هسته‌ای ایران است. در برخی از محافل تأثیرگذار واشنگتن این بحث مطرح شده که اگر امریکا بخواهد توافق مجددی با ایران داشته باشد، باید به جای توافق هسته‌ای به معنای کنترل تسلیحات، به سمت توافقی برای خلع سلاح با ایران حرکت کند.  از جمله «اولی هاینونن» که بازرس سابق آژانس بین‌المللی انرژی اتمی بوده و یکی از چهره‌های تأثیرگذار در حوزه مسائل هسته‌ای در محافل واشنگتن است، این ایده را دنبال می‌کند که تضمین واقعی برای عدم حرکت ایران به سمت سلاح هسته‌ای، نوعی توافق خلع سلاح است یا چیزی که قبلاً تحت عنوان غنی‌سازی صفر مطرح شده بود. بنابراین در اینجا نیز واقعاً یک ابهام وجود دارد که موضع واقعی ترامپ به چه صورتی است. ابهام سوم در مورد پایداری مواضع ترامپ است. در دولت اول ترامپ، برخی کارشناسان، چه ایرانی و چه امریکایی، معتقد بودند که اگر ایران حاضر به مذاکره با ترامپ برای بازبینی برجام می‌شد و تغییرات اندکی در برجام اتفاق می‌افتاد، ترامپ از برجام خارج نمی‌شد و می‌توانست آن برجام بازنگری‌شده را به نام خودش ثبت کند و به عنوان یک موفقیت تلقی کند. مانند آنچه که مثلاً در رابطه با تغییر موافقتنامه تجاری نفتا انجام شد و نفتا تبدیل شد به یک موافقتنامه تجاری جدید بین امریکا، مکزیک و کانادا تحت عنوان USMCA.بنابراین وقتی مواضع اخیر ترامپ و تهدیدات مستمر او در ماه‌های اخیر را برای تعرفه‌گذاری‌های مجدد بر کالاهای وارداتی به امریکا، از جمله از کانادا مشاهده می‌کنیم، می‌توانیم به این نکته واقف شویم که ترامپ به صورت مستمر به دنبال امتیازگیری‌های بیشتر از طرف مقابل است و تکرار این سناریو در رابطه با ایران می‌تواند پایداری هرگونه توافقی را حتی در دولت خود ترامپ در معرض تردید قرار دهد.
اگر بخواهیم به عوامل تسهیل‌کننده توافق و عوامل مانع‌ساز اشاره کنیم؛ ابتدا عوامل تسهیل‌کننده را می‌توان فشار جدی ترامپ به چین و روسیه برای کاهش سطح تعاملاتشان با ایران دانست. آمادگی این کشورها برای کاهش تعاملات با ایران می‌تواند به عنوان یک عامل تسهیل‌کننده توافق تلقی شود؛ زیرا ایران ممکن است تعاملات اقتصادی و تجاری خود با چین یا تعاملات نظامی و امنیتی خود با روسیه را از دست بدهد و بنابراین مجبور شود به سمت یک توافق حرکت کند.
عامل تسهیل‌کننده دوم عدم تمایل جدی ایران به بازگشت قطعنامه‌های تحریمی شورای امنیت است. این موضوع به دلیل انقضای برجام و احتمال استفاده کشورهای اروپایی عضو برجام از مکانیزم ماشه وجود دارد. گرچه ایران هم از ابزارهای خود برای چانه‌زنی استفاده کرده و تهدید کرده که نه تنها از ان پی تی خارج خواهد شد بلکه ممکن است به سمت تجدید نظر در دکترین هسته‌ای حرکت کند، اما به نظر می‌رسد که ایران تمایلی به بازگشت قطعنامه‌های تحریمی شورای امنیت ندارد و احتمالاً تلاش خواهد کرد تا یک توافق حاصل شود. عامل تسهیل‌کننده سوم محوریت مسأله چین در دستور کار سیاست خارجی ترامپ و تیم مشاوران اوست. مسأله چین موضوع اصلی است؛ بنابراین رسیدن به یک توافق با ایران می‌تواند تمرکز سیاست خارجی امریکا را به سمت مسأله چین معطوف کند.
اما دو عامل مانع‌ساز برای توافق نیز وجود دارد: یکی رویکرد حداکثری ترامپ است. همان‌طور که اشاره کردم، تغییر احتمالی امریکا از راهبرد توافق هسته‌ای برای افزایش نظارت و شفافیت در برنامه هسته‌ای ایران به سمت یک راهبرد خلع سلاح هسته‌ای خواهد بود. این رویکرد در مقابل تمایل ایران برای حفظ وضعیت فعلی‌اش قرار دارد؛ وضعیتی که من آن را وضعیت آستانه‌ای می‌نامم. یعنی ایران اکنون در وضعیت آستانه‌ای قرار دارد؛ اگر تصمیم سیاسی وجود داشته باشد، امکانات فنی آن کاملاً فراهم است.
این دو رویکرد متضاد یعنی رویکرد احتمالی توافق هسته‌ای به معنای خلع سلاح از سوی امریکا و تمایل ایران برای حفظ وضعیت آستانه‌اش، عامل مانع‌ساز محسوب می‌شود. عامل مانع‌ساز دوم نقش بازیگران مخرب مانند اسرائیل است. لابی اسرائیل در امریکا همواره مخالف هرگونه توافق با ایران بوده‌اند. سفیر پیشنهادی ترامپ در اسرائیل جزو مخالفان جدی توافق هسته‌ای برجام بوده و تمام تلاش خود را خواهد کرد تا اسرائیل و نزدیکانش مانع این اتفاق شوند.
بنابراین، این سه عامل تسهیل‌کننده توافق هستند و دو عامل مانع‌ساز نیز وجود دارد. بنابراین با همین ملاحظه کلی می‌توان احتمال توافق را همچنان بالاتر از عدم توافق تلقی کرد.
چیز دیگری که می‌خواهم در پایان اضافه کنم و تا حدی جای امیدواری را باقی می‌گذارد، این است که حتی اگر موضع دولت دوم ترامپ مذاکرات جامع باشد، با اینکه موضع رسمی مقامات ایران همچنان مذاکرات محدود هسته‌ای در قالب برجام است، ما گونه‌ای از مذاکرات شبه جامع را البته به شکل مستقیم در دولت قبلی ایران درباره طیفی از مسائل منطقه‌ای داشتیم که واقعاً می‌تواند راه گزینه مذاکرات جامع را همچنان باز نگه دارد.

 

زمان، عنصر حیاتی برای ایران و امریکا

رحمان قهرمان‌پور
کارشناس مسائل امریکا

به‌نظر می‌رسد دولت ترامپ اعمال فشار حداکثری را به‌منظور دستیابی به خواسته‌های خود در قبال ایران دنبال می‌کند. این فشار حداکثری به این معناست که ایران باید پای میز مذاکره بیاید، اما یک نکته دیگر که حائز اهمیت است، مسأله محدودیت زمانی یا قید زمانی و کمبود زمان برای توافق است.
زیرا تا اکتبر ۲۰۲۵ (آبان ۱۴۰۴) احتمال بازگشت مکانیزم ماشه  وجود دارد و دو طرف باید تا این تاریخ به توافقی دست یابند. اگر مکانیزم ماشه بازگردد، احتمالاً ایران از ان‌پی‌تی خارج خواهد شد و شرایط به‌طور کلی به سمتی دیگر خواهد رفت. لذا در کنار مشکلاتی که قبلاً در فرآیند مذاکره داشتیم، مسأله دیگری که اکنون پیش آمده و باعث پیچیده‌تر شدن شرایط شده، همین محدودیت زمانی
است.
باید توجه داشت که موضوع قید زمان بسیار مهم است، برای درک بهتر این موضوع باید به این مسأله توجه داشت که کمتر از 9 ماه تا اکتبر 2025 زمان باقی است و تیم ترامپ دست‌کم دو ماه زمان را صرف آماده‌سازی برای ورود به برنامه‌های دیپلماتیک و ارائه پیشنهادها درباره پرونده‌های مختلف خواهند کرد. این درحالی است که در فرآیند برجام از آغاز مذاکرات تا رسیدن به دستاورد حدود 18 ماه زمان به طول انجامید.
از این‌رو به نظر می‌رسد دستیابی به توافقی که ترامپ به‌عنوان توافق جامع مدنظر دارد، در فاصله نسبتاً کوتاه تا اکتبر 2025 دست‌نیافتنی باشد. با اینکه ایران نیز هنوز در مواضع خود هیچ سیگنالی مبنی بر موافقت با مذاکره پیرامون موارد فراتر از پرونده هسته‌ای نداده است.
این پیچیدگی‌ها وجود دارد، ولی موضوع امیدوارکننده این است که هر دو طرف نوعی احساس نگرانی و تهدید نسبت به آینده دارند و این امر به محرکی برای حرکت به سمت مذاکره تبدیل می‌شود. به هر روی مشخص است که چنانچه توافق مشخصی تا اکتبر ۲۰۲۵ بین ایران و امریکا حاصل نشود و مسیر دیپلماسی به شکست منجر گردد، منافع هر دو طرف به‌طور جدی در خطر خواهد بود.
به‌نظر می‌رسد که راهبرد ترامپ در وهله اول اعمال تحریم‌های جدید خواهد بود تا از طریق فشار حداکثری ایران را به مذاکره وادارد.
به عبارت دیگر، رویکرد ترامپ در قبال ایران بی‌شباهت به رفتاری که با کانادا و مکزیک داشت، خواهد بود. یعنی مشابه تغییر پیمان نفتا و بازتعریف آن، انتظار می‌رود که رویه ترامپ برای مذاکره با ایران در موضوع هسته‌ای نیز همین باشد تا توافق مدنظر خود را فراتر از آنچه دموکرات‌ها فراهم کرده بودند، به دست بیاورد.
در این مسیر بدون شک فشار حداکثری گزینه اصلی ترامپ خواهد بود، اما او نیز به محدودیت‌های زمانی و گزینه‌هایی که ایران در این عرصه در اختیار دارد، واقف است.

 

دیپلماسی به مثابه کوه یخ

ریچارد فونتین
مدیر مرکز امنیت جدید امریکایی و کارمند سابق وزارت خارجه امریکا

دونالد ترامپ، رئیس‌جمهوری ایالات متحده، با وعده یک رویکرد جدید امریکایی به جهان، بار دیگر قدرت را در دست خواهد گرفت. همان‌طور که در سال ۲۰۱۷ نیز بود، ترامپ انتقادهای شدیدی به سیاست خارجی رئیس‌جمهوری پیش از خود وارد کرده و وعده تفاوت‌های عمده در اولویت‌ها و سبک خود داده است. حامیان او از بازگشت به نگرش «اول امریکا» که بر سرسختی تأکید دارد، از تعاملات خارجی منافع ملموس می‌جوید و بر معاملات سختگیرانه متمرکز است، استقبال می‌کنند. مخالفان او اما از دیدگاه محدود و کوتاه‌مدت او همراه با رویکرد نامنظم و معاملاتی در مواجهه با محیط پیچیده بین‌المللی بیم دارند. در هر صورت، اکنون بخش زیادی از جهان در انتظار تغییرات عمده در سیاست‌های ایالات متحده است و خود را برای یک تغییر اساسی در سیاست خارجی امریکا آماده می‌کند.
بدون شک، دوره دوم ترامپ نوید تغییرات چشمگیری پس از چهار سال دولت جو بایدن را می‌دهد. بایدن بشدت متعهد به حمایت از اوکراین، دفاع نظامی از تایوان، عمل به تعهدات ایالات متحده درمورد تغییرات اقلیمی و محوریت دادن به دموکراسی در سیاست خارجی امریکا بود. او بر مزایای اتحادهای ایالات متحده و تهدیداتی که چین و سایر قدرت‌های تجدیدنظرطلب برای نظم جهانی ایجاد می‌کنند، تأکید داشت. ترامپ اما ضرورت ادامه کمک به اوکراین را زیر سؤال می‌برد، از تعهد به حفاظت از تایوان خودداری می‌کند، تغییرات اقلیمی را کم‌اهمیت جلوه می‌دهد و ترویج دموکراسی و حقوق بشر را در اولویت قرار نمی‌دهد. او اغلب متحدان ایالات متحده را به‌عنوان بهره‌بردارانی معرفی می‌کند که تحت حمایت امریکا به ثروت رسیده‌اند و بیش از هرگونه تهدید نظام‌مند از جانب کشورهایی مانند چین، بر ناعادلانه بودن کسری تجاری با این کشورها تأکید دارد. رئیس‌جمهوری جدید به احتمال زیاد در هفته‌های اول حضور خود در کاخ سفید با صدور دستورات اجرایی و سایر اقدامات، سیاست‌های بایدن را به‌طور محسوس معکوس خواهد کرد.
با این حال، علی‌رغم تمام تفاوت‌ها، احتمالاً تداوم بیشتری میان این دو دولت وجود دارد که در نگاه اول مشهود نیست. در تمام دولت‌ها - حتی دولت‌هایی که به‌اندازه دولت‌های بایدن و ترامپ متفاوت هستند - سیاست خارجی شبیه یک کوه یخ است. بخش قابل مشاهده آن براق، تیز و جلب‌توجه می‌کند، اما یک بنیان بسیار بزرگ‌تر و کمتر دیده‌شده دارد که عمدتاً ثابت باقی می‌ماند. حتی با تمرکز بر تفاوت‌های سبک و محتوای ترامپ، ناظران نباید پایداری بالقوه در رویکرد ایالات متحده به جهان را نادیده بگیرند. در غیر این‌صورت، ممکن است سیاست را به یک رئیس‌جمهوری خاص نسبت دهند، در حالی که این سیاست ریشه در اجماع دوحزبی دارد و احتمالاً تداوم خواهد یافت.
 
ادامه دادن از جایی که متوقف شده بودیم
در سال ۲۰۲۱، بایدن متعهد شد که کاملاً متفاوت از ترامپ عمل کند. بایدن پس از خروج ترامپ از توافقنامه پاریس برای تغییرات اقلیمی، دوباره به آن پیوست، بر اهمیت ناتو تأکید کرد پس از آنکه ترامپ از آن انتقاد کرده بود و به متحدان اطمینان داد که «امریکا بازگشته است». در حالی که ترامپ اولین سفر خارجی خود را به عربستان سعودی انجام داد، بایدن وعده داد که رژیم ریاض را به یک «منفور» تبدیل کند. او خروج ترامپ از سازمان جهانی بهداشت را متوقف کرد، به‌سرعت اختلافات بر سر تقسیم بار با متحدان آسیایی را برطرف کرد و برنامه‌ریزی نشست‌های دموکراسی را آغاز کرد که اولین آن را در دسامبر ۲۰۲۱ میزبانی کرد.
در بسیاری از مسائل دیگر، با این حال، بایدن جوهر رویکرد ترامپ را حفظ کرد. اسناد کلیدی که در دوره اول ریاست‌جمهوری ترامپ منتشر شد، چین و روسیه را به‌عنوان رقبای استراتژیک ایالات متحده توصیف می‌کرد و بایدن این چهارچوب را پذیرفت. بایدن تعرفه‌های دوره ترامپ بر چین را حفظ کرد و کنترل‌های مربوط به انتقال فناوری که در دوره ترامپ آغاز شده بود را گسترش داد. او توافق خروج از افغانستان را که بین تیم ترامپ و طالبان مذاکره شده بود اجرا کرد، خارج از توافق هسته‌ای ایران باقی ماند و مانند ترامپ – اما برخلاف باراک اوباما – به دولت اوکراین کمک‌های مرگبار ارائه کرد. بایدن تلاش کرد توافقنامه‌های ابراهیم، یکی از موفقیت‌های کلیدی سیاست خارجی دوران ترامپ در خاورمیانه را گسترش دهد و با گذشت زمان تلاش کرد عربستان سعودی را به یک متحد همپیمان ایالات متحده تبدیل کند. دو دولت ممکن است از نظر سبک و لحن به‌شدت متفاوت به نظر برسند، اما در ماهیت سیاست‌های زیربنایی آنها، استمرار بیشتری وجود داشت از آنچه یک ناظر عادی ممکن است درک کند.
بسیاری از این حوزه‌های استمرار تقریباً قطعاً در دوره ریاست‌جمهوری بعدی ترامپ نیز باقی خواهند ماند. به‌عنوان مثال، رویکرد دولت آینده به اسرائیل احتمالاً به‌طور کلی مشابه خواهد بود. سیاست نسبت به عربستان سعودی نیز مشابه خواهد بود، اکنون که بایدن دولت ریاض را پذیرفته و به‌دنبال عادی‌سازی منطقه‌ای است.
تحت ریاست ترامپ، واشنگتن به احتمال زیاد همچنان چین را به‌عنوان بزرگ‌ترین چالش جهانی خود می‌بیند و تلاش می‌کند منابع قدرت داخلی خود را تقویت کند. حتی زمانی که دولت جدید علیه متحدان ایالات متحده در مسائلی مانند هزینه‌های دفاعی و تجارت انتقاد می‌کند، احتمالاً به‌دنبال شراکت‌های نزدیک‌تر در خارج از کشور، بویژه در منطقه هند و اقیانوس آرام خواهد بود تا بهتر با پکن رقابت کند.
گفت‌و‌گوی امنیتی چهارجانبه (Quad) که شامل استرالیا، هند، ژاپن و ایالات متحده می‌شود - که در سال ۲۰۰۷ تأسیس، توسط ترامپ احیا و توسط بایدن ارتقا یافت - همچنان ادامه خواهد یافت، همان‌طور که پیمان اشتراک‌گذاری فناوری دفاعی AUKUS بین استرالیا، بریتانیا و ایالات متحده احتمالاً ادامه خواهد داشت. ترامپ احتمالاً از تلاش‌های دوحزبی برای تعمیق روابط با هند حمایت خواهد کرد، تلاشی که بایدن نیز از آن حمایت کرد اما از چندین دولت پیش از او آغاز شده بود.
بایدن و ترامپ همچنین علاقه مشترکی به سیاست‌های حمایت‌گرایی اقتصادی دارند که ترکیبی از تعرفه‌ها، مفاد «خرید امریکایی»، جایگزینی واردات، بازگرداندن تولید داخلی و تردید نسبت به توافقات تجاری چندجانبه است.
تفاوت‌های سبک میان این دو همچنان آشکار خواهد بود، اما حتی در اینجا نیز استثنائاتی وجود خواهد داشت. ترامپ اغلب به‌عنوان یکجانبه‌گرا دیده می‌شود که توجه کمی به نگرانی‌های نزدیک‌ترین متحدان ایالات متحده دارد. با این حال، بایدن به‌طور یکجانبه نیروهای امریکایی را از افغانستان خارج کرد، علی‌رغم هشدار برخی از همان متحدان.
ترامپ دستورات سیاست خارجی خود را از طریق رسانه‌های اجتماعی اعلام می‌کند و از مشاوره و اجماع بین‌المللی اجتناب می‌کند، اما دولت بایدن نیز کنترل‌های صادرات فناوری به چین را بدون موافقت شرکای ایالات متحده اعلام کرد. هر دو رئیس‌جمهوری هرچند به روش‌هایی کاملاً متفاوت، بر قدرت روابط شخصی با رهبران جهان و مهارت خود در مدیریت آنها تأکید می‌کنند.
ثبات سیاست خارجی در دولت‌های مختلف ایالات متحده امر جدیدی نیست. حتی در حوزه‌های بحث‌برانگیز و غالباً برخلاف وعده‌های انتخاباتی در این زمینه، رؤسای‌جمهوری اغلب بخش عمده‌ای از سیاست خارجی پیشینیان خود را حفظ می‌کنند. در طول کمپین ریاست‌جمهوری اول خود، اوباما علیه افراط‌های «جنگ علیه تروریسم» رئیس‌جمهوری جورج بوش انتقاد کرد و سپس، به‌عنوان رئیس‌جمهوری، بیشتر از بوش کشورهای بیشتری را بمباران کرد. ترامپ، به‌عنوان یک کاندیدای دوره اول، توافقنامه تجارت آزاد امریکای شمالی (NAFTA) و توافق تجارت آزاد ایالات متحده و کره جنوبی را محکوم کرد، اما سپس نسخه‌های جدید آنها را با تغییرات عمدتاً ظاهری امضا کرد. با وجود تمام شکایت‌های او از سربار بودن و کهنگی ناتو، ترامپ نظارت بر گسترش این ائتلاف را برعهده گرفت و در اولین سال حضور خود در دفتر ریاست‌جمهوری از افزودن مونته‌نگرو حمایت کرد.
دولت‌های با گرایش‌های کاملاً متفاوت می‌توانند شباهت‌هایی داشته باشند، زیرا واقعیت‌های بنیادین امریکایی به کندی تغییر می‌کنند. منابع عمیق سیاست خارجی ایالات متحده - شرایط جغرافیایی، اقتصادی و سیاسی که رویکرد واشنگتن را شکل می‌دهند - نسبتاً پایدار هستند. سیاستگذاران تمایل دارند منافع ملی و ارزش‌ها را به‌روش‌های مشابهی شناسایی کنند، حتی اگر روش‌های دستیابی به آنها به‌طور چشمگیری متفاوت باشد.
برای دهه‌ها، به‌عنوان مثال، واشنگتن تلاش کرده است تا از تسلط یک قدرت خصمانه بر اوراسیا جلوگیری کند. این کشور بر آزادی دریانوردی تأکید کرده است، امری حیاتی برای کشوری که حجم زیادی از تجارت خود را از طریق دریا انجام می‌دهد. منافع ایالات متحده در تأمین پایدار انرژی خاورمیانه، همراه با نگرانی‌ها درباره تروریسم و حمایت دیرینه از اسرائیل، موجب می‌شود که واشنگتن در پی تضمین ثبات ژئوپلیتیکی در این منطقه باشد. این کشور به دنبال بازارهای بین‌المللی باز برای کالاهای خود است، نیروهای نظامی خود را در خارج از کشور مستقر می‌کند، از متحدان خود می‌خواهد که دفاع خود را تقویت کنند.
مثال‌های زیادی از استمرار سیاست‌های بلندمدت وجود دارد. ایالات متحده از دوران ریاست‌جمهوری دوایت آیزنهاور، تغییرات سیاسی در کوبا را دنبال کرده است. از دوران جان اف.کندی، اعضای ناتو را به هزینه بیشتر در زمینه دفاع ترغیب کرده است. واشنگتن از دوران ریچارد نیکسون روابط دیپلماتیک خود را با چین حفظ کرده است، از زمان جیمی کارتر آماده است که از نیروی نظامی برای دفاع از منافع خود در خاورمیانه استفاده کند و از دوران رونالد ریگان به دنبال دفاع موشکی بوده است. هر دولت پس از بیل کلینتون با کره شمالی مذاکره کرده است (معمولاً بدون موفقیت) و هر یک به‌دنبال توافق صلح اسرائیل و فلسطین بوده‌اند.
کنگره ایالات متحده در تضمین یک میزان از ثبات نقش دارد. به‌عنوان مثال، زمانی که واشنگتن به‌جای تایپه، پکن را به‌عنوان دولت رسمی چین به رسمیت شناخت، کنگره «قانون روابط تایوان» را تصویب کرد که حمایت ایالات متحده از این جزیره را الزامی می‌کند. این کشور تحریم کوبا را فارغ از تردیدهای رؤسای‌جمهوری مختلف حفظ کرده است.
زمانی که کارتر در سال ۱۹۷۷ سعی کرد نیروهای ایالات متحده را از کره جنوبی خارج کند، کنگره مداخله کرد و همین کار را زمانی که ترامپ به همین فکر افتاد، انجام داد و مانع از خروج نیروها زیر سطح مشخصی شد. وقتی ترامپ در ابتدای دوره اول خود به روسیه گرایش نشان داد، کنگره تلاش کرد که چهار دستور اجرایی دوران اوباما که مسکو را تحریم کرده بود، به قانون تبدیل کند. همچنین قانونی را تصویب کرده است که برای خروج ایالات متحده از ناتو نیاز به تأیید کنگره دارد.
 
رئیس جدید، قوانین قدیمی

حتی اگر محتوای سیاست یک دولت - همان‌طور که در قوانین، اسناد استراتژی، توافقنامه‌های بین‌المللی و چیدمان نیروهای نظامی بیان می‌شود - همچنان ثابت بماند، هنوز قدرت زیادی برای به‌هم زدن وضعیت دارد.
برای تضعیف بازدارندگی ناتو، فرمانده کل قوا نیازی به خروج از این پیمان ندارد؛ او می‌تواند به سادگی پیشنهاد کند که ایالات متحده از یک متحد تحت حمله دفاع نخواهد کرد. اگر یک رئیس‌جمهوری از ژاپن ناراضی باشد، ممکن است تهدید کند که اگر توکیو حمایت مالی بیشتری برای نیروهای امریکایی نداشته باشد، نیروهای ایالات متحده را از آن کشور خارج خواهد کرد. توافقنامه ایالات متحده - مکزیک - کانادا در سال ۲۰۲۰ تعرفه‌ها را حذف می‌کند، اما در دوره انتقال، ترامپ گفت که ممکن است به هر حال تعرفه ۲۵ درصدی بر دو عضو دیگر این توافق تحمیل کند.
با وجود همه اینها، تمایل سیاست خارجی به استمرار می‌تواند دولت ترامپ را در جهت‌های شگفت‌انگیزی هدایت کند. ترامپ، مانند اوباما، ممکن است به دنبال توافقی برای محدود کردن غنی‌سازی اورانیوم تهران باشد. به‌جای تلاش برای پایان دادن به برنامه هسته‌ای کره شمالی از طریق نشست‌های سطح بالا یا تهدید به استفاده از نیرو، ترامپ ممکن است به بازدارندگی و مهار متکی شود - همان‌طور که رؤسای‌جمهوری دیگر هم این کار را کرده‌اند. دولت جدید ممکن است همان‌طور که بایدن در تلاش‌های عادی‌سازی روابط اسرائیل و عربستان سعودی شروع کرد، ادامه دهد و ممکن است برخی از حمایت‌ها از اوکراین را ادامه دهد. ترامپ احتمالاً مانند اوباما و بایدن، به دنبال اولویت دادن به منطقه هند و اقیانوس آرام در سیاست خارجی ایالات متحده خواهد بود و مانند آنها با چالش‌هایی در این زمینه مواجه خواهد شد. او احتمالاً همچنین سعی خواهد کرد از درگیری نظامی مستقیم با کشورهای دیگر جلوگیری کند، همان‌طور که بایدن با روسیه، در افغانستان و در خاورمیانه انجام داده است.
ترامپ خروجی‌هایی را در سیاست خارجی امریکا آغاز خواهد کرد که گاهی اوقات دراماتیک است. گاهی اوقات تغییرات چشمگیری در سیاست خارجی ایالات متحده به‌وجود خواهد آورد، اما این تغییرات تنها بخشی از کل داستان خواهد بود. ثبات منافع و ارزش‌های ایالات متحده، نقش کنگره و واقعیت‌های دنیای امروز خواستار میزان زیادی از استمرار خواهد بود. اگرچه تیم جدید قصد دارد رویکرد بایدن را معکوس کند، ممکن است خودشان از اینکه چقدر دو دولت شباهت دارند، شگفت‌زده شوند.
منبع: Foreign Affairs

 

ترامپ به جمع‌بندی نرسیده است

فؤادایزدی
استاد مطالعات امریکا در دانشگاه تهران

بحث مذاکره با امریکا در دولت ترامپ موضوع داخلی ما در ایران است. هم رئیس ‌جمهوری، هم وزیر خارجه‌، هم دکتر ظریف به عنوان معاون راهبردی رئیس جمهوری و هم بعضی دیگر از اعضای دولت ماه‌های گذشته بارها درباره مذاکره صحبت کردند .‌دکتر ظریف در مقاله‌ای که در مجله فارین افرز نوشته‌اند، اشاره کردند که ایران، هم در حوزه هسته‌ای آمادگی مذاکره دارد، هم در حوزه‌های غیر‌هسته‌ای. اما مقامات دولت امریکا و شخص ترامپ تا کنون درباره احتمال مذاکره با ایران هنوز به طور رسمی صحبتی نکرده‌اند. نکته جالب توجه اینکه عدم تمایل مقامات دولت امریکا به مذاکره با ایران در رابطه با پرونده هسته‌ای محدود به ترامپ و کابینه پیشنهادی او نیست و مقامات دولت بایدن و شخص او نیز تمایلی به مذاکره پیرامون احیای برجام نشان ندادند. دلیل رویکرد دولت بایدن به عدم مذاکره با ایران، توافق برجام بود که ابزارهای نظارتی متعددی را بر نظام تأسیسات هسته‌ای ایران مسلط کرد و عملاً منجر به عدم نیاز دولت امریکا به مذاکره با ایران درباره احیای برجام شد.
براین اساس می‌توان اینطور برداشت کرد که برجسته شدن موضوع مذاکره با امریکا در ایران بیشتر معطوف به سیاست داخلی ایران است و نباید انتظاری برای دعوت دولت امریکا از ایران به مذاکره داشت. موضوع بعد درباره اینکه چشم‌انداز روشنی برای مذاکره وجود ندارد، رویه اتخاذ شده از سوی ترامپ و کابینه انتخابی اوست که هیچ کدام در اظهارنظرات خود علاقه‌ای به مذاکره نشان نداده‌اند و در عین حال تحت تأثیر یک برداشت اشتباه از وضعیت داخلی و قدرت ملی ایران، کابینه ترامپ دچار یک اختلاف نظر اساسی در رابطه با نحوه مواجهه با ایران است. در این مجموعه «طیف حداقلی» و «حداکثری» از اعضای کابینه ترامپ بر سر مذاکره و تقابل با ایران دچار اختلاف نظر هستند و هنوز به جمع‌بندی دقیقی درباره نحوه مواجهه با ایران نرسیده‌اند. به عبارت دیگر دولت ترامپ هنوز به استراتژی منسجمی برای مواجهه با ایران نرسیده و همین امر هم سبب شده تا برخلاف روندهای داخلی ایران، پالس‌های مذاکره از سوی ترامپ و افراد پیشنهادی او برای کابینه مخابره نشود. آنچه درباره سیاست خارجی ترامپ در قبال ایران مشخص است، بحث اجرای فشار حداکثری با شدت بیشتر است و در این راستا اقدامات ایران باید در مسیر انسجام داخلی و یکصدایی در عرصه سیاست خارجی باشد. به عبارت دیگر گفتمان و عملکرد مقامات عالیرتبه کشور باید به سمت و سویی سوق پیدا کند که اتاق فکر سیاست خارجی دولت ترامپ مذاکره را نه امتیازی برای ایران که نیاز حیاتی دولت امریکا تفسیر کند.

 

رویکرد امریکا به سمت مذاکره است

کوروش احمدی
دیپلمات سابق

عملکرد ترامپ در دور اول ریاست‌جمهوری‌اش حاکی از تمایل او به مذاکره با ایران بود و به نظر می‌رسد او در دولت دوم خود نیز همین راهبرد را دنبال خواهد کرد.
ترامپ در دوره اول ریاست‌جمهوری‌اش، طی ۱۵ ماه اول پیگیر مذاکره با ایران بود و بعد از آن از برجام خارج شد و سپس دوباره پیگیر مذاکره با ایران بود. نمود عملی این اقدامات نیز در واسطه قرار دادن «آبه شینزو» نخست‌وزیر وقت ژاپن برای بازسازی روابط با ایران است و بعد از آن سناتور «رند پال» را به عنوان فرستاده خود برای ملاقات با وزیر خارجه وقت، جواد ظریف معرفی کرد و در نهایت امانوئل مکرون در این عرصه فعال شد.
با وجود پابرجا بودن رویکرد کلی مذاکره توسط ترامپ، اما در دولت دوم او؛ یک دوراهی وجود دارد: پرسش این است که آیا روابط با ایران را همزمان با اعلام مجدد «فشار حداکثری» آغاز می‌کند یا با پیشنهاد مذاکره؟
برآوردها نشان می‌دهد که او با پیشنهاد مذاکره رابطه با ایران را شروع خواهد کرد و بعد از آن، بسته به واکنش ایران اقدام خواهد کرد. بر این اساس چنانچه ایران با مذاکره موافقت نکند، ممکن است که همانند دور اول ریاست‌جمهوری خود به سراغ راهبرد فشار حداکثری برود.
نکته قابل‌توجه اینکه تفاوت وضعیت ترامپ در دولت دوم با دولت اول موضوع برجام است. رئیس‌جمهوری امریکا در دولت اول، تمرکز خود را بر برجام گذاشته بود. به عبارتی او به دنبال اصلاح برجام و تبدیل کردن آن به دستاوردی برای خودبود. این‌بار اما با توجه به اتفاقاتی که در جهان و منطقه رخ داده و موقعیتی که در امریکا دارد، ممکن است در پی مذاکرات جامعی با طیف وسیع‌تری از موضوعات، اعم از هسته‌ای و منطقه‌ای باشد.
نکته دیگر به ارزیابی تأثیر شخص ترامپ و وزن کابینه او درخصوص ارتباط با ایران بازمی‌گردد که به‌نظر می‌رسد رویکرد شخصی ترامپ در نهایت غالب شود؛ اما با این حال، نباید از تأثیر حلقه اطرافیان او غافل شد.
در 15 ماه اول دوره اول ریاست‌جمهوری ترامپ، چهره‌های جمهوری‌خواه‌ سنتی نسبتاً معقولی در کابینه و تیم مشاوران ترامپ بودند؛ از «جیمز ماتیس» وزیر دفاع و «رکس تیلرسون» وزیر خارجه تا «هربرت مک‌مستر» مشاور امنیت ملی که هیچ‌کدام از تیپ شخصیت‌هایی مثل جان بولتون و مایک پمپئو نبودند. بولتون و پمپئو در آوریل ۲۰۱۸ به کابینه اضافه شدند و دو ماه بعد از آمدن آنها بود که ترامپ از برجام خارج شد. در این دوره اما ترامپ اولویت انتخاب برای حلقه مشاورین خود را به وفاداران و تابعان خود اختصاص داده تا بتواند دیدگاه‌‌ها و نظراتش را در سیاست خارجی پیاده کند.

 

فشار حداکثری برای مذاکره

مجید محمدشریفی
استادیار روابط بین‌الملل دانشگاه خوارزمی

شِمای کلی رویکرد ترامپ به ایران را در چند سطح باید درنظر گرفت: اول، چشم‌انداز و جهان‌بینی ترامپ نسبت به کشورهای جهان، خصوصاً جمهوری اسلامی ایران است، یعنی نگاه و جهان‌بینی شخصی او نسبت به جهان است که کاملاً آن را رقابتی و مبتنی بر «جنگ همه علیه همه» می‌بیند. این رویه حتی نسبت به متحدان اروپایی امریکا نیز صادق است.
طبیعتاً جمهوری اسلامی هم در این جهان‌بینی در ردیف دشمنان امریکا قرار می‌گیرد. فارغ از این جهان‌بینی کلی، باید به نگاه شخصی خود او نسبت به ایران اشاره کرد و در مقطع کنونی، به اتهامی بازمی‌گردد که دولت امریکا متوجه ایران می‌کند و آن، اتهام ترور ترامپ است که البته از سوی تهران رد شده است. این امر مؤید یک نوع خصومت شخصی نسبت به ایران است.
در سطح دوم، باید رویکرد کابینه ترامپ را بررسی کرد؛ اشخاصی که مسئول سیاستگذاری خارجی دولت ترامپ هستند نظیر «مایکل والتز» مشاور امنیت ملی رئیس‌جمهوری، «مارک روبیو» وزیر خارجه و جان راتکلیف رئیس CIA و دیگران عموماً افرادی هستند که به داشتن رابطه نزدیک با اسرائیل و خصومت نسبت به ایران مشهور هستند؛ یعنی مانند خود ترامپ یک جهان‌بینی ضدایرانی دارند.
به‌عنوان مثال، مایکل والتز، اخیراً اعلام کرده است که «تغییر سیاست خارجی ترامپ نسبت به جمهوری اسلامی ایران در خاورمیانه را مشاهده خواهید کرد»، یعنی به نظر می‌رسد که خود تیم ترامپ هم تمرکز خاصی روی جمهوری اسلامی ایران دارد و این تمرکز معطوف به سیاست «فشار حداکثری دو» است. در نتیجه در سطح دوم، یعنی در سطح کابینه ترامپ هم می‌شود این ضدیت با جمهوری اسلامی ایران و تلاش برای اعمال فشار را مشاهده کرد.
وجه سوم این بررسی به تحولاتی که در سطح منطقه رخ داده، بازمی‌گردد. تحولاتی که در یک‌سال گذشته در منطقه اتفاق افتاده، بر نگاه ترامپ به جمهوری اسلامی ایران مؤثر بوده است.
درست یا غلط، این باور در بین مقامات اسرائیلی و امریکایی جا افتاده است که به‌خاطر اتفاقاتی که در غزه و لبنان و خصوصاً سوریه روی داده است، جمهوری اسلامی ایران در موضع متفاوتی قرار دارد، بنابراین می‌توان برآن فشار آورد.
ادراک دیگری که در ذهن مقامات امریکایی به درست یا غلط حول ایران شکل گرفته، ناظر به مسائل داخلی ایران است.
برآیند مجموع این سه سطح در کنار هم این گزاره را برجسته می‌کند که ارزیابی تیم ترامپ برای مواجهه با ایران اعمال سیاست «فشار حداکثری» با نیروی بیشتر نسبت به قبل است. توصیه‌نامه‌های اندیشکده‌های نزدیک به ترامپ هم این موضوع را تأیید می‌کنند که بازگشت سیاست «فشار حداکثری» علیه ایران گزینه مطلوب دولت ترامپ خواهد بود.

 

رضا عدالتی پور - امیر فرشباف- روزنامه‌نگار


انتهای پیام/
دیدگاه ها
آخرین اخبار سیاست