جامعه شناسی «ایران»
یادداشتها
85846
هادی خسروشاهین سردبیر روزنامه ایران
به گزارش ایران آنلاین، هادی خسروشاهین در یادداشتی نوشت: جایگاه تاریخی و باستانی دولت در ایران اسباب شکلدهی به الاهیات خاصی از نظم سیاسی را فراهم کرده است و به همین دلیل هم ایرانیها علاقه دارند جهان پیرامون خود را برپایه یک هستیشناسی عمودی و سلسله مراتبی طراحی و تبیین کنند. در چنین بستری آنچه اهمیت مییابد زیست اجتماعی و تاریخی دولتهاست و کمتر به حیات اجتماعی جوامع بها داده میشود. پس تاریخ کلاسیک ایران نه تاریخ ملت بلکه به تاریخ دولتها فروکاسته میشود؛ گویی دولت آنچنان قوام و تحکم دارد که همه چیز را در برمیگیرد و همه چیز را به مهرههایی خنثی و بیخاصیت و آلت دست خود تبدیل میکند.
در این منظومه نه تنها زیست اجتماعی جوامع که حتی پیچیدگیهای محیط پیرامونی و تمام متعلقات آن نادیده گرفته میشود. تاریخ از بالا به پایین، تنها منبع قدرت را در ساختارهای سیاسی محدود میکند و قادر به فهم ظرفیتها و پتانسیل فرآیندهای اجتماعی از پایین به بالا نیست. در این چهارچوب وقتی نام ایران برده میشود، طبیعتاً مقصود جغرافیایی خاص خواهد بود که دولت در آن قدرت و استقرار تام دارد؛ چه بر صحنه داخلی و مردم به مثابه ابژههای تاریخی و چه بر حیطه خارجی و دول بیگانه به مثابه سوژههای تهدیدآمیز.
اما اگر چشمهایمان را بشوییم و اصرار بر خروج از چنین الاهیات اقتدارآمیزی داشته باشیم؛ روزنههای جدیدی از امکان همرتبگی دولت به مثابه مهمترین نهاد سیاسی و جامعه به مثابه بنیادیترین و اساسیترین نهاد اجتماعی گشوده خواهد شد. این دقیقاً پروژهای بود که مؤسسه فرهنگی و رسانهای ایران 30 سال پیش تلاش کرد به آن دست یابد. پس وقتی خواسته میشد «بخوان ایران بخوان» پیش و بیش از هر چیزی مخاطبان خود را در میان اعضای جامعه جست و جو میکرد نه در میان صاحبان قدرت. در واقع از شهروندان عادی خواسته میشد که «ایران» را بخوانند و در عمل به آن معنا دهند.
این همان هستیشناسی مدرن، مسطح و افقی بود که مدرنیته دهه 70 شمسی به دنبال آن بود و ایده «ایران» نیز بر همین پایه و اساس استوار شده بود. قرار بود وقتی نام «ایران» برده میشود، هم پای دولت، ملت با همه تنوعات و تکثراتش بر اذهان تداعی شود. پس رسانه «آیینه» صدای جامعه شد و مهمترین رسالتش میانجیگری میان ملت و دولت. به همین دلیل هم پرسش «پس چی شد» به چالش همیشگی «ایران» تبدیل شد تا در پس ماهیت تنشزای چنین پرسشی هارمونیای حاصل آید که ایران را با مدرنیزاسیون همراه میکرد و هم رتبگی و هم آوازی دولت و ملت.
البته در این میان تکیه بر یک نکته اهمیت دوچندان دارد؛ رسالت «ایران» فقط برونزاد نبود بلکه جنبه درونزاد نیز داشت. در واقع «ایران» به مثابه یک شیء خود و فیالذات از حیات اجتماعی برخوردار بود و به همین دلیل، هم هویت داشت و هم عاملیت. هویت «ایران» در واقع نقش و نگاری بود که از ما ایرانیان دهه 70 یا بنیانگذاران بر آن حک شده و برجای مانده است. در واقع گویی چیزی از ما یا بنیانگذاران در آن باقی مانده است که بهتدریج ماحصل آن بیوگرافی فرهنگی «ایران» شده است. «ایران» بماهو «ایران» براساس چنین تعبیری ابژه و چیزی صامت، ساکن، بیاراده و فاقد تأثیرگذاری نیست، بلکه در متن شبکه پیچیده روابط اجتماعی صاحب اثر و دارای ردپا است.
در چنین بستری «ایران» نه تنها با صفحه اول متمایز از روزنامههای کلاسیک در مقطع زمانی خود، بهره بردن از نقش تصویر برای نشان دادن تحرک پرشتاب اجتماعی و در نهایت انتشار رنگیاش و غلبه بر فضای مسلط سیاه و سفید، واقعیتهای جدید جامعه و دولت را بازنمایی کرد؛ بلکه در مقام چیزی دارای موجودیت وعاملیت به میان مردم میآمد تا مدرنیته شهری را از طریق انقلاب در فرم و محتوای اطلاع رسانی، هدایت و راهبری کند.
«ایران» در این مقام دیگر صرفاً واقعیتهای جدید را بازنمایی نمیکرد، بلکه به آن سمت و سو هم میداد و حتی از طریق رقابت با مراجع خبری برون مرزی نظیر شبکههای تازه تأسیس ماهوارهای و سایتهای خارجی اینترنتی در تلاش بود از مرجعیت رسانههای درون مرزی در حوزه خبر، حفظ و حراست کند. در واقع تیتر درشت اولین شماره روزنامه «به میان شما آمدیم» ناظر بر همین عاملیت و سوژگی «ایران» بود.
چنین عاملیتی میتوانست به افکار عمومی بویژه طبقه متوسط شکل و سامان دهد و آنها را برای پذیرا شدن شعارهای توسعه سیاسی و جامعه مدنی در سه سال بعد آماده کند تا بدین شکل «توسعه» در فردای ایران به امر محال و ممتنع تبدیل نشود و راه برای روی دیگر سازندگی و فراتر رفتن از مسأله اقتصاد پس از انتخابات دوم خرداد 76 فراهم شود.
انتهای پیام/