عبدالرسول وصال از وضعیت‌ «ایران» در دوران اصلاحات می‌گوید

چه کسی دستور رفع توقیف «ایران» را داد؟

سیاست

85866
string(797) "[{"name":"a","aspect":"16:9","width_small":"480","width_medium":"720","width_large":"960","_sy":"1","_sx":"1","_r":"0","_h":"673.8750000000001","_w":"1198","_y":"126.12499999999996","_x":"0","source":"\/news\/photo\/1403\/11\/03\/ffe47d0f6a2ce041f99a6ecbeb2ea9bc.jpg","_pr_css":"display: block; width: 160px; height: 106.845px; min-width: 0px !important; min-height: 0px !important; max-width: none !important; max-height: none !important; transform: translateY(-16.8447px);"},{"name":"b","aspect":"1:1","width_small":"480","width_medium":"720","width_large":"960","_sy":"","_sx":"","_r":"","_h":"","_w":"","_y":"","_x":"","source":""},{"name":"c","aspect":"16:6","width_small":"720","width_medium":"960","width_large":"1250","_sy":"","_sx":"","_r":"","_h":"","_w":"","_y":"","_x":"","source":""}]" چه کسی دستور رفع توقیف «ایران» را داد؟

روایت روزنامه ایران در دوران اصلاحات حکایت کسانی است که در کنار هم تلاش کردند تا نام روزنامه ایران در میان رسانه‌ها پرآوازه شود. روزهایی که روزنامه ایران در بالاترین تیراژ چاپی قرار داشت و همه مؤسسه در کنار تحریریه تلاش کردند تا «ایران» برای ایران باشد.

به گزارش گروه سیاسی ایران آنلاین، شعاری که با وجود برچسب دولتی بودن به این روزنامه، اما پلی شد بین مردم و دولت. سال‌های بین ۱۳۸۰ تا ۱۳۸۴ در ذهن مردم، خبرنگاران و کارکنان قدیمی روزنامه ایران، روزهایی طلایی بود؛ روزهایی که علاوه بر رشد تیراژ و چاپ گزارش‌های اجتماعی، وضعیت اقتصادی مؤسسه نیز بهبود پیدا کرد. روزهایی که با شعار تحریریه محوری گام‌های مهمی‌ در این راه برداشته شد و خبرنگاران و تحریریه در محور همه تحولات مؤسسه قرار داشتند. مدیریت مؤسسه نقش بسیار پررنگی در این زمینه داشت به طوری که چهره جدید روزنامه ایران و مطالب آن در کنار موفقیت در پیشرفت اقتصادی مؤسسه، بارها از سوی دولتمردان مورد تقدیر قرار گرفت. عبدالرسول وصال چهره نام‌آشنای مدیریت رسانه است. کسی که طی ۴ سال مدیریت در مؤسسه فرهنگی مطبوعاتی ایران، کارهای ماندگاری برای بالا بردن اعتلای نام این روزنامه و مؤسسه انجام داد. مدیر دوران اصلاحات در روزنامه منتسب به دولت، روزهای پرفراز و نشیبی را در این مؤسسه پشت سر گذاشت؛ روزهایی که به گفته خودش رضایت همکاران مؤسسه و دولتمردان از این روزنامه، بهترین توشه‌ای بود که او با خودش از اینجا برد. حالا چند سالی است که به دنبال علاقه و کاری که همیشه دوست داشت، رفته است. مزرعه‌ای در چهار باغ استان البرز و پرورش اسب. جایی که به قول عبدالرسول وصال با همان جدیت ۲۰ سال قبل کار را به پیش می‌برد و اسب‌های پرشی پرورش می‌دهد. در روزهای منتهی به سی‌امین سالگرد انتشار روزنامه ایران، میزبان این مدیر کهنه‌کار بودیم تا از روزهای طلایی روزنامه ایران و فراز و فرودهای آن روزها و تلاش‌هایی که برای اعتلای مؤسسه فرهنگی مطبوعاتی ایران انجام داد، بگوید.

انتصاب پرحاشیه

عبدالرسول وصال هنوز هم مثل سال‌های مدیریت زمان‌شناس است. جلوتر از زمانی که برای بازدید و مصاحبه تعیین شده بود در روزنامه ایران حاضر شد. می‌گوید: «سال‌هایی که مدیر بودم همیشه اولین نفر وارد مؤسسه می‌شدم. یعنی قبل از اینکه خبرنگارها به روزنامه بیایند، من در اتاقم نشسته بودم و همیشه هم جزو آخرین نفراتی بودم که از مؤسسه خارج می‌شدم.»

وی با تأکید بر اینکه هنوز هم کار را دوست دارد، گفت: «علاقه زیادی به ثروت‌آفرینی دارم ولی هیچ‌گاه ثروت‌اندوزی را دوست نداشتم و ندارم. این توکل و قدرت ریسک داشتن ودیعه الهی و یک امر ذاتی است. از همان نوجوانی وقتی ۱۶ سال داشتم در محافل بزرگ سخنرانی می‌کردم و در مساجد پشت میکروفن می‌رفتم و برای مردم صحبت می‌کردم. در یک خانواده متوسط و ریشه‌دار به دنیا آمدم و رشد کردم. گردش روزگار انسان را می‌سازد به طوری که انسان با دوران کودکی‌اش متفاوت می‌شود.»

وصال از روزهایی می‌گوید که به عنوان مدیرعامل مؤسسه فرهنگی مطبوعاتی ایران و مدیرمسئول روزنامه ایران منصوب شد و این انتصاب با حاشیه‌های زیادی هم همراه بود: «ورود من در سال ۱۳۸۰ به مؤسسه با مشکلاتی مواجه شد. آن قدری که دکتر مسجد جامعی وزیر وقت فرهنگ و ارشاد اسلامی علاقه داشت من به این مؤسسه بیایم، اما بقیه مسئولان احتیاط می‌کردند و می‌گفتند محیط روزنامه ایران مناسب نیست و ایشان نمی‌تواند موفق شود.

آخرین تصمیمی‌ که اتخاذ شد این که عضو هیأت مدیره شوم و این موضوع را رئیس دفتر آقای خاتمی مطرح کردند. یکی از روزها دکتر مسجد جامعی حکم مرا با عجله نوشتند و به من ابلاغ کردند چون ممکن بود اتفاق‌های دیگری رقم بخورد. در واقع من از کشفیات آقای دکتر مسجد جامعی بودم. با ایشان زمانی که مدیریت فرهنگسرای اندیشه را برعهده داشتم و از پدید‌آورندگان فرهنگی دعوت می‌کردم، آشنا شدم و ایشان فعالیت‌های فرهنگی مرا از نزدیک دیده بودند و به من اعتقاد داشتند. بعد از گرفتن حکم، خدمت آقای وردی‌نژاد آمدم و ایشان حکم مرا گرفت و در کشوی میز گذاشت.

باور کنید من هیچ نسخه‌ای از حکم مدیریت‌ام در مؤسسه ندارم و هیچ وقت آن حکم به من برگردانده نشد. آقای وردی‌نژاد انسان بسیار شریف و چهره آشنا در عرصه رسانه هستند و بعد از مطالعه حکم گفتند ترتیبی می‌دهم شما وارد مؤسسه شوید. بعد از آن روز روی سوابق من مانور داده شد. برخی می‌گفتند ایشان سابقه مطبوعاتی ندارد و به خصوص در تحریریه روزنامه ایران، یک عده‌ای این ساز را کوک می‌کردند. ابتدا به عنوان عضو هیأت مدیره منصوب شدم و با آن حکم به مؤسسه آمدم و بین همکاران روزنامه حضور داشتم. با وجود اینکه مؤسسه مدیرعامل و مدیرمسئول داشت اما من به عنوان عضو هیأت مدیره هر روز در مؤسسه بودم و بر صفحات نیز نظارت می‌کردم.

سرانجام بعد از مدتی حکم مدیرمسئولی من زده شد و بعد از آن نیز مدیرعامل و رئیس هیأت مدیره مؤسسه فرهنگی مطبوعاتی ایران شدم. بعد از دو ماه آقای خاتمی رئیس‌جمهوری مرا خواستند و وقتی از وضعیت مؤسسه مطلع شدند و در جریان مشکلات مالی مؤسسه و وضعیت نامطلوب آگهی‌ها قرار گرفتند، گفتند دوخواسته از شما دارم: اول اینکه تا قبل از این روزنامه ایران از دولت پول می‌گرفت ولی از این به بعد اجازه نمی‌دهیم ریالی به شما پرداخت شود، دوم اینکه اگر تخلفی اتفاق افتاد و مطلبی چاپ شد که پیگرد قضایی داشت، خود شما باید به دادگاه بروید و تاوان بدهید. من هم قبول کردم و گفتم به خدا توکل می‌کنم.»

محصول فرهنگی با سازوکار اقتصادی

وصال از روزهای اول مدیریت در مؤسسه و برنامه‌ریزی برای حل مشکلات مالی و ایده‌های اقتصادی که باعث رشد مؤسسه و روزنامه ایران شد، این‌گونه گفت: «اولین روزی که به عنوان مدیرعامل پشت میز نشستم، مدیرمالی مؤسسه با چک یک میلیون تومانی آمد و گفت به دلیل اینکه پول در حساب نداریم، این چک برگشت می‌خورد. خیلی ناراحت شدم و گفتم مرا با این چیزها سرگرم نکنید و هرطور شده این مبلغ را فراهم می‌کنیم. زیرا اگر مؤسسه قرار بود تأثیر‌گذار باشد، نباید محتاج یک میلیون تومان بشود.

از همان روز اول برنامه من این بود که این مشکل را حل کنم. همان سال اول مدیریت، موضوعی که به ذهنم رسید این بود که برای مؤسسه یک جوهره اقتصادی تعریف کنم که تولید فرهنگی داشته باشد، نه اینکه به دلیل تولید فرهنگی، رانت اقتصادی از دولت بگیرد. ما از دولت کاملاً منفک شدیم و بعد از مدتی شناخت من از مجموعه بیشتر شد و متوجه شدم آگهی‌های روزنامه ایران در اختیار پیمانکاری به نام «جهان رسانه» است که مدیریت آن در اختیار دکتر میرزایی بود. این مجموعه ماهیانه مبلغی پول به مؤسسه پرداخت می‌کرد و همین پول هم بلافاصله خرج می‌شد.

از ایشان دعوت کردم که به مؤسسه بیایند. مرحوم دکتر میرزایی انسان بسیار شریف و یکی از اساتید بنام روزنامه‌نگاری بودند و من بسیار از ایشان آموختم. به ایشان گفتم باید مبلغ ۵۰۰ میلیون تومان به مؤسسه بپردازید، در غیر این صورت قرارداد پیمانکاری شما را تمدید نمی‌کنم، ضمناً این پول باید جلوتر پرداخت شود. اجازه خواستند تا مشورت کنند، اما بعد از مدتی اعلام کردند امکان واریز چنین مبلغی نیست. من هم گفتم پس در این صورت خود مؤسسه فرهنگی مطبوعاتی ایران آگهی‌های روزنامه را تأمین می‌کند. باز هم مهلت خواستند و بعد از مدتی پذیرفتند ماهیانه ۴۰۰ میلیون تومان به مؤسسه بپردازند و طی دو هفته این مبلغ به حساب مؤسسه واریز شد.

بعد از واریز پول به دنبال پاسخ این سؤال بودم که حالا چه کار کنیم اینجا مؤسسه‌ای باشد که محصول فرهنگی تولید کند اما سازوکار آن اقتصادی باشد. در ادامه فعالیت‌های اقتصادی، برای بالا بردن اعتلای مؤسسه این بار سراغ چاپ افست رفتیم. مؤسسه هر سال با افست برای چاپ روزنامه قرارداد می‌بست و رقم این قرارداد چیزی حدود ۸ میلیارد تومان بود. هر سال نیز طبق آمار بانک مرکزی و بر اساس تورم، پول چاپ نیز اضافه می‌شد.

از معاون فنی و مالی خواستم در قرارداد جدید، من هم حضور داشته باشم. بالاخره در سررسید قرارداد همراه آنها به چاپخانه رفتیم و در مذاکره به آنها گفتم به چه دلیل وقتی ما قیمت روزنامه را افزایش نمی‌دهیم باید هر سال ۲۰ درصد اضافه به شما بپردازیم. ما زیر بار این ۲۰ درصد نمی‌رویم. همچنین، آنها ۱۴ درصد از کاغذ چاپ را آواریه می‌کردند. گفتم شما بهترین چاپخانه ایران هستید و ۱۴ درصد آواریه یعنی چی؟ به هرحال بعد از چانه‌زنی‌های زیاد، ۱۴ درصد را به ۶ درصد رساندیم. انتهای همان سال از مدیر مالی خواستم تا برآورد کند ما چقدر سود کرده‌ایم.

با گزارشی که ایشان دادند مشخص شد ما یک میلیارد و نیم صرفه‌جویی کرده‌ایم. بلافاصله یک مصوبه به هیأت امنای مؤسسه که اعضای آن آقایان مسجد جامعی، علی خاتمی و محمد علی ابطحی بودند بردم و گفتم می‌خواهم با یک میلیارد تومان از مبلغ صرفه‌جویی شده برای کارکنان مؤسسه صندوق تأسیس کنم. با موافقت آنها صندوق تأسیس شد و برای این یک میلیارد سازوکاری تعریف کردیم تا کسانی که بازنشسته می‌شوند علاوه بر دریافت سنوات مبلغی نیز به عنوان پاداش دریافت کنند. واریزی این صندوق بخشی از حقوق کارکنان و بخشی هم مبلغی بود که مؤسسه می‌داد. اینکه همکاران سابق من در مؤسسه فرهنگی مطبوعاتی ایران هنوز هم از روزهایی که مدیریت مؤسسه بر عهده من بود به نیکی یاد می‌کنند، افتخار می‌کنم.»

نگاه مثبت رهبر انقلاب به روزنامه ایران

یکی از مهم‌ترین اتفاق‌هایی که وصال از آن یاد می‌کند، نگاه مثبت رهبر انقلاب به روزنامه ایران و دستور ایشان برای رفع توقیف این روزنامه است. او با اشاره به رویدادهای آن سال‌ها گفت: «هر سه ماه یک بار نزد آقای خاتمی می‌رفتم و گزارش کار می‌دادم. یکی از روزها دعوت کردند که به کاخ سعدآباد بروم. بعد از آن دیدار، گفتند تو چه کار  کردی؟ با تعجب پرسیدم مگر اتفاقی افتاده که می‌خواهید مرا محاکمه کنید. با لبخند گفتند هفته گذشته در دیدار با رهبر انقلاب، ایشان از من پرسیدند در روزنامه ایران چه اتفاقی افتاده است؟ ایشان از روزنامه و مطالب آن بسیار تعریف کردند و گفتند: «آقای خاتمی الان روزنامه ایران برای شما شده است چون تا قبل از این برای افراد آن طرف آب بود.»  حمایت رهبر انقلاب بسیار دلگرم کننده بود.

نکته جالب اینکه وقتی ۱۴ اردیبهشت سال ۱۳۸۱ روزنامه ایران به دلیل چاپ یک گزارش توسط قاضی مرتضوی توقیف شد، آقای خاتمی گفتند من کاری نمی‌توانم انجام بدهم. اما رهبر انقلاب همان روز به آیت‌الله شاهرودی که ریاست قوه قضائیه را داشت اعلام کردند روزنامه دولت نباید توقیف شود. آقای مرتضوی بلافاصله تماس گرفتند و گفتند تو چه دعایی‌ داری که همه طرفدار شما شده‌اند؟ از من خواستند بلافاصله نزد آیت‌الله شاهرودی بروم. ایشان نیز اعلام کرد، رهبر انقلاب فرمودند روزنامه ایران نباید تعطیل شود و با دستور ایشان روزنامه از فردای آن روز دوباره منتشر شد.

البته من در طول مدیرعاملی و مدیرمسئولی سعی می‌کردم ملاحظات حاکمیتی را در سیاستگذاری‌های روزنامه ایران لحاظ کنم. البته نه به این معنا که طرفدار حزب خاصی باشم، بلکه به این معنا که اگر رئیس دفتر رئیس‌جمهوری یادداشت می‌نوشت و من حس می‌کردم کلمه‌ای در آن نباید منتشر شود، آن را از متن خارج می‌کردم. به همین دلیل گاهی اوقات تا ۶ ماه از من دلخور می‌شدند. همیشه می‌گفتم فقط با آقای خاتمی کار می‌کنم. متأسفانه همه جا عنوان می‌کردند که روزنامه ایران دولتی است و متعلق به دولت و هنوز هم این موضوع را بیان می‌کنند. این برچسب برای من خوشایند نبود. البته از زاویه‌ای دیگر این یک افتخار  است که دستاوردهای دولت را منعکس می‌کردیم، اما وقتی می‌گفتند روزنامه دولت، تصور این بود که ما از دولت پول می‌گیریم درحالی که به هیچ عنوان این گونه نبود.

تحریریه محوری

تحریریه‌محوری یکی از مهم‌ترین اقدام‌هایی بود که در دوران مدیریت وصال در مؤسسه فرهنگی مطبوعاتی ایران شکل گرفت و تحریریه در محور همه تصمیم‌گیری‌ها قرارداشت. وصال درباره اینکه چرا تحریریه‌، محور قرار گرفت و حقوق سردبیر از مدیران مؤسسه بالاتر بود، گفت: «به دلیل شعاری بود که من همیشه به آن اعتقاد داشتم و آن هم تحریریه‌محوری بود. البته برخی از بخش‌های مؤسسه به تحریریه‌محوری اعتراض داشتند، اما همیشه تأکید می‌کردم هر کدام از شما در جایگاه خودتان قرار دارید و همه ما برای خبرنگاران فعالیت می‌کنیم.

اگر خبرنگار نباشد، من مدیرمسئول هم نیستم. اگر خبرنگار نباشد، خبری نیست. در روزنامه چند خبرنگار متفکر داشتیم که من جداگانه آنها را می‌دیدم و مشورت می‌گرفتم. به طور مثال محسن شهنازدار یکی از خبرنگاران موفق عرصه فرهنگی و هنری بود. بیش از ۴۰ جلد کتاب با کمک او در زمینه موسیقی‌های محلی و نواحی منتشر کردیم. اعتقاد من این بود که تحریریه‌محوری یعنی حقوق و اضافه کار خبرنگار معنی داشته باشد. تأکید کرده بودم اگر خبرنگاری هم از من ناراحت است، نباید حقوق و اضافه کار او قطع شود چون ما از نظر حاکمیتی حق نداریم به دلیل انتقاد یک خبرنگار به او سخت بگیریم. به نظر من با تحریریه‌محوری توانستیم یک روزنامه خوب منتشر کنیم، زیرا قلب تپنده تحریریه خبرنگار است به خصوص خبرنگارانی که پژوهش‌محور هستند.»

وی با تأکید بر اینکه رسانه بودن مهم‌ترین چیز است، گفت: «اگر رسانه از بین برود دیگر چیزی نداریم. هسته اصلی رسانه پاسخگویی به نیاز مخاطب و جامعه است و منافع جامعه را باید دنبال کند و از بیان درد و فقر و رنج مردم نترسد. همیشه سعی می‌کردم در تحریریه حضور داشته باشم و این طور نبود که همیشه در اتاق خودم بنشینم و دستور بدهم. از کار کردن با آدم‌های بزرگ ترس نداشتم. دکتر خانیکی همیشه تعبیر جالبی درباره من داشت. می‌گفت بدنه شما پیکان است، اما موتور شما بنز. هر کسی از بیرون نگاه می‌کند تصور می‌کند شما کاری نمی‌توانید انجام بدهید اما وقتی وارد مجموعه می‌شوند، می‌بینند که چه کارهای بزرگی می‌توانید انجام بدهید.

بنابراین مجموعه این فرصت‌ها باعث شد که مؤسسه از بحران‌های اقتصادی خارج شود. نگاه ما به روزنامه، نگاه سیاسی نبود بلکه یک خدمت اجتماعی بود. من همه صفحات روزنامه را می‌خواندم البته برخی روزها برخی صفحات قوی‌تر بودند و برخی افت داشتند. علاوه بر اینکه صفحات را می‌دیدم به شکل مستقیم با دبیر گروه و خبرنگار مربوطه در ارتباط بودم و تعامل می‌کردیم. به نظر من، امروز در عصر ارتباطات دچار هرج و مرج خبر و تحلیل هستیم که این هم به دلیل ناکارآمد بودن رسانه صدا و سیما و همچنین قفل کردن شبکه‌های اجتماعی است. به جای اینکه این شبکه‌ها را سازماندهی کنیم و جلوی فیک نیوزها را بگیریم، همه را قفل می‌کنیم.

شیرین‌ترین و تلخ‌ترین خاطره

وصال درباره شیرین‌ترین و تلخ‌ترین خاطرات سال‌های مدیریت در مؤسسه فرهنگی مطبوعاتی ایران گفت: «یکی از بهترین خاطرات من در دوره ۴ ساله مدیریت مؤسسه فرهنگی مطبوعاتی ایران این بود که در پایان دوره مأموریتم آقای خاتمی به روزنامه ایران آمدند و از تحریریه و خبرنگاران قدردانی کردند. روزی فراموش نشدنی برای همه همکاران من در روزنامه ایران بود و حتی رئیس بخش ارتباطات ریاست جمهوری می‌گفت شما چه مهره ماری دارید که رئیس‌جمهوری را به اینجا کشاندید، در حالی که ایشان معمولاً به جایی مثل رسانه نمی‌روند.

اما یکی از خاطرات تلخ من هم دور اول و دوم انتخاب ریاست جمهوری سال ۸۴ بود. آن روزها تیراژ روزنامه ایران به اندازه‌ای بالا رفته بود که نمی‌توانستیم آن را اضافه کنیم چون ضرر می‌کردیم. تلاش کردیم تیراژ در همان ۳۸۰ هزار نسخه باقی بماند. مدیر چاپ از من می‌خواست با توجه به اینکه روزنامه تا قبل از ظهر در کیوسک‌ها تمام می‌شود، تیراژ را افزایش بدهیم اما قبول نکردم. آن روزها به تعدادی از همکاران مسئولیت داده بودم که تعداد کلماتی را که از کاندیداها در روزنامه منتشر می‌کردیم بشمارند چون ما روزنامه دولتی بودیم و نباید از کاندیدای خاصی حمایت می‌کردیم و باید مطالب کاندیداها برابر چاپ می‌شد. در دور اول تصویری از احمدی‌نژاد که چفیه‌ای به گردن داشت در روزنامه کار کردیم. همکاران روزنامه گفتند این عکس مربوط به نشست خبری همان روز است که بعداً مشخص شد این طور نبود.

بعد از اینکه متوجه شدم در ارتباط با زمان عکس به من واقعیت را نگفته‌اند، پیگیری نکردم ولی ناراحت شدم. در دور دوم که رقابت بین آیت‌الله هاشمی و احمدی‌نژاد بود به جلسه‌ای دعوت شدم که برخی از بزرگواران حضور داشتند. اما به دلیل فشردگی کار انتخابات نرفتم و سردبیر را فرستادم. در تماسی که سردبیر داشت گفت آنها می‌خواهند همان عکس را برای صحبت‌های امروز احمدی‌نژاد در روزنامه چاپ کنیم. بشدت مخالفت کردم چون در مورد این عکس واقعیت را به من نگفته بودند و از همکاران گروه عکس خواستم تا یک عکس بسیار خوب از او منتشر کنند. فردا بعد از انتشار عکس، آقای مسجد جامعی تماس گرفته و از من خواستند تا به وزارتخانه بروم. ایشان بعد از تشکر و قدردانی گفتند چه کار خوبی کردید که به حرف ما گوش ندادید.

رویای کودکی

وصال که سال‌هاست در زمینه پرورش اسب فعالیت می‌کند با اشاره به اینکه پرورش اسب رویایی بود که به آن همیشه فکر می‌کرد، گفت: «اینکه چرا سراغ پرورش اسب رفتم باید به این نکته اشاره کنم، حتماً با کسانی که به بیماری سخت مبتلا شده‌اند، مواجه شده‌اید. مانند کسانی که چند سال بیشتر زنده نیستند اما به دنبال کارهایی می‌روند که همیشه دوست داشتند انجام بدهند. برای من هم پرورش اسب   همین حکایت را دارد؛ پرورش اسب در کنار خوردن قهوه. البته از دوران جوانی سوارکاری می‌کردم و ساعت ۴ صبح از خانه به کردان می‌رفتم و بعد از سوارکاری ۸ صبح پشت میز کارم در تهران بودم. همسرم همیشه می‌گوید اراده‌ای که داشتی قابل تحسین است. الان هم کارهای مربوط به مزرعه پرورش اسب را صددرصد انجام می‌دهم. به طوری که پرورش‌دهنده‌های قدیمی اسب‌ که سال‌هاست در این زمینه فعالیت می‌کنند، می‌گویند راه چهل ساله ما را شما در ۵ سال طی کردید و چه اسب‌ها و کُره‌های خوبی تربیت کردید. البته من فقط اسب پرشی و مسابقه‌ای پرورش می‌دهم.»

خبرنگار: یوسف حیدری


انتهای پیام/
دیدگاه ها