گفتاری از مصطفی محقق داماد درباره الهیات محیط زیست
مرهم متألهان بر زخم زمین
جامعه
86124
زمین به دلیل زخمهایی که پیدا کرده، دغدغه بسیاری از متفکران جهان شده؛ چنانکه دانشمندان مختلف به بحرانهای زیستمحیطی ورود پیدا کردهاند و از جامعهشناسان گرفته تا فیلسوفان و حتی متألهان، هر یک از دیدگاه خود نوع تعامل انسان با طبیعت را مورد مداقه قرار دادهاند تا مرهمی برای زخم زمین بیابند.
به گزارش گروه اجتماعی ایران آنلاین، در عصر پیشامدرن انسان خود را جزئی از جهان بیکران میدانست و طبیعت را به مثابه مادری مهربان درک میکرد که میتواند از این مادر ارتزاق کند و متقابلاً مادر طبیعت نیز با کمال مهربانی مواهب خود را در اختیار بشر قرار میداد. اما در دوران مدرن، بشر به تقابل با طبیعت پرداخت و خود را محور جهان پنداشت. بنابراین «بحران محیط زیست» سابقه تاریخی زیادی ندارد؛ این بحران با ظهور مدرنیته آغاز شد و اکنون به اوج خود رسیده است.
در این دوره با پدید آمدن اندیشه اومانیسم بشر میکوشد با استفاده از دو قوه «تعقل» و «اراده» بر طبیعت مسلط شود و رابطه انسان مدرن با طبیعت دیگر رابطهای با محوریت عشق نیست بلکه رابطهای سودمحور و بهرهکشانه است. در دوران معاصر با افزایش مشکلات زیستمحیطی متفکران رشتههای مختلف به ریشهیابی این بحران پرداختند تا راه برونرفت از این بحران را ارائه دهند و در همین مسیر عدهای به بیراهه رفتند و به جای شناسایی علتهای اصلی، راهحلهایی موقتی و اشتباه ارائه دادند. در واقع، علت را رها کردند و به معلول پرداختند؛ به عنوان مثال بر این موضوع متمرکز شدند که اگر عبور و مرور خودروها را محدود کنیم یا تعداد آنها را کاهش دهیم بحران آلودگی هوا حل میشود! و اینچنین بود که از علت اصلی غافل شدند و برای تغییر نگاه و اندیشه انسان مدرن نسبت به محیط زیست تلاشی نکردند.
فهم اشتباه؛ تفسیر غلط
به دنبال بحرانهای زیستمحیطی، «الهیات محیط زیست» مورد توجه دانشمندان واقع شد و رابطه ادیان با محیط زیست مورد بررسی قرار گرفت. اگر بخواهیم به اظهارنظر دانشمندان دوره مدرن درباره این موضوع نگاهی تاریخی داشته باشیم باید به مقالهای پرمنازعه «لین وایت» اشاره کنیم که با عنوان «ریشههای تاریخی بحران زیستمحیطی ما» در سال ۱۹۶۷ منتشر شد. برای نخستینبار، در این مقاله چهار صفحهای، نوک پیکان اتهام، متوجه دو دین یهودیت و مسیحیت شد، او در این مقاله این دو دین را عامل اصلی تخریب محیط زیست معرفی میکند. پس از این مقاله، گفتمانی خلق شد مبنی بر اینکه آموزههای برخی ادیان، علت اصلی تخریب محیط زیست هستند!
سپس در سال ۱۹۸۳ کیث توماس در مقالهای تحت عنوان «بشر و جهان طبیعی؛ تاریخ حساسیت مدرن» با انتقاد از دو دین مسیحیت و یهودیت که تعالیمشان بر ضد محیط زیست است اسلام را نیز در ایجاد بحرانهای زیستمحیطی دخیل معرفی کرد. او به آیاتی از قرآنکریم استناد میکرد که خداوند میفرماید «هرچه آفریدهام برای بشر است؛ زمین و آسمان و دریاها را برای بشر تسخیر و رام کردم» و او با رویکردی گزینشی از آیات، نتیجه میگرفت که طبق تعالیم قرآن، بشر مجاز است برای زیست و حیات خود هرگونه که میخواهد با طبیعت رفتار کند. اما به واسطه نقدهایی که به این دست از مقالات شد، اکنون این دیدگاه اصلاح شده است و دانشمندان به این نتیجه رسیدهاند که ادیان (بویژه ادیانالهی) نه تنها علت مشکلات زیستمحیطی نیستند بلکه میتوان از آموزهها و تعالیم ادیان، برای بحرانهای محیط زیستی راهحل دریافت کرد. زیرا در این ادیان، نگاه یکسویه به طبیعت همچون مکاتب مادی از قبیل کاپیتالیسم و سوسیالیسم و حتی مکاتب ایدهآلیستی وجود ندارد.
رسم همسایگی انسان و طبیعت
بدترین نوع مواجهه با آیات قرآنکریم این است که به صورت گزینشی آیات را انتخاب و سپس یک حکم کلی صادر کنیم درحالیکه باید با دید کلنگر به قرآن و موضوعات آن نگریست. بنابراین برای فهم موضع قرآنکریم نسبت به طبیعت و محیط زیست باید سه چیز را از منظر فلسفی درک کرد: خدا و رابطه او با «جهان»- «انسان» – «طبیعت».
۱. جهان؛ مهمترین مسأله معرفت دینی، تبیین «رابطه خدا با جهان» است. آیا رابطه خدا و جهان تنها رابطه صانع و مصنوع است یا به نحوی دیگری هم میتوان این رابطه را تبیین کرد؟ از نظر قرآنکریم و عرفای اسلامی، خدا در تمامی ذرات عالم حضور دارد و هر لحظه حاضر و ناظر در جهان است و علت نیاز جهان به خدا این است که چون هر موجودی ممکنالوجود است به ذات واجبالوجود یعنی خدا نیازمند است.
۲.انسان؛ خداوند در آیه ۳۰ سوره بقره میفرماید بشر خلیفه من است. خداوند در قرآن فرموده که اسماء و علوم را به بشر تعلیم داده است. در تورات و انجیل تعبیر خلیفه نیامده اما در «سِفر پیدایش» اینگونه آمده که خداوند بشر را به شکل خودش آفریده است. در قرآن آمده پس از توبه حضرت آدم، خداوند او را انتخاب کرد و پس از قبول توبه، او برای آبادانی زمین هبوط کرد.
۳. طبیعت؛ در قرآنکریم پنج قاعده درباره طبیعت وجود دارد: نخست؛ طبیعت مخلوق خداست و انسان نباید به طبیعت سجده کند بلکه باید خدا را سجده کند (آیه ۳۷ سوره فصلت)
دوم؛ طبیعت آیه خداوند است؛ کلمه «آیه» در اینجا دو تفسیر دارد؛ در تفسیر کلامی، طبیعت «نشانه» خداست که در این تفسیر، بین طبیعت و خدا جدایی میافتد در این معنا که خدا هست و طبیعت به صورت مستقل نشانهای از اوست. اما در تفسیر عرفانی، کلمه «آیه» به معنای نمود و نماد است یعنی طبیعت نماد خداوند است؛ کما اینکه نور و گرما نماد خورشیدند و این دو وجود مستقلی از خورشید ندارند.
سوم؛ بشر مأمور به حفظ آبادانی زمین است: در سوره مبارکه هود آیه ۶۱ آمده است که خدا بشر را از زمین آفرید و از بشر خواست که زمین را آباد کند، در اینجا میتوان گفت عبادت یعنی تلاش برای آبادانی زمین.
چهارم؛ از نظر قرآن، طبیعت متعلق به نوع و کل بشریت است؛ نه بشر دیروز و امروز و فردا. در بهرهمندی از طبیعت همه شریکاند و نتیجهای که میتوان از این اصل گرفت این است که باید به اندازه نیاز از طبیعت بهرهبرداری کرد.
پنجم؛ همانطور که در آیه شریفه ۲۰۵ سوره مبارکه بقره آمده است نابود کردن محیط زیست و خسارت به طبیعت، فساد است و مفسد فیالارض کسی است که بیشتر از نیازش از طبیعت استخراج کند.
بــــرش
تکلیف انسان برای آبادانی زمین
از نظر تعلیمات قرآن، بشر در رابطه با طبیعت آزادی مطلق ندارد؛ رابطهاش با طبیعت از یکسو حق است و از سوی دیگر تکلیف؛ حق دارد که از طبیعت بهرهمند شود ولی متقابلاً مکلف است که در حفظ آن بکوشد و از هرگونه فساد و خرابی آن را محافظت کند همانطور که مکلف به آبادانی آن است. فساد در زمین از نظر قرآن معنای وسیعی دارد و قلمرو آن هم شامل جنبه مادی و هم ابعاد معنوی میشود. تمام زشتیهای اخلاقی را قرآن داخل در فساد در زمین قرار داده است؛ جنگها، خونریزیها، ستمگریها، بیعدالتیها از جمله فساد درارض است. متقابلاً صلح و دوستی و ارج نهادن به کرامت انسانی موجب آبادی زمین. قرآن مجید انسانهای کامل را که آنان را «بندگان رحمان» نامیده در آیه ۶۳ سوره رحمان چنین توصیف میکند: «بندگان رحمان، کسانى هستند که با آرامش و بی تکبّر بر زمین راه مى روند؛ و هنگامى که جاهلان آنها را مخاطب سازند؛ به آنها سلام مى گویند.»
آیتالله سید مصطفی محققداماد: رئیس گروه مطالعات اسلامی فرهنگستان علوم
انتهای پیام/