دکتر مهراب صادق نیا درباره همکاری دو نهاد معرفت ساز مطرح کرد
مدل سازی اقتصادی مسئولیت حوزه نیست
فرهنگ
86516
حوزه و دانشگاه به عنوان دو نهاد معرفتساز که مغز متفکر جامعه محسوب میشوند اگر پیوندی همافزا داشته باشند میتوانند جامعه را از بسیاری از چالشها گذر دهند از همین رو بود که ایده «وحدت حوزه و دانشگاه» از سوی حضرت امام خمینی(ره) طرح شد .
به گزارش گروه فرهنگی ایران آنلاین، به این اعتبار با حجتالاسلام دکتر مهرابصادقنیا، استاد جامعهشناسی فرهنگ دانشگاه ادیان و مذاهب به گفتوگو نشستیم تا ببینیم او که خود در هر دو ساحت تحصیل و تدریس کرده است از اجرای این طرح طی این سالها و رهاوردها و کژتابیهایش چه ارزیابی دارد.
جناب دکتر صادقنیا، اساساً چرا موضوع وحدت حوزه و دانشگاه از سوی حضرت امام(ره) مطرح شد؟ این رویکرد طی دهههای گذشته چه ضعفها و نقاط قوتی داشته است؟
ایده «وحدت حوزه و دانشگاه» در شرایطی مطرح شد که این دو سازمان معرفتی نسبت به همدیگر دچار یک بدگمانی بسیار عمیق بودند. حوزهها، دانشگاه را با مضامینی چون سکولار یا غربگرا یا روشنفکر یا مفاهیمی از این دست معرفی میکردند؛ دانشگاهیان نیز حوزویان را به کمسوادی و نظیر آن متهم میکردند. به نظر من، امام خمینی(ره) این رویکرد را در وهله نخست برای رفع این بدگمانی دو سویه و ایجاد نوعی همدلی مطرح کردند.
البته در آن زمان، جوانب و چند و چون اجرای این ایده مطرح نشد اما بعد از آن، جلسات متعدد و مقالات به نسبت زیاد و حتی سازمانهایی تأسیس شد که در آنجا هم دروس حوزوی و هم دروس دانشگاهی تدریس شوند. ولی واقعیت امر این است که در طول این سالها هیچگاه مسأله وحدت حوزه و دانشگاه به صورت یک مسأله اجتماعی یا علمی-فرهنگی حدود و ثغور مشخصی نداشت. من «ابهام در مفهوم» و نوعی از کجفهمیها نسبت به این موضوع را مهمترین ضعف آن میدانم و اگر بخواهم از نقاط قوت آن بگویم، آن است که تا اندازهای آن بدگمانیها را جبران کرد.
به عنوان یک عالم دینی و صاحب کرسی در دانشگاه، تعامل حوزه و دانشگاه را در چه مسیری مطلوب میدانید؟
به جای این تصور که حوزه میتواند جای دانشگاه را بگیرد و یا دانشگاه میتواند ما را از حوزه بینیاز کند، باید تصریح کرد که مناسبترین بستر برای تعامل این دو نهاد، احترام این دو سازمان علمی به همدیگر است؛ به این معنی که هر دو نهاد بپذیرند که نهاد دیگر، مسئولیت ذاتی خود را انجام دهد. همچنین تبدیل هر کدام به دیگری، مناسب نیست که البته به اعتقاد من تا حدی این اتفاق افتاده است؛ حوزه به حیث روش سنجش شبیه دانشگاهها شده است که کار درستی نیست. حوزویان نباید انتظار داشته باشند که دانشگاهیان به شیوه یا با انگیزه مشابه آنها درس بخوانند. دانشگاهیان نیز نباید انتظار داشته باشند که حوزه با متدهای علمی آنها و بر اساس آنچه Science (ساینس) خوانده میشود، تحصیل علمی کنند. بهترین معنای وحدت از نگاه من، پذیرش و احترام نهادی به ماهیت یکدیگر است.
برخی بر این باورند که جز رشتههای مرتبط با فقه یا الهیات اسلامی، تقریباً در سایر رشتههای علومانسانی، دانشگاه، حوزه را قبول ندارد؛ یا برعکس، در رشتههایی مرتبط با فقه، این حوزه است که دانشگاه را قبول ندارد؛ آیا چنین گزارههایی درست است؟
اصل وجود چنین رویکردی را تأیید میکنم اما این رویکرد نادرست است. نسبت حوزه و دانشگاه در واقع نسبت «الهیات» و «علم» است؛ به این معنی که کار حوزه مطالعه دین و الهیات از منظر دروندینی و با رویکردی اعترافی است. رویکرد دانشگاه اما بر پایه Science (ساینس) است و یافتههای خود را لزوماً با آنچه در حوزه به عنوان تعالیم دینی ارائه میشود، مطابقت نمیدهد. بنابراین ما وقتی تفاوت ماهوی الهیات و Science را بپذیریم، تفاوت رویکرد حوزه و دانشگاه را هم خواهیم پذیرفت.
ممکن است طلاب در حوزهها رشتههایی نظیر جامعهشناسی را نیز تحصیل کنند اما مفاد این جامعهشناسی با آنچه در دانشگاه تدریس میشود متفاوت است. حوزهها در واقع به اسم جامعهشناسی، الهیات اجتماعی را مطالعه میکنند؛ در حالی که در دانشگاه، جامعهشناسی دین تدریس میشود. حوزه، مسائل اجتماعی را با دادههای دینی بررسی میکند اما در دانشگاه، مسائل اجتماعی با مسائل اجتماعی کاوش میشوند و این دو بسیار با هم متفاوت است و به همین خاطر نمیتوانند یافتههای یکدیگر را انکار کنند.
به نظر میرسد اکنون آنچه در مؤسسات حوزوی تحت عنوان رشتههایی چون علوماجتماعی یا علوم سیاسی و... تدریس میشود، یک حرکت علمی مختص حوزه نیست و همان کلاس درس دانشگاه است که صرفاً با حضور طلاب برگزار میشود؛ نظر شما در اینباره چیست؟
معتقدم آنچه به اسم جامعهشناسی یا روانشناسی یا علومسیاسی و... در حوزههای علمیه تدریس میشوند، اساساً Science نیست و به نوعی الهیات است. نظیر آنچه درباره علوم اجتماعی پیشتر گفته شد. اینکه پرسشهای روانشناسی با دادههای دینی پاسخ گفته شود، اسمش «الهیات روانشناختی» است نه «روانشناسی».
اما اگر حوزههای علمیه مراکزی نظیر دانشگاه باقرالعلوم(ع) یا مؤسسه امام خمینی(ره) را دایر کردند تا بگویند که ما در حال تعلیم همان Science هستیم، به تعبیر من این کار اسمش وحدت حوزه و دانشگاه نیست و در واقع تبدیل «حوزه» به «دانشگاه»؛ و تبدیل «طلبه» به «دانشجو» است.
آیا انتظار درستی است که جز جنبههای ارزشی جامعه که حوزه به صورت علمی به آن میپردازد، از حوزههای علمیه تلاش علمی در موضوعاتی نظیر اقتصاد را طلب کنیم؟ اگر بله، چرا تاکنون حوزهها این انتظارات را برطرف نکردهاند؟
نه فقط حوزههای علمیه ایران بلکه نهاد دین در کل دنیا امروز این مسئولیت را برای خود احساس نمیکند. کار مراکز آموزشی نهاد دین در جهان توضیح دین است. بنابراین برای مثال، این انتظار از حوزهها که به ترسیم سیستم مطلوب بانکی یا سازمان بهداشت اجتماعی یا مسائلی نظیر بیمه، سیاستهای دفاعی و... بپردازد و آن را طراحی کند و پیش ببرد، با ماهیت حوزهها تناسب ندارد.
حوزه از حیث محتوا امکان جوابگویی به این مسائل را ندارد؛ چرا که رویکرد حوزهها رویکردی تجویزی-اخلاقی است. عالم حوزه میتواند درباره مسائل مختلف از نظر جواز دینی یا رعایت چهارچوبهای اخلاقی آن سخن بگوید اما نمیتواند مدل سیستمی مطلوب برای زمینههای گوناگونی نظیر اقتصاد را طراحی کند؛ چرا که اساساً این مدلسازی در دادههای فقهی وجود ندارد.
از نظر تاریخی نیز حوزهها و به طور کلی نهاد دین این مسئولیتها را برعهده نداشته است. در گذشته نهاد دین در اروپا –کلیسا با این نگاه که باید وارد مسائل گوناگون بشویم، به تأسیس دانشگاههایی نظیر دانشگاه آکسفورد دست زد اما پس از مدتی به این نتیجه رسید که دانشگاههای تأسیسی آنها به محلی برای ترویج سکولاریسم تبدیل شده است. کلیسا پس از این اتفاق، به نوعی توبه کرد و به روشهای قبلی خود بازگشت.
این ادعا که میگوید حوزه علمیه باید در مسائل مختلف اعم از اقتصادی، اجتماعی، امنیتی و... مداخله محتوایی کند –به این معنا که طرح ارائه دهد- انتظار نابجایی است و باعث تشدید فرآیند سکولاریزم خواهد شد.
ایدهآل شما برای ایجاد نهاد متحد حوزه و دانشگاه در ساحت علمی و اجتماعی امروز جمهوری اسلامی چیست؟
آنچه امروز از وحدت حوزه و دانشگاه به اشتباه انتظار میرود آن است که آدمهایی تربیت شوند که هم در حوزه و هم در دانشگاه تحصیلکرده باشند. البته این را ممتنع نمیدانم؛ چرا که خودم در سطوح عالی حوزه و دانشگاه تحصیل کردهام و معتقدم نمیتوان همزمان هم حوزوی بود و هم دانشگاهی. این فرآیند نظیر آنچه در پژوهشگاه حوزه و دانشگاه پیگیری میشود، از نگاه من روند شکستخوردهای است. از نظر من مدل ایدهآل، پذیرش یکدیگر است؛ حوزه هویت دانشگاه را بپذیرد و قبول کند که دانشگاه براساس متد خود حرکت کند و از طرف دیگر، دانشگاه نیز با پذیرش روش حوزه، تلاشی برای تغییر یا به چالشکشیدن هویت آن نداشته باشد.
انتهای پیام/