پاسخ اهالی اندیشه به پرسش «ایران»: مهمترین پروژه باقیمانده انقلاب اسلامی چیست؟
مأموریت ادامه دارد
فرهنگ
87050
![مأموریت ادامه دارد](https://cdn-news.inn.ir/photo/1403/11/20/25880b6b8636153a6c80c63a639e9bfa-a-i-l.jpg)
بهمنماه سال ۱۳۵۷ دنیا شاهد پیروزی انقلابی مردمی در غرب آسیا بود؛ انقلابی که نه تنها معادلات حاکم بر جهان را برهم زد، بلکه اتخاذ سه راهبرد کلیدی استقلال، آزادی و نظام جمهوری اسلامی را به عنوان الگویی جدید به دیگران معرفی کرد. در طول این چهل و شش سال، دلسوزان انقلاب اسلامی همواره کوشیدهاند تا با اقدامات بهبودخواهانه، از کارکرد این راهبرد سهگانه برای بهبود کمی و کیفی پروژههای انقلاب صیانت کنند.
به گزارش گروه فرهنگی ایران آنلاین، در چهار دهه گذشته، ایران باوجود تحریمها و دشمنیها، توانسته با دستاوردهای چشمگیر در عرصههای داخلی و بینالمللی، جایگاهی مستقل برای خود تعریف کند، اما کمبودها و نارضایتیهایی نیز در برخی بخشها وجود دارد و در کنار این پیشرفتها، چالشهایی در حوزه مدیریت کشور همواره مورد نقد جامعه بوده است. با وجود این، اراده مشترک ایرانیان با هر گرایش سیاسی و فرهنگی، همچنان بر پایه آرمانهای انقلاب اسلامی استوار است؛ اتحاد ملی، پیشرفت، عدالت، آزادی و حفظ ارزشهای دینی و اخلاقی.
به مناسبت سالگرد انقلاب، با اساتید برجسته دانشگاهی به گفتوگو نشستهایم تا «مهمترین پروژه باقیمانده انقلاب اسلامی» را از نگاه آنها بررسی کنیم و راهکارهایی برای بهبود عملکرد حکمرانی ارائه دهیم.
هنوز با تحقق «عدالت اجتماعی» فاصله داریم
غلامرضا ظریفیان
استاد تاریخ دانشگاه تهران
اساس اعتقادی انقلاب اسلامی بر باورهای اسلامی و مبانی اندیشه شیعی استوار بود. در این چهارچوب، مهمترین اصل در عرصه سیاسی، همانگونه که در سیره و کلام حضرت امیرالمؤمنین(ع) نیز تأکید شده، مسأله «عدالت اجتماعی» است. این مفهوم در قرآن با عنوان «قسط» مطرح شده و در عمل، حضرت علی(ع) نشان دادند که اگر توزیع عادلانه منابع نبود، ایشان تمایلی به خلافت نداشتند. با این مقدمه، از نگاه من بهرغم رشد شاخصهای مختلف در چهل و شش سال گذشته، پروژه اصلی بر زمین مانده انقلاب اسلامی، «عدالت اجتماعی» و «توزیع عادلانه منابع» بویژه منابع اقتصادی و سیاسی بوده است. جامعه ما امروز از توزیع نابرابر منابع رنج میبرد و این نابرابری به فاصله طبقاتی دامن زده است. موضوعی که دولت نیز با آن مواجه است - ناترازی منابع کمیاب - در واقع نتیجه رفتارهای مبتنی بر بیعدالتی در گذشته است.
علت این ناکامی را در وهله اول باید در تحقق پیدا نکردن برنامههای توسعه مبتنی بر دانش جستوجو کرد. توسعه ملی ما نتوانسته است با توسعه علمی پیوندی عمیق برقرار کند. تنها توسعه علمی است که میتواند بهرهوری منابع را افزایش دهد و توسعه ملی را محقق سازد. برای مثال، کشورهایی مانند ژاپن که فاقد منابع طبیعی همچون نفت هستند، با اتکا به فناوریهای دانشبنیان، بهرهوری خود را افزایش داده و به توسعه پایدار دست یافتهاند.
در وهله دوم، ناترازی منابع نتیجه استفاده نکردن از ظرفیتهای ملی در حکمرانی، بویژه نیروهای متخصص و شایسته است. بسیاری از نخبگان و نیروهای توانمند کشور به دلیل نبود فرصتهای مناسب برای ارائه توانمندیهای خود، مجبور به مهاجرت شدهاند. این مسأله نه تنها به توسعه ملی لطمه زده، بلکه به تشدید بیعدالتی نیز دامن زده است.
با توجه به اینکه ایران، کشوری دارای ظرفیتها، منابع و موقعیت جغرافیایی کمنظیر است، انقلاب اسلامی در سال 57 در واقع یک اعتراض جدی به عدم ساماندهی عادلانه این منابع و ظرفیتها بود که در نهایت منجر به یک اتفاق بزرگ شد. اساساً آنچه که عامل ایجاد یک پدیده است، عامل بقای آن نیز هست؛ عامل ایجاد و تکیهگاه اصلی انقلاب اسلامی علاوه بر فرهنگ ملی و مذهبی حاکم، در واقع مردم بودند. بنابراین، اگر بخواهیم مسائل و بحرانها را حل کنیم، راهی جز این نداریم که با «صداقت، صراحت و صمیمیت» از مردم کمک بگیریم. این مردم همواره سنگ زیرین حفظ اساس جامعه خود بودهاند و اگر این احساس را پیدا کنند که مدل حکمرانی چنین رفتار مطلوبی با او دارد، تمام ظرفیت خود را بر حل بحرانهای خود بهکار میگیرند.
رشد «فرهنگ ایرانی - اسلامی» گامهای بلندتری میطلبد
دکتر مهدی گلشنی
استاد فلسفه علم دانشگاه صنعتی شریف
نهضت انقلاب اسلامی ایران با شعارها و آرمانهای بلندی متولد شد که در صدر آنها «حاکمیت فرهنگ اسلامی بر جامعه» قرار داشت. هدفی که قرار بود تک تک اعضای جامعه را از مواهب آن بهرهمند سازد و زمینهساز ظهور تمدنی نوین بر پایه آموزههای اسلام باشد. با این حال، پس از گذشت بیش از چهار دهه از پیروزی انقلاب، به نظر میرسد این هدف جامع و اصلی هنوز به صورت مطلوب محقق نشده و همچنان به عنوان یک دغدغه اساسی بر جای مانده است.
در دهه اول پس از پیروزی انقلاب، کشور با جنگ تحمیلی هشت ساله مواجه شد که تمامی ظرفیتهای ملی را به خود معطوف کرد. در چنین شرایطی، طبیعی بود که اولویتهای کشور معطوف به دفاع از تمامیت ارضی و امنیت ملی شود اما پس از پایان جنگ، انتظار میرفت که این هدف اصلی انقلاب، محور اقدامات کشور قرار گیرد. یکی از مهمترین دلایل تحقق نیافتن کامل اهداف فرهنگی انقلاب اسلامی را میتوان به رویکردهای غربی و نوع نگاه این طیف به سیاستگذاری فرهنگی ارزیابی کرد. حتی دشمنان انقلاب اسلامی نیز بارها اذعان کردهاند که تضعیف اصل انقلاب جز از طریق تضعیف فرهنگی ممکن نیست. جالب آنکه در دهههای اخیر، غرب شاهد احیای توجه به مسأله دین در میان نخبگان علمی خود بوده است، ما هم انتظار داریم که در داخل کشور، «فرهنگ» رشد بیشتر و «دین» بالندگی عمیقتری پیدا کند و «فرهنگ دینی» در کانون سیاستها قرار گیرد و بسترساز تحولات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ما شود که برای رسیدن به این سطح از اثرگذاری فرهنگ باید گامهایمان را بلندتر کنیم.
در مدتی که در شورای عالی انقلاب فرهنگی حضور داشتم، رصد وضعیت فرهنگی کشور مورد تأکید من بود چرا که معتقدم برای سیاستگذاری فرهنگی درست باید ابتدا نهادهای علمی و آموزشی همچون مدارس و دانشگاهها را در مرکز توجه داشته باشیم. برای عبور از شرایط موجود و رسیدن به شرایط مطلوب فرهنگی، لازم است دو اقدام اساسی صورت گیرد: اول، انتصابات علمی- فرهنگی باید با دقت بیشتری انجام شود تا سیاستگذاران فرهنگی ما افرادی متخصص و دارای صلاحیت باشند و دوم اینکه باید رشد فرهنگی در نهادهای آموزشی از حالت فرمالیته و دستوری خارج شود چنانکه نسل جدید با فرهنگ غنی ایرانی - اسلامی ما آشنایی عمیق پیدا کنند. ما باید قادر باشیم جذابیتهای این فرهنگ و عمق و ریشههای آن را به نسل جدید منتقل کنیم که برای تحقق این امر نیز نیازمند سیاستگذاریهای دقیق و اقدامات عملی در عرصههای فرهنگی و آموزشی هستیم.
انتهای پیام/