معنای پذیرش شروط پوتین از سوی ترامپ چیست؟
شورش علیه نظم بینالملل
جهان
88302

اگر جهان هنوز تحت تأثیر شوک و وحشتی است که سیاست خارجی ترامپ دوم ایجاد کرده، شاید همانطور که رونالد ریگان زمانی مطرح کرد باید گفت: «هنوز چیزی ندیدهاید.»
به گزارش گروه بینالملل ایران آنلاین، مهر تأیید رئیسجمهوری آمریکا بر دستاوردهایی که ولادیمیر پوتین در اوکراین روی زمین به دست آورده است و شماتت اوکراین و رئیسجمهوری آن ولودیمیر زلنسکی، برای اروپا بسیار غافلگیرانه و کابوس وار است، به رسمیت شناختن تصرفات روسیه در اوکراین، برای نظم جهانی قرن بیست و یکم اما چه معنایی میتواند داشته باشد؟
برای رئیسجمهوری آمریکا که خود در سودای فتح گرینلند است و میخواهد کانادا را به عنوان پنجاه ویکمین ایالت به آمریکا الحاق کند و غزه را تصرف کرده و آن را به یک ریویرای خاورمیانهای تبدیل کند، تصرفات ارضی فدراسیون روسیه در اوکراین یک اتفاق هیجان انگیز و رضایت بخش است.
ترامپ حتی اتفاقات سوریه پسا اسد را چیزی جز جاه طلبی ارضی رئیسجمهوری ترکیه ندیده است. او پیش از استقرار در کاخ سفید گفت: «اردوغان آدم بسیار باهوشی است. هزاران سال بود که آنجا را میخواستند و الان او سوریه را به دست آورد. آن آدمهایی که آنجا را تصرف کردند تحت کنترل ترکیه هستند و این اشکالی ندارد.»
بعد از برگزاری مذاکرات هیأتهای دیپلماتیک بلندپایه آمریکا و روسیه در عربستان سعودی درباره صلح و در مذاکراتی که اوکراین از آن کنار گذاشته شد، مسکو و واشنگتن برنامهای سهمرحلهای ارائه کردهاند که شامل آتشبس، انتخابات در اوکراین و امضای توافق نهایی صلح است.
دونالد ترامپ، رئیسجمهوری آمریکا، پس از دیدار مقامهای آمریکایی با روسیه بهشدت از زلنسکی انتقاد کرد و رئیسجمهوری اوکراین را بیکفایت خواند.
به نوشته نیویورک تایمز اظهارات ترامپ که اوکراین را آغازگر جنگ معرفی کرده، نگرانیها در میان اوکراین و متحدان آمریکا را افزایش خواهد داد. این نگرانیها به این احتمال دامن میزند که دولت ترامپ عملاً جانب مسکو را گرفته است.
رئیسجمهوری آمریکا آماده است همانطور که مدعی شده سیاست خارجی ۸۰ ساله واشنگتن را «زیر و رو کند». این تغییر که نشانههای بیشتر آن در مذاکرات با روسیه در ریاض آشکار شده نمادی از رویکرد کلیتر ترامپ در راهبردهای کلان و مسلط دیپلماسی آمریکایی است که حالا او به دنبال بازتعریف آنها و شکل دهی به روابط بینالمللی بدیع و اولویتدهی به منافع ملی آمریکا به شیوهای متفاوت از رؤسایجمهوری پیشین است.
دونالد ترامپ، در صورت موفقیت میتواند پایههای نظام بینالملل که بعد از کنگره وین در سال ۱۸۱۵، شاکله سیستم بینالملل را بنیان گذاشت با مشکل مواجه کند. نظمی که بعد از جنگهای ناپلئونی در اروپا شکل گرفت و یک توازن میان قدرتهای بزرگ وقت برقرار کرد. حالا یک معاملهگر نیویورکی در بازگشتش به کاخ سفید شکوه ناپلئون بناپارت را الگوی عملی خود قرار داده است.
دونالد ترامپ با ترکیب کشورگشایی ناپلئونی و ویلیام مک کینلی رئیسجمهوری قرن نوزدهمی آمریکا که عصر طلایی (شعار ترامپ) ایالات متحده به او منسوب است، سیاست «اول آمریکا» را در بیرون از مرزهای ایالات متحده پیگیری میکند؛ چه اینکه ترامپ روز شنبه درتروث سوشیال و ایکس خود نوشت: «کسی که کشورش را نجات دهد هیچ قانونی را نقض نمیکند.» این عبارت به ناپلئون بناپارت نسبت داده میشود که در اوایل دهه ۱۸۰۰ خود را امپراطور فرانسه اعلام کرد.
دوران «عصر طلایی» آمریکا در اواخر قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰، زمانی که ویلیام مککینلی رئیسجمهوری بود ۲ ویژگی اصلی داشت؛ تعرفههای تجاری سنگین برای حفاظت از شرکتهای آمریکایی و ترویج صنعتیسازی و گسترش قلمرو آمریکا. در دوران مککینلی واشنگتن تعدادی از سرزمینهای جدید را به دست آورد؛ از جمله پورتوریکو، گوام، فیلیپین و هاوایی.
ترامپیسم در سیاست خارجی آمریکایی اصولاً با راهبردهایی همچون «انزواگرایی» بر اساس دکترین مونروئه یا «استثناگرایی» (Exceptionalism) توصیف شده، اما ترامپ در دوره جدید نشان داده است میخواهد سیاستهای تهاجمی مداخلهجویانه را بیرون از مرزهای آمریکا دنبال کند؛ یا به عبارتی ترکیبی از این ۲ راهبرد را اجرایی کند.
بنابراین «اول آمریکا»ی (American First) دوره دوم ترامپ، احیای دکترین مونروئه و بسط آن است که محدود به نیمکره غربی نمیشود. این همان چیزی است که مشاور امنیت ملی ترامپ، مایکل والتز، ماه گذشته از آن به عنوان «دکترین مونروئه ۲» یاد کرد.
اندیشکده کارنگی مینویسد: در ماه مه ۲۰۲۴ «هال برندز» تاریخدان پیشبینی کرد دوره دوم ترامپیسم احتمالاً با یک دکترین مونروئی احیاشده همراه خواهد بود. او نوشت که واشنگتن احتمالاً از اتحادهای دیرینه خود در اروپا و آسیا فاصله خواهد گرفت و در عوض بر تشدید و شاید سختگیرانهتر کردن تلاشها برای حفظ نفوذ آمریکا در دنیای جدید و جلوگیری از نفوذ رقبا در این منطقه تمرکز خواهد کرد.»
اما احیای صریح دکترین مداخلهگرایانه مونروئه میتواند پیامدهای عمیقاً منفی داشته باشد. فراتر از تحریک ملیگرایی ضدآمریکایی، چنین سیاستی به رقبایی چون چین، روسیه و سایر قدرتهای منطقهای مشروعیت میدهد تا حوزههای نفوذ خود را گسترش دهند. احیای دکترین مونروئه توسط ترامپ پیامدهای نگرانکنندهای برای همسایگان چین خواهد داشت.
متحدان آمریکا مانند فیلیپین و ویتنام که در تلاش برای مقاومت در برابر توسعهطلبی چین هستند، آسیبپذیر خواهند شد. از سوی دیگر، روسیه نیز مدتهاست به دنبال احیای نفوذ خود در «خارج نزدیک» (همسایگان شوروی سابق) از جمله اوکراین و سایر جمهوریهای شوروی پیشین بوده است.
تغییرات سیاست خارجی در سازوکار ترامپیسم به این معناست که هر چه در چند دهه قبلی روایت مسلط دیپلماسی حاکم بر ساختار آمریکا بوده است باید زیر سؤال رفته، از بین برود و معکوس آن اجرایی شود. رویکردی که ترامپ درباره اوکراین در پیش گرفته است برگرفته از این دیدگاه است.
ترامپ نه تنها میخواهد روابط تجاری با تمام کشورهای جهان را بازتعریف کند، بلکه میخواهد جهان، سیاستهای خارجی خود را تغییر دهد تا با پایان «پکس آمریکانا» -Pax Americana- (نظم جهانی برگرفته از هنجارهای لیبرال رویای آمریکایی) سازگار شود.
اگر روسیه برای اروپا یک تهدید امنیتی وجودی برشمرده میشود که بر اساس آن «طرح مارشال» آمریکا بتواند از قاره سبز محافظت کند، ترامپیسم خود را از این بند رها میکند و تعهدات آمریکایی را یک بار اضافه میداند. او حتی اروپا را شایسته حضور در مذاکراتی که با امنیت مستقیم این قاره مرتبط است، نمیداند و تصمیم میگیرد سرنوشت صلح اوکراین در ریاض تعیین شود.
از پایان جنگ جهانی دوم تاکنون، رؤسایجمهوری آمریکا ابتدا اتحاد جماهیر شوروی و پس از یک دوره کوتاه، روسیه را حداقل بهعنوان نیرویی که باید درباره آن احتیاط کرد، میدیدند. اما ترامپ به نظر میرسد که روسیه را بهعنوان یک شریک در پروژههای مشترک آینده مینگرد.
پس از تماس ترامپ و پوتین، کرملین اعلام کرد دو مسیر مذاکره موازی وجود خواهد داشت: یکی بین ایالات متحده و روسیه و دیگری که شامل اوکراین میشود. دومی مذاکرات دوجانبه با آمریکاست که میتواند برای روسیه مفید باشد، زیرا پوتین امیدوار است که بتواند ترامپ را بدون دخالت اروپا یا اوکراین تحت تأثیر قرار دهد.
با آغاز مذاکرات صلح در عربستان سعودی، ترامپ به صراحت اعلام کرد روزهای انزوای روسیه به پایان رسیده است و گفت که اوکراین مقصر حمله به روسیه است.
رئیسجمهوری آمریکا همچنین گفت: «در اوکراین هیچ انتخاباتی برگزار نشد، حکومت نظامی وضع شد، محبوبیت زلنسکی بشدت کاهش یافته است و کشورش ویران شده است.» ترامپ با بیان اینکه روسیه قصد نداشت کییف را نابود کند، اضافه کرد: «اگر میخواستند این کار را میکردند. شهرهایی در اوکراین مانند غزه هستند که حتی یک ساختمان سالم در آن وجود ندارد.»
او «ولودیمر زلنسکی» رئیسجمهوری اوکراین را کاملاً بیکفایت توصیف و تصریح کرد: «زلنسکی نمیداند نیمی از ۳۵۰ میلیارد دلاری که به اوکراین دادیم کجا رفت. اظهارات او مضحک است و ریاستجمهوریاش باعث ادامه جنگ شد.»
یک چیز درباره سیاست اوکراینی ترامپ روشن است: منطق حوزههای نفوذ، در مرکز رویکرد او نسبت به نظم جهانی قرار خواهد داشت. این مسأله بخشی از تمایل دیرینه او برای عقبنشینی از جهانیگرایی، چندجانبهگرایی، اتحادهای پیچیده و جنگهای بیپایان در کشورهای دوردست است.
در حقیقت، او احتمالاً با سخن معروف وزیر خارجه وقت، جان کوئینسی آدامز در سال ۱۸۲۱ موافق خواهد بود: «آمریکا به دنبال هیولاها در آن سوی مرزها نمیرود تا آنها را نابود کند.»
انتهای پیام/