قاچاق به وقت «نیمروز»

92887
string(1425) "[{"name":"a","aspect":"16:9","width_small":"480","width_medium":"720","width_large":"960","_sy":"1","_sx":"1","_r":"0","_h":"769.5","_w":"1368","_y":"104.5752131546894","_x":"0","source":"\/news\/photo\/1404\/01\/19\/f568a94cbab773fd2a338f6dd8f43bb7.jpg","_pr_css":"display: block; width: 160px; height: 106.667px; min-width: 0px !important; min-height: 0px !important; max-width: none !important; max-height: none !important; transform: translateY(-12.231px);"},{"name":"b","aspect":"1:1","width_small":"480","width_medium":"720","width_large":"960","_sy":"1","_sx":"1","_r":"0","_h":"729.6","_w":"729.6","_y":"101.19756394640677","_x":"249.21705237515215","source":"\/news\/photo\/1404\/01\/19\/f568a94cbab773fd2a338f6dd8f43bb7.jpg","_pr_css":"display: block; width: 300px; height: 200px; min-width: 0px !important; min-height: 0px !important; max-width: none !important; max-height: none !important; transform: translateX(-54.6529px) translateY(-22.1924px);"},{"name":"c","aspect":"16:6","width_small":"720","width_medium":"960","width_large":"1250","_sy":"1","_sx":"1","_r":"0","_h":"513","_w":"1368","_y":"261.70706455542023","_x":"0","source":"\/news\/photo\/1404\/01\/19\/f568a94cbab773fd2a338f6dd8f43bb7.jpg","_pr_css":"display: block; width: 160px; height: 106.667px; min-width: 0px !important; min-height: 0px !important; max-width: none !important; max-height: none !important; transform: translateY(-30.609px);"}]" قاچاق به وقت «نیمروز»

روایتی از زرنج افغانستان؛ شهری که سر و ته کار و کسب اغلب مردم به یک چیز ختم می‌شود: «قاچاق»؛ چه قاچاق مواد مخدر، قاچاق انسان، قاچاق کالا از سمت ایران و کمی هم از پاکستان.

محمدرضا عزیزی - دبیر گروه ایران زمین روزنامه ایران | در شلوغی و ازدحام اتوبوس‌‌هایی که فرسودگی و گرد و غبار جاده‌‌های خاکی و آسفالت‌‌های خراب بر سر و روی آنها ریخته، «نورمحمد» از اتوبوس پیاده می‌شود و قدم در ترمینال شهر «زرنج» می‌گذارد تا در ۲۲ سالگی مهم‌ترین سفر خود را از مرکز ولایت نیمروز افغانستان آغاز کند. اتوبوس‌‌ها از همه ولایت‌‌ها و شهرهای افغانستان آمده‌اند؛ کابل، قندهار، فاریاب، بدخشان، غزنی، هرات و... اما مقصد صدها مرد و زنی که از اتوبوس‌‌ها پیاده می‌شوند و در ترمینال پی یافتن قاچاق‌بری که آشنایشان است و یا موتوری که آنها را به مسافرخانه و اقامتگاهی که آدرسش را از قبل گرفته‌اند چشم می‌دوانند، یکی است؛ ایران. زرنج شهر میهمانان موقت است. شهری که سال‌هاست کسب و کار مردمش با قاچاق عجین است. از قاچاق انسان گرفته تا مواد مخدر، اسلحه، بنزین، گازوئیل و... براساس آمار رسانه‌‌های افغانستان، ولایت نیمروز و مرکز آن شهر زرنج گلوگاه قاچاق افغانستان است. ۶۰ درصد قاچاق مواد مخدر به خارج از کشور از ولایت نیمروز انجام می‌شود. همچنین نیمروز ترمینال قاچاق انسان به ایران، پاکستان و اروپاست. تقریباً هر کس در افغانستان که قصد ورود قاچاق به ایران، ترکیه و اروپا را داشته باشد، از این شهر سر درمی‌آورد. ۲۳۰ کیلومتر مرز مشترک ولایت نیمروز با ایران و ۱۶۰ کیلومتر مرز با پاکستان که بخش زیادی از آن – بویژه در سمت پاکستان - باز و بدون محافظت است، زمینه انواع قاچاق را در نیمروز فراهم کرده است.

شهر بی‌اعتمادی
«در زرنج یک اصل هست که برای اینکه در آنجا زنده بمانی و جان و پولت نرود باید رعایت کنی و آن اعتماد نکردن است. مسافرکشی، دکانداری، هتلداری و مسافرخانه‌داری و... برای بسیاری در اینجا یک شغل پوششی است. سر و ته کار و کسب اغلب مردم زرنج به یک چیز ختم می‌شود: «قاچاق»؛ چه قاچاق مواد مخدر، قاچاق انسان، قاچاق کالا از سمت ایران و کمی هم از پاکستان.» این‌ها جملات و توصیه‌‌هایی است که اگر سر صحبت با راننده‌‌های اتوبوس یا مسافرانی که چندین بار تجربه سفر قاچاق به ایران را داشته باز شود، از آن‌ها شنیده می‌شود. اتوبوس‌‌ها در ترمینال زرنج هر روز صدها نفر از زن و مرد و از بچه‌‌های ۴ یا ۵ ساله تا جوانان و مردان و زنان میانسال را خالی می‌کنند و ساعاتی بعد با برگشتی‌‌ها و رد مرزی‌‌ها پر می‌شوند.
«نورمحمد» با «جهان‌شاه» هم‌و‌‌لایتی خود در روستای سنگ تخت در ولایت بامیان، پا در این سفر به امید رسیدن به اروپا گذاشته است. روستایی کوچک که تا یادش می‌آید، درگیر با مشکل کم آبی و راه و بهداشت بوده است. او از روزهایی می‌گوید که به همراه مادر و دو خواهرش زمین کشاورزی‌شان را شخم می‌زدند و جو دیمی می‌کاشتند. با این حال بارش‌‌های ناچیز و خشکسالی محصول زیادی نمی‌داد. «نورمحمد» می‌گوید به خاطر بی نانی بیشتر وقت‌ها شلغم می‌خوردیم. وقتی محصول جو خوب نمی‌شد، سراغ شلغم می‌رفتیم و آن می‌شد غذای صبح و شام‌مان.
تب مهاجرت و رفتن سال‌هاست که بر افغانستان چنگ انداخته و روستاها از مردان جوان خالی شده‌اند. به قول یک بازاری اهل زرنج، جوان افغانستانی در این ۵۰ سال یا اسلحه‌ گرفته مجاهد شده یا طالب شده یا مهاجر؛ کی می‌خوان کشورشان را آباد کنند، خدا می‌داند. در روستای نورمحمد هم که دیگر کمتر جوانی پیدا می‌شد که مانده باشد هم عزم سفر کرده‌اند. حالا او و همسفرش در یکی از رستوران‌‌های زرنج می‌خواهند قبل از اینکه سوار بر «موتور» قاچاق‌بر شوند، آخرین قابلی پلوی افغانستان را بخورند و طعم آن را برای همیشه به حافظه بسپرند.
بازار زرنج تکیه‌گاهش بر مهاجران غیرقانونی و مسافران قاچاق، قاچاق‌برها و رد مرزی‌‌هایی که معطل فرصت دوباره‌اند، است. رستوران‌‌ها و دکه‌‌های کباب‌پزی و دکاندارها برای قاچاق‌برها مشتری جور می‌کنند. هرچند مرز، زرنج را از ایران جدا کرده اما جنس‌‌ها و کالاهای ایرانی بویژه مواد غذایی در دکان‌‌های زرنج بسیار است؛ از انواع نوشابه‌‌ها، چیپس و پفک و بیسکویت تا پنیر و سوسیس و کالباس و... البته کتانی، بوت و کوله و کاپشن و.. از پاکستان به زرنج می‌آید.‌ مقصد هر مسافر از آنچه که می‌خرد، معلوم می‌شود. این را اللهیار، دکانداری می‌گوید که کفش کتانی، بوت، جوراب، کمربند، کوله‌پشتی و... می‌فروشد. او به نورمحمد که می‌خواهد کلاه بافتی و دستکش بخرد، پشت سر هم فهرستی از اجناسی را ردیف می‌کند که یک مسافر اروپا باید با خود همراه داشته باشد. اگر بتوانی این بوت‌‌ها را به تهران برسانی، خرج سفرت هم درمی‌آید. 
 
بازگشت رد مرزی‌‌ها
به گفته صالح راننده اتوبوس، مسیر زرنج- کابل مسافران رد مرزی‌اش در یک سال اخیر بیشتر از گذشته شده‌اند. «ایران بر مهاجران قاچاق و غیرقانونی افغانستان سخت‌تر گرفته و آنها را برمی‌گرداند.» آنها که برای اولین بار قصد رفتن به ایران دارند مشتاق و حریص شنیدن حرف‌های رد مرزی‌‌ها و اخراجی‌‌های ایران به افغانستان‌اند. می‌خواهند بدانند که چه کنند تا رد مرز نشوند. قاچاق‌برها مشترهای خود را از ترمینال زرنج صید می‌کنند. بلافاصله پس از پیاده شدن مسافران، گپ زدن‌‌ها، چانه‌زنی و وعده و وعید قاچاق‌برها با مسافران آغاز می‌شود. «۱۰ میلیون بدهی سه روزه تهرانی. با هزار و ۵۰۰ دلار می‌فرستیمت استانبول. اگر رد مرز شدی، خودم اینجا هستم پولت را پست می‌دهم.»
اما کدام رد مرزی پولش را از قاچاق‌بر پس گرفته؟ این را جمال خان، مرد ۵۰ ساله‌ای می‌گوید که دو بار از ایران رد مرز شده و بار دوم به قیمت مصدومیت پایش تمام شده. «مرزبان‌‌ها‌ تیر زدند، موقع فرار از کوه افتادم. خدا نگذرد از قاچاق‌بری که می‌گفت اینجا امن است. یک مرتبه گلوله بود که سمت ما می‌آمد. او به نورمحمد می‌گوید: پسر جان! حرف من را قبول کن، پول و جانت را به قاچاق‌بر نده. برو سفارت ایران پاسپورت بگیر، هر چقدر هم صبر کنی ارزش دارد. با قاچاق از مرز هم رد شوی به تهران هم برسی، باز هم خیالت ناراحت است. در همان تهران هم تو را می‌گیرند و رد مرز می‌شوی. فحش می‌دهندت که چرا قاچاق آمده‌ای ایران. کارفرمایت هم زبانش سرت دراز است. می‌داند پناهی نداری و زبانت کوتاه است. پولت را ندهد، می‌خواهی چه کنی؟ برو پاسپورت بگیر. من که دیگر قید ایران را زده‌ام.»
میهمانسرا‌‌ها در زرنج و اطراف آن بسیارند. این میهمانسرا‌‌ها بیشتر با کسانی پر می‌شوند که قصد رفتن به ایران را دارند، یا رد مرز شده‌اند و منتظرند تا شانس خود را دوباره بیازمایند. وعده‌‌های قاچاق‌برها که اگر رد مرز شدی پول را پس می‌دهند، زیاد جدی گرفته نمی‌شود و تا وقتی اعتبار دارد که از مرز فاصله زیادی نگرفته باشند. با این حال به گفته جمال خان «گذشتن از مرز مهم نیست، دوام آوردن و جاگیر شدن در ایران مهم است. گاهی وقت‌ها بعد از دو سال هم رد مرز می‌شوی.» قاچاق‌برها بعد از قرار و مدار با مشتریان خود، آنها را راهی میهمانسراهای آشنای خود می‌کنند. آنها گاهی باید چند روزی در مسافرخانه باشند تا قاچاق‌بر به آنها خبر دهد.
 
بازی دوسر باخت
«آنها برای یافتن یک لقمه نان رفته بودند و جنازه‌‌هاشان به افغانستان برگشت» عبدالله، فعال مدنی در زرنج در صفحه مجازی خود به حادثه‌ای که اوایل دی ماه در استان کرمان رخ داد، اشاره می‌کند. تصادف خودروی حامل ۱۴ تبعه افغانستان در مسیر زاهدان به بم و سوختن تمامی سرنشینان خودرو؛ اجساد آنها یک هفته پس از حادثه از پل ابریشم زرنج گذشت و وارد افغانستان شد.
عبدالله می‌گوید بازی دوسر باخت در عبور قاچاق به ایران یعنی همین، بروی و جنازه‌ات به افغانستان برگردد یا رد مرز شوی یا به خاطر کار و تصادف، ناقص شوی، نتوانی کار کنی و به خانه برگردی با جیب خالی و جسمی ناقص. 
برگشت رد مرزی‌‌ها از پل ابریشم است؛ گذرگاه قانونی نیمروز و همسایه با گذرگاه مرزی میلک ایران. جایی که روزانه صدها کامیون حامل کالاهای ایرانی وارد افغانستان می‌شوند و در کنار آن افغانستانی‌‌هایی که دارای پاسپورت و کارت اقامت ایران هستند از این مرز عبور می‌کنند.
نیمروز همیشه مشتری کالاهای ایرانی است؛ از کپسول‌‌های گاز گرفته تا گازوئیل و بنزین و خواربار. عبور قاچاق از نیمروز و جاده پل ابریشم به ایران تقریباً غیرممکن است. مسیر عبوری قاچاق‌برها برای رسیدن به مرزهای ایران و عبور دادن مسافران قاچاق خود، پاکستان است. بعد از ظهر در گرگ و میش غروب روستاهای اطراف زرنج پر می‌شود از وانت‌‌های پیکاپ، تویوتاهای قدیمی و نیسان‌‌های آبی زامیاد که وسیله انتقال مسافران قاچاق به ایران هستند. مسافران از مسافرخانه‌‌ها‌‌های زرنج و اطراف آن خودشان را به محل بارگیری می‌رسانند و در دقایق کوتاهی وانت‌‌ها پر می‌شود از مهاجر. 
جاده مرگ از غرب زرنج آغاز می‌شود. جاده‌ای خاکی و شنی که از رمل‌‌ها و تپه‌‌های شنی کویری و بیابانی بی آب و علف و مخوف می‌گذرد تا به ماشکیل در پاکستان برسد. قاچاق‌برها سعی می‌کنندکه کاروانی و با چند خودرو حرکت کنند تا ایمنی بیشتری داشته باشند. ماندن در کویر ماشکیل با مرگ برابری می‌کند و حکایت‌‌ها و روایت‌‌ها از مرگ صدها انسانی که به دلیل خرابی موتور، چپ شدن ماشین و... در راه مانده‌اند و بی آبی، گرسنگی و سرگردانی مسافران را در نقطه صفر سفر خود از پای در آورده، بسیاراست. وانت تویوتای قدیمی با سرعت جاده خاکی را می‌پیماید و ابری از گرد و غبار پشت سر خود باقی می‌گذارد. خاک بر سر و روی حدود ۳۰ نفری می‌نشیند که در قسمت بار وانت تنگ هم نشسته‌اند و شال‌ها و دستمال گردن‌‌ها را به سر و گردن خود پیچیده‌اند. «نورمحمد» گیج از آینده‌ای نا معلوم و دل کنده از «سنگ تخت» و «بامیان» و افغانستان، شال چهارخانه نخی را روی صورت خود می‌کشد و سوار بر وانت، در گرد و غباری که پشت سرش از جاده بلند شده گم می‌شود. 

ایران آنلاین
انتهای پیام/
دیدگاه ها
آخرین اخبار