صفحات
شماره هشت هزار و پانصد و چهل و نه - ۱۸ شهریور ۱۴۰۳
روزنامه ایران - شماره هشت هزار و پانصد و چهل و نه - ۱۸ شهریور ۱۴۰۳ - صفحه ۲۰

کافکا در نقش نامه‌رسان عروسک‌ها

علی‌الله سلیمی
نویسنده و منتقد ادبی

نویسندگان بزرگ به همان اندازه که ذهن خیال‌پردازی دارند، گاهی هم زندگی‌های پر راز و رمزی دارند که برخی از این رازها برای همیشه سر به مهر می‌ماند. هر چند روایت‌ها و حمایت‌های گوناگونی هم درباره آن موضوع بر سر زبان‌ها باشد و برخی کارشناسان، اصل موضوع را بیان کنند اما جزئیات مسأله برای همگان همچنان یک راز باقی بماند. مانند ماجرای برخورد متفاوت فرانتس کافکا، نویسنده مشهور آلمانی‌زبان! وقتی دخترکی را در پارک اشتگلیتس برلین می‌بیند که عروسکش را گم کرده و کافکا تصمیم می‌گیرد، در نقش نامه‌رسان عروسک‌ها، از جانب عروسک گمشده به صاحبش که همان دخترک غمگین است، نامه‌هایی را بیاورد و اندوه را از دل دخترک بیرون کند. روایت‌های مختلفی از این موضوع مطرح است که یکی از آنها، داستانی به قلم «جوردی سیئررا ای فابرا» است، نویسنده‌ای اسپانیایی که به خاطر آثاری که برای کودکان و نوجوانان نوشته جوایز ادبی متعددی را از آن خود ساخته است. روایت این نویسنده از ماجرای نامه‌های کافکا به دخترکی که عروسکش را گم کرده بود، در قالب رمان نوجوان «کافکا و عروسک مسافر» منتشر شده که این اثر با ترجمه رامین مولایی از سوی نشر ایران‌بان منتشر شده است. در این کتاب، داستان به این شکل طراحی و اجرا شد که کافکا روزی در پارک اشتگلیتس برلین با دختری به نام «السی» مواجه می‌شود که به‌شدت گریه می‌کند، چون عروسکش با نام «بریجیدا» را گم کرده است. کافکا برای آرام کردن دختر می‌گوید عروسک تو گم نشده، بلکه به سفر رفته و من پستچی عروسک‌ها هستم و نامه‎های عروسکت، بریجیدا را به دست تو خواهم رساند. به این شکل، کافکا تا سه هفته‌ بعد، هر روز نامه‌ای را که خود نوشته از طرف عروسک به دختر می‌دهد تا از غم کودک بکاهد. کافکا در این نامه‌ها از زبان عروسک گمشده، از سفرها و ماجراجویی‌هایش در کشورهای دور، نامزدی و ازدواجش می‌گوید و درنهایت با دختر خداحافظی می‌کند. این داستان، تصویر متفاوتی از فرانتس کافکا ارائه می‌دهد و او را که هرگز صاحب فرزندی نشد، در مقابل بچه‌ها و معصومیت آنها، به‌شدت رئوف و شکننده معرفی‌ می‌کند؛ تصویری که در آثار معروف کافکا مانند «مسخ»، «محاکمه» و «قصر» چندان آشنا نیست. نکته قابل توجه درباره موضوع این رمان، بازآفرینی یک روایت شفاهی در قالب یک اثر ادبی است که بخشی از روحیات کافکا را نشان می‌دهد. واقعیت آن است که هویت آن دختری که عروسکش را گم کرده بود و کافکا به مدت سه هفته برای او نامه‌های امیدآفرین نوشته و آورده است، هیچ‌گاه روشن نشد و این نامه‌ها هرگز پیدا نشدند و این ماجرا یکی از اسرارآمیزترین اتفاق‌های زندگی این نویسنده‌ برجسته باقی ماند. حالا، جوردی سیئررا‌ ای فابرا، در کتاب حاضر، تمام آن نامه‌ها را با قدرت تخیل خود بازآفرینی کرده و کوشیده نتیجه‌ جست‌وجوها و شنیده‌هایش از این واقعه را در قالب داستان بنویسد. این داستان، با چند روایت مختلف، در طول بیش از نیم قرن، به شکل‌های گوناگون روایت شده است. اولین راوی این داستان هم «دورا دیامانت»، شریک زندگی کافکاست که در سال آخر عمر نویسنده با او زندگی می‌کرد. با این وجود، به‌رغم تلاش‌ محققان مشتاق، هیچ‌گاه مدرک محکمی، مثلاً یک کپی از نامه‌های عروسک پیدا نشده است. پل آستر، نویسنده امریکایی، داستان عروسک را در رمان سال ۲۰۰۵ خود با نام «دیوانگی در بروکلین» گنجانده است که الهام‌بخش رمان گرافیکی «کافکا و عروسک» اثر لاریسا ثیوله و ربکا گرین هم بود. در سال ۱۹۸۲، رونالد هایمن در کتاب بیوگرافی خود از کافکا، از داستان عروسک نام برد و در سال ۱۹۸۴، آنتونی رودولف، منتقد ادبی، نسخه‌ای از داستان را که از فرانسه ترجمه شده، در یک ضمیمه ادبی منتشر کرد. رودولف داستان را به عنوان «یک داستان ساده، بی‌نقص و واقعی درباره کافکا» توصیف می‌کند که دورا دیامانت در ابتدا شخصاً آن را در اوایل دهه ۱۹۵۰ به مارته رابرت، مترجم کافکا به زبان فرانسوی، منتقل کرده بود. کتاب «کافکا و عروسک مسافر» برنده‌ جایزه‌ ملی کتاب کودک اسپانیا شده و در کشور ما هم این اثر برنده جایزه ویژه شورای کتاب شده است.

جستجو
آرشیو تاریخی